فراموششدگان
کوتاهدرباره فیلم « دشت خاموش» که روی پرده سینماهاست
ناهید پیشور- روزنامهنگار
دشت خاموش، شرح وضعیت است؛ شرح وضعیت کارگرانی مهاجر با لهجهها و قومیتهای متفاوت که هر کدام داستان و خردهروایت خودشان را دارند. لطفالله با بازی خوب علی باقری، شخصیت محوری فیلم، سرکارگری است که مثل بقیه شخصیتهای فیلم، درکش از زندگی، محدود به فضای بسته کارگاه آجرپزی است. او رابط کارگران با آقاخان صاحب کورهپزی هم هست. در فلاکت و تباهی هر دم فزاینده اثر، نه چشماندازی برای نجات از این وضعیت اسفبار وجود دارد و نه ارزشهای انسانیای که معمولا سینمای ایران آن را به طبقات فرودست نسبت میدهد. فیلم میگوید از این دایره بسته و این فقر و فلاکت انتظار خصایص اخلاقی نداشته باشید. اینجا همه برای بقا حاضرند علیه همکار و همسایه خود حرف ببرند و بیاورند. تصویر فیلمساز از کارگران کورهپزخانه، تلخ و نومیدانه است. تقریبا هیچ شخصیتی در فیلم وجود ندارد که بشود با او همدلی و همذاتپنداری کرد. در جهنم دشت خاموش، خبری از «فقر سربلند» نیست. از همه مفلوکتر هم شخصیت لطفالله است که بهنظر میرسد با توجه به نزدیکیاش به قدرت و جایگاه شغلی بهترش نسبت به بقیه باید وضعیت مناسبتری داشته باشد ولی او هم در موقعیت «عمله ظلم» فریز شده است. خوشخدمتیهای لطفالله به صاحب کورهپزخانه، تا جایی امتداد مییابد که عملا شخصیت، فردیت و علایقش را از دست میدهد و خلاصهکردن همه زندگی در کارگاه آجرپزی و خدمت به کارفرما، وقتی آقاخان کارگاهش را میفروشد، همهچیز برایش از دست میرود. البته پیش از آن، لطفالله عشق را از دست داده؛ کل زندگی و احساسات و عواطف و هر آنچه بهعنوان فضیلت انسانی شناخته میشود از کف داده و بنبست پایانیاش، به نوعی گریزناپذیر است. شخصیتهای فیلم دشت خاموش، فراموششدگانی هستند که فقر، همهچیزشان را به تاراج داده است. فیلم با تصاویر سیاه و سفیدش دنیای اندوهبار این کاراکترهای به انتهای خط رسیده را به تصویر میکشد؛ آدمهایی گرفتار در دنیایی بسته و محدود که فیلمساز راه گریزی برایشان متصور نیست.