کیش شخصیت
سعید مروتی- روزنامهنگار
فرانسیس فورد کوپولا، به بهانه 50 سالگی فیلم «پدرخوانده» در گفتوگو با امپایر خودش را کارگردانی درجه ۲ نامیده است. این تکهای از حرفهای سازنده فیلم فراموش نشدنی «پدرخوانده» است:«شنیدم که از پدرخوانده بهعنوان یکی از بهترین فیلمهایی که تاکنون ساخته شده نام برده میشود.وقتی با هنرمندان بزرگ سینما مانند جی دبلیو پابست و فریتز لانگ و مورنائوی بزرگ، هیچکاک و سپس کارگردانان بزرگ ایتالیایی و ژاپنی مقایسه میکنید - وقتی واقعاً به قهرمانان سینما نگاه میکنید، باید بگویم که من صرفا باید یک کارگردان درجه 2 محسوب شوم.البته من یک کارگردان درجه دوی درجه یک هستم.» کوپولا میگوید چیزی که قلبا میخواسته پذیرفته شدن در گروه کارگردانهای همنسلش است که این اتفاق هم افتاده است. این واکنش صادقانه کارگردان پدرخوانده به ستایشهای فراوانی است که نثارش شده. این را مقایسه کنید با رفتار بخش قابل توجهی از کارگردانهای سینمای ایران که کیش شخصیت میانشان بیداد میکند. از فیلمسازان جوان که با همان فیلم اول از «سینمای من» میگویند و در برابر هر آنچه انتقاد یا کمتوجهی خوانده میشود زمین و زمان را به هم میدوزند، تا کارگردانهای با تجربهتری که چون چند پیراهن بیشتر پاره کردهاند برای خود شیخوخیت و جایگاهی ویژه قائلند. وقتی فیلمی به جشنواره فجر راه پیدا نمیکند، سازندگانش چنان واکنشهای تندی نشان میدهند که گویی پدرخوانده یا به قول قدیمیها «بن هور» ساختهاند و حالا عدهای هنر نشناس، حقشان را پایمال کردهاند. مثل واکنشهای تند کارگردانهایی که در سالهای اخیر فیلم هایشان آن قدر که باید در جشنواره تحویل گرفته نشده و هر چه دل تنگشان خواسته به هیأت داوران و مدیران و مسئولان فرهنگی گفتهاند. نوبت به اسکار میرسد باز برای معرفی نماینده سینمای ایران همین بساط به راه میافتد. فیلمهایی که در محفلهای دوستانه پرزنت میشوند و بعد با هدایت کارگردان، جو رسانهای برایشان بهوجود میآید. جالب اینکه هر چقدر کیفیت محصولات سینمای ایران پایینتر آمده بیماری کیش شخصیت کارگردانها شدیدتر شده است. هر فیلمسازی با هر کارنامهای میتواند مدعی باشد که چرا همه کائنات در خدمت من و شاهکاری که ساختهام نیست. اگر به هر دلیل فیلمی بفروشد، سازندهاش بدترین تهمتها را نثار هر شخصی که بهخودش جرأت انتقاد از فیلم داده، میکند.(فیلمسازی نقد منفی درباره فیلمش را با توهین به مردم مترادف دانسته بود) اگر در فستیوالی خارجی جایزه بگیرند، اینجا میشود سرزمینی که به هنرمند بها نمیدهد و تخطئهاش میکند. (یکی صراحتا گفته بود یعنی شما از داوران جشنواره برلین بیشتر میفهمید؟!) در گذشته فعالان سینمای عامه پسند به فروتنی و بیادعایی شهره بودند و حالا سالهاست که کمی رونق گیشه، کافی است تا آقای کارگردان، هر پرسش انتقادی را با اشاره به گیشه سینما پاسخ دهد. (بی جهت نیست که مرز میان نقد فیلم و گزارش اکران مخدوش شده است)
خالق پدرخوانده خود را کارگردان درجه یکی نمیداند و میدانیم که او از سرزمینی آمده که برخلاف ما تعارف و تواضع جایگاهی در فرهنگشان ندارد و در اینجا یک فیلم اولی که فیلمش هم هنوز عرضه نشده، چنان با اعتماد به نفس از ساختهاش دفاع میکند که انگار شاهکار بیهمتایی ساخته است. چنانکه فلان فیلمساز با تجربه هم از هر حضور در جشنواره بهعنوان تریبونی برای حمله گسترده به هر کس که دم پرش باشد بهره میگیرد. فصل مشترک این فیلمسازان همیشه متوقع این است که چرا همگی در خدمت من و اثرم در نمیآیید؟ چرا همه امکانات، همه جوایز و همه ستایشها با ظرفیت حداکثری سالنهای سینما به من داده نمیشود. تازه وقتی هم این اتفاق بیفتد، باز جایی برای حسادت و سهمخواهی بیشتر باقی میماند. در این معرکه هر که رانتش بیش، انتظارش بیشتر، آنچه موج میزند همین بیماری کیش شخصیت است. این توهم مولف بودن، کار را به جدایی رسانده که برخلاف سازنده پدرخوانده که خودش را کارگردان درجه یکی نمیداند، ما تا دلتان بخواهد کارگردان درجه یک و سینماگر مولف داریم. دارندگی و برازندگی.