تلخ اما واقعی
حامد فوقانی- دبیر گروه شهر
به یادم دارم که حدود 12سال پیش، مردی میانسال، فقیر و نامآشنا برای اهالی شمیران، یکی از شبهای سرد زمستان در محله چیذر، از مصرف بیش از حد مواد، اوردوز کرد، یخ زد و جان سپرد. او همه زندگیاش را به موادمخدر باخته بود و چند سال آخر عمرش را بیسرپناه به سر میکرد. اجداد پیرمرد اهل شمال شهر تهران بودند اما او همهچیز را دود کرد تا خودش نیز به شکلی دردناک، از دنیا خداحافظی کند؛ بله او در میان اهالی بااصالت، متدین و البته کسانی که دستشان به دهانشان میرسید، روزگار سختی را سپری کرد. برای همین همیشه برای من و خیلیهای دیگر سؤال بود که چرا او به چنین وضعیتی رسید و کسی به حمایتش نیامد؟ آیا شمیرانیها نمیتوانستند او را به مراکز ترک اعتیاد ببرند و سرپناهی برایش تامین کنند؟ اما واقعیت، هیچ خردهای نمیشد به هممحلهایهای او گرفت؛ چراکه مرد میانسال ماجرا، نهتنها هیچگاه دست یاری شهروندان را قبول نکرد، بلکه از هر کمکی فراری بود. پدرم تعریف میکرد که چندینبار، معتمدان چیذر و بزرگانی از مسجد قائم او را ترک داده بودند اما بازهم گرفتار مواد شد و هرباری که برایش سرپناهی تهیه کردند، به شکلهای مختلفی با همدستی چند نفر، مدتی از محل میرفت و بعد از چند ماه، دوباره سر و کلهاش پیدا میشد. با وجود این، بعد از فوتش هم، باز خیلی از اهالی فریاد برآوردند که چرا کسی به دادش نرسید.
خیلی از بیخانمانها و معتادان متجاهر، سرگذشتی شبیه این پیرمرد را در تهران داشتهاند یا چنین سرنوشتی انتظارشان را میکشد. کسانی که به زندگی در چنین شرایطی عادت کردهاند و این ذهنیت که نهادهای اجتماعی، رفتارهایی خشن با آنها خواهند داشت، ترس به جانشان انداخته و حاضر نمیشوند که حمایت را قبول کنند. این مدل رفتار، از سوی آسیبدیدههای شهرهای بزرگ، فقط مخصوص تهران و کلانشهرهای ایران نیست؛ در همه جای شهرهای دنیا نیز دیده میشود. چهبسا که در شهرهای توسعهیافتهای، هرساله تعدادی بیخانمان جان خود را از دست میدهند. بهطور نمونه، سال گذشته، تنها در سندیگوی آمریکا، 12بیسرپناه فوت کردند. در همین زمینه به گزارش گروه تحقیقاتی شمارشگر تلفات بیخانمانها (Homeless Deaths Count) بهطور میانگین روزانه 15بیخانمان در جهان، به دلایل مختلف جانشان را از دست میدهند.
البته منظور این نیست که باید ارگانهای مسئول و شهروندان، چنین رفتاری از سوی کارتنخوابهای معتاد را بپذیرند یا مرگ بیخانمانها طبیعی جلوه کند؛ که اگر اینگونه باشد، مسئولیت اجتماعی رنگ میبازد و آسیبها در جامعه ریشه دوانده و پررنگتر میشود. اما برای هرگونه اظهارنظر و تصمیمی باید واقعبینانه رفتار و اقدام کرد.
راهکار چیست؟ با همه اینها، راهحل در ساماندهی و بازگرداندن افرادی که هم در دام اعتیاد افتادهاند و هم بیسرپناه و کارتنخواب شدهاند، در گرو وجود ایجاد یکپارچگی بین نهادهای مسئول و شهروندان است. سیستمی که خروجیاش به جمعآوری معتادان از سطح شهر، اسکان موقتشان و کمک به آنها برای بازگشت به زندگی عادی منجر میشود، عناصر گوناگونی دارد که باید با کمک یکدیگر به فعالیت بپردازند. بیتوجهی، پایکار نبودن یا فعالیت غلط یکی از عناصر میتواند خروجی کار را با اختلال مواجه کند. مثلا اگر شهرداری با همراهی نیروی انتظامی، محلهای را از حضور کارتنخوابهای معتاد پاکسازی کند و اسکان موقت دهد، آیا مسئله حل خواهد شد؟ پس تکلیف ترک اعتیاد به روشهای علمی و ذهنی دقیق، توانمندسازی او، بازگشت به کانون گرم خانواده، رصد زندگیاش در ادامه و دهها مسئله دیگر چه میشود؟ درصورتی که اگر اتصالهای صحیح بین وزارت کشور، استانداری، مدیریت شهری، نیروی انتظامی، بهزیستی، بسیج، شورایاران، سازمانهای مردمنهاد، خیرین، ستاد مبارزه با موادمخدر، فعالان اجتماعی و بقیه نهادهای مرتبط تشکیل شود و هر ارگانی وظیفه خود را بهدرستی انجام دهد، نتیجه مطلوب حاصل خواهد شد؛ البته که به مفهوم پاکشدن تمام و کمال این آسیب از چهره شهرها نیست.