مثل فرزندی تازه
رضا یکرنگیان|مدیر انتشارات خجسته:
من سالها پیش از آنکه بهعنوان «ناشر» فعالیت کنم، از حدود سال1339 شیفته این حرفه بودم. 15ساله بودم و دبیرستانم در خیابان شاهآباد واقع و در آن زمان، مملو از کتابفروشی بود.بین ساعت 11و نیم تا 2بعدازظهر که وقت استراحت بین نوبت صبح و عصر مدرسه بود، به کتابفروشیهایی چون امیرکبیر، طهوری، نیل، زوار، یساولی و اندیشه سر میزدم. همان زمان هفتهای، 4 شب به دفتر مجله موزیک ایران میرفتم که بهمن هیربد منتشرش میکرد و بهاصطلاح پادویی میکردم؛ کلیشههای گراورها را به چاپخانه میدادم و فُرمها را میگرفتم یا آنکه مقالهها را از نویسندگان میگرفتم و میآوردم، او هم در ماه، پولی بهعنوان کمک هزینه به من میداد. در همین حین، البته در چاپخانهها و یا نزد ناشرانی که نامشان را بردم، نمونهخوانی، تصحیح و شناخت حروف را آموختم. یکی از آنها، جلیل فهیم هاشمی، مدیر تولید انتشارات امیرکبیر بود که در مجموعه عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار مؤسسه انتشارات امیرکبیر -که باید بهعنوان یکی از بزرگان نشر ایران، همیشه مورد یادکرد قرار بگیرد- فعالیت میکرد. اما خودِ من نخستین کتابی که تمام مراحل چاپش را انجام دادم، گزیده «چرند و پرند» علامه دهخدا بود که استاد سیدمحمد دبیرسیاقی گرد آورده و برای چاپ دوم با حروفچینی تازه در انتشارات تیراژه به من سپرده بود؛ زیرا آن موقع، در اینجا کار میکردم. سال1359 هنوز حروفچینی کامپیوتری در کار نبود و هر هفته 16صفحه - که میشود 2 فرم - را آماده میکردیم و ایشان میخواند و تصحیح و تأیید میکرد. دبیر سیاقی، چرند و پرندها را از روزنامه صوراسرافیل جمعآوری کرده بود و البته نیاز به بازگویی نیست که او از سال1324، تا زمان مرگ دهخدا، بهمدت 10سال، در محضرش کار و پس از آن هم، 54سال از عمرش را صرف لغتنامه دهخدا کرد. من البته در سال1364، وقتی نخستین کتاب نشر خجسته را بهطبع رساندم، باز هم توفیق، رفیق راهم شد و کاری از استاد دبیرسیاقی - که خداوند از گزند روزگار، سلامتش بدارد- را ارائه کردم که «سرگذشت حسن صباح و جانشینان او» به قلم خواجه رشیدالدینفضلالله همدانی و به تصحیح او بود. تجربه کار با او دشوار بود و البته لذتبخش. مردی بسیار دقیق و منظم که نمیخواست و نمیگذاشت کتابی مغلوط و مشوش بهدست خواننده برسد. من کار نشر را در خدمت این بزرگان آموختم و آنان نیز آنچه را میدانستند، بیهیچ دریغ و منتی در اختیارم گذاشتند. هنوز از پس این سالها، برایم هر کتابی به مثابه فرزندی تازه متولدشده میماند و منتظرم تا از چاپخانه و صحافی به دستم برسد.