• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
یکشنبه 16 اردیبهشت 1397
کد مطلب : 14980
+
-

در باب فهم بشری

روزنوشت‌های غرفه‌دار
در باب فهم بشری

امیر مولایی:

ساعت 8 که می‌روم داخل همه‌‌چیز مثل روزهای پیش از نمایشگاه سوت و کور است و اصلا باورم نمی‌شود که ساعت10 سیل آدم‌ها بریزند توی سالن. به خیالم روز اول برای استادان و متخصصان و کارشناسان است، ولی نخستین مشتری‌های ما که بودند؟ دختر و پسرهای 15، 16ساله. آدم حرصش می‌گیرد وقتی می‌بیند که یک پسربچه 15، 16ساله با اعتماد‌به‌نفس کامل می‌آید و با طمأنینه کتاب‌های روی پیشخوان را نگاه می‌کند و بعد می‌گوید لطفا این کتاب و اون یکی. حتی راهنمایی هم نمی‌خواهد. ناخودآگاه یاد همان سن و سال خودم می‌افتم. مگر چیزها چقدر تغییر کرده؟ یک دختر 13، 14ساله هم آمده بود دنبال کتاب «جنایات و مکافات». به قول خودش «داستایوفسکی خیلی با حاله. شخصیت‌هاش همه خل و چلن. آخر داستاناش می‌فهمی که آدم خوبه چه آدم بدیه.» بد هم نمی‌گفت.

 یک پیرزن پوست کاغذی سر ظهر آمد و گفت:«چه کتابی معرفی می‌کنین؟». من: «اینجا بخش فلسفه است. بسته به اینه که چی خونده باشید و چی علاقه داشته باشید». گفت :«مثلا اون کتاب رساله در باب فهم بشری. چیه؟». سرجمع 3-2 خط اطلاعات داشتم که گفتم.گفت:«همین خوبه. می‌برم. برای دخترام خوبه».«دخترتون؟» «آخه ما با هم کتاب می‌خونیم شبا. زیاد داستان دوست نداره. به جاش از این کتابا می‌خونیم و با هم حرف می‌زنیم». اگر به‌خودم بود، 100سال دیگر هم چنین چیزی به خیالم نمی‌رسید. یک دختر نوجوان هم رفته بود به همکارم گفته بود که یک رمان معرفی کنید و او هم 4-3 رمان عاشقانه معرفی کرده بود. دخترک هم بعد آن رفته بود سراغ مسئول نشر را گرفته و گفته بود که «این کارمند بخش رمانتون اصلا صلاحیت نداره. چرا فکر می‌کنید همه دخترای نوجوون فقط رمان عاشقانه آبکی می‌خونن؟ بهش بگین این نگاه کلیشه‌ای و عصر سنگی رو عوض کنه». همان 4-3ساعت اول ماست‌ها را کیسه کردیم و دستمان آمد که هر تغییری ممکن است.

این خبر را به اشتراک بگذارید