نقطه عطف
نقطه ضعف محمدرضا اعلامی 1362
سعید مروتی| خبرنگار:
در شرایطی که بسیاری از فیلمهای ستایش شده دهه60، امروز بیرمق به نظر میرسند، نقطه ضعف همچنان سرپا و تأثیرگذار است.
اعلامی جوان پس از دستیاری مسعود کیمیایی در فیلم «خطقرمز» ظاهرا به توصیه محمدعلی سپانلو سراغ کتاب نقطه ضعف نوشته آنتونیس ساماراکیس رفت و اقتباسی وفادار از آن انجام داد. مقایسه کتاب که سال57 با ترجمه مرتضی کلانتریان منتشر شده بود با فیلم نشان میدهد اعلامی در فرایند تبدیل داستان به فیلمنامه، فصلها را خلاصه و سکانسبندی کرده است. او بهخوبی متوجه شد که کتاب ساماراکیس آنقدر تصویری و به زبان سینما نوشته شده که تبدیل آن به فیلم نیازی به تغییرات گسترده ندارد.
دستاورد اعلامی بهعنوان کارگردان، درست درآوردن فضای بدون فضا و مکان داستان است. نویسنده یونانی کتاب تعمدا داستانش را در زمان و کشوری فرضی روایت کرده و میشود گفت این داستان در هر کشوری که نظام دیکتاتوری دارد میتواند رخ دهد. اوایل دهه60 سینمای ایران پر بود از فیلمهایی که در آنها به ماجرای درگیری مأموران ساواک با نیروهای انقلابی میپرداختند؛ فیلمهایی اغلب شعاری و سطحی اما همراه با رسم روز که هم مدیران آنها را میپسندیدند و هم مخاطب خود را در آن سالها مییافتند.
نقطه ضعف هم میتوانست یکی از همین فیلمهایی باشد که امروز بهدلیل ساختار ضعیف و شعاریشان فراموش شدهاند. آنچه فیلم را زنده نگهداشته برداشت عمیق از مفهوم قدرت و سیاست و ظرافت در اجرا و کارگردانی است. تکنیک خوب نقطه ضعف (با سهم غیرقابل انکار علیرضا زریندست در فیلمبرداری و موسیقی متناسب بابک بیات) باعث شده فیلم در دیدارهای بعدی همچنان جذابیت خود را حفظ کند. روایت غیرخطی فیلم در زمان خود جسورانه و پیشرو محسوب میشد و ساخت محکم داستان در کنار کارگردانی خوب اعلامی به فیلمی منجر شده که قصهاش را بهخوبی و بدون لکنت روایت میکند.
سکانس برگزیده: مربی (جمشید هاشمپور) و مأمور تحقیق (حسین پرورش) با فردی مظنون (جواد گلپایگانی) که مسافر نامیده میشود، همراه شدهاند و طبق یک نقشه قبلی قرار است مأمور تحقیق به مسافر نزدیک شود و اعتماد او را جلب کند. جای اینکه مأمور تحقیق به مسافر تأثیر بگذارد، عکس این اتفاق رخ میدهد. همراهی مأمور و متهم با یکدیگر، آنها را به یکدیگر نزدیک میکند. حسین پرورش با بازی خوبش سیر تحول مأمور را به خوبی به نمایش میگذارد. اعلامی به تبعیت از داستان ساماراکیس از تمام جزئیات لحظات همراهی مأمور تحقیق و مسافر بهره میگیرد که نقطه اوجش استفاده از ماجرای حلکردن جدول است. مسافر در حال حلکردن جدول از مأمور یاری میجوید. او دنبال یک کلمه چهارحرفی است که قرار است مفهوم گلی در آسمان را تداعی کند. مأمور تحقیق و مسافر در طبقه چهارم یک هتل حضور دارند. با اینکه فصلهای زیادی از نقطه ضعف در این اتاق میگذرد، دکوپاژ هوشمندانه اعلامی تنوع بصری را به تماشاگر عرضه میکند و از نماهای تکراری و ملالآور خبری نیست. در سکانس فینال وقتی یک اتفاق (وزیدن باد شدید و بسته شدن درب دستشویی که مأمور تحقیق داخل آن است) باعث میشود مسافر ایده فرارش را اجرایی کند، حس تنش و تعلیق با تقطیع درست نماها به تماشاگر منتقل میشود.
حضور مسافر روی لبه پنجره و تلاشش برای رفتن به سمت پلههای اضطراری، آمدن مأمور تحقیق با اسلحهای در دست، با ریزش باران شبانه و نورپردازی آبی حاکم بر صحنه، حسی از هراس و مرگ را به تماشاگر القا میکند. نقطه عطف سکانس، یافتن کلمه چهار حرفی جدول است که مأمور تحقیق دقایقی قبل به مسافر قول داده آن را بیابد: «کوکب!» همین کلمه چهار حرفی با تداعی سریع آنچه میان مأمور و مسافر گذشته، باعث میشود ماجرا تغییر کند. حالا مأمور تحقیق از مسافر میخواهد که فرار کند. مسافر اما مردد و مبهوت است و مربی هم از راه میرسد و لحظاتی بعد مسافر از لبه پنجره میلغزد و بر کف حیاط هتل میافتد. فیلم با مرگ مسافر و تحول مأمور تحقیق به پایان میرسد؛ مأموری که جملههای پایانیاش در ذهن میماند: «من نمیتوانم به او خیانت کنم. من و این مرد دوست هستیم... دیگر رژیم در قلب و وجدان من جایی ندارد...»