چرا شخصیتهای منفی سینمایی جذابند؟
بدهای ماندگار
چرا جوکر هیث لجر در فیلم «شوالیه شب»(کریستوفر نولان، 2008) که نمادی از رعب و وحشت، بدذاتی و بیرحمی بود، به شخصیتی محبوب و بهیادماندنی بدل شد؟ حضور کوتاه آنتونی هاپکینز در نقش دکتر هانیبال لِکترِ آدمخوار در فیلم «سکوت برهها»(جاناتان دمی، 1991) چطور به خلق یکی از ترسناکترین شخصیتهای منفی تاریخ سینما انجامید؟ چرا سرهنگ نازی هانس لاندا با بازی کریستوفر والتز در فیلم «حرامزادههای بیآبرو»(کوئنتین تارانتینو، 2009) یکی از مخوفترین شخصیتهای منفیای است که روی پرده سینما درخشیده است؟ جالب است که جوکر، دکتر لکتر و هانس لاندا، با همه خباثت و سنگدلیشان، در حق نقشآفرینانشان مهربان و قدرشناس بودند و برای آنها جایزه اسکار را به ارمغان آوردند. اما واقعا چرا شخصیتهای منفی از چنین جاذبهای برخوردار هستند؟ چرا جفاکاری و شقاوتشان ما را پسنمیزند و میان ما و آنها فاصله نمیاندازد؟ چرا سالهای سال در ذهن و حتی قلب ما خانه میکنند و از به زبان آوردن اینکه آنها را دوست داریم، خجل نمیشویم؟ گیرایی و مسحورکنندگی این شخصیتها از کجا میآید؟ یکی از دلایل شهرت و محبوبیت شخصیتهای منفی نوع نگاه متفاوت آنها به زندگی و مسائل آن است. آنها از این قدرت و جسارت برخوردارند که کارها را مطابق میلشان انجام دهند. برای شخصیتهای منفی هیچ قانون و عرفی بالاتر از خودشان وجود ندارد. آنها آنچه را صلاح بدانند، انجام میدهند و برای رسیدن به خواست و آرزویشان از هیچ بیعدالتی و قساوتی فروگذار نمیکنند. آنها تنها وقتی راضی میشوند که به مراد دلشان رسیده باشند. اما با وجود جذابیت فراوان شخصیتهای منفی، سینمای ایران با آنها منصفانه تا نکرده است. در اغلب فیلمهای ایرانی، شخصیتهای منفی تکبعدی و سطحی هستند. بدی میکنند تا قهرمان فیلم دلیلی برای مبارزه کردن داشته باشد. در واقع، شخصیت منفی در فیلم ایرانی، عموما، مترسکی است که قهرمان را وادار میکند برای مبارزه با او جربزه به خرج دهد. به این ترتیب، وجود شخصیت منفی از قهرمان مستقل نیست. آدمبد داستان فیلمفارسی طفیلی قهرمان است. اول تا آخر باید بهسزای اعمالش برسد و قهرمان را عزیز و فاتح کند. این سنتی است برآمده از دل فیلمفارسی که تا امروز نیز دوام داشته و فیلمها و سریالهای ایرانی را از داشتن شخصیتهای منفی و منفور جذاب محروم کرده است. با این حال، در برخی فیلمهای ایرانی شخصیتهای منفیای بودهاند که به لطف بازی خوب بازیگرانشان در خاطر ماندنی شدهاند. در ادامه تعدادی از این نقشها را از نظر گذراندهایم.
جلال پیشوائیان در نقش منصور
جلال پیشوائیان که روز شنبه خبر درگذشتش در 91سالگی منتشر شد، در سالهای جوانیاش، با آن موهای پَرکلاغی، سبیل پر و مشکی، سگرمههای درهمرفته و نگاه خشن و بامهابتش، یکی از شمایلهای اصلی «آدمبَده» در سینمای ایران بود. پیشوائیان در سال1340 با فیلم «یک قدم تا مرگ» ساخته ساموئل خاچیکیان وارد سینما شد؛ آنهم خیلی اتفاقی. جلال پیش از ورود به سینما در رشتههای ورزشیای نظیر بوکس و کشتی فعالیت میکرد و رستوران و 2باشگاه بیلیارد داشت. او ضمنا سرپرستی یک تیم فوتبال را هم برعهده داشت و از قضا روزی که اعضای تیم را به محل برگزاری یک مسابقه میبرده، مدیر تولید فیلم «یک قدم تا مرگ» جلویش را میگیرد و از او میخواهد کادیلاک شیک و روبهراهش را برای فیلمبرداری در اختیار آنها بگذارد. همینجاست که جلال پایش به سینما باز میشود و رفاقتی با خاچیکیان بههم میزند و بعد نقشهای بعدی از راه میرسند و همزمان مدیریت تولید فیلم هم انجام میدهد. اما نقشی که نام جلال را در ایفای نقشهای منفی سر زبانها انداخت، منصور آقمنگلِ فیلم «قیصر» (مسعود کیمیایی، 1348) بود. البته گویا قرار بوده در ابتدا داوود رشیدی این نقش را بازی کند که به پیشنهاد یکی از بازیگران، این نقش به پیشوائیان میرسد. در کنار بازی در نقشهای منفی در فیلمفارسیها، پیشوائیان در تعدادی از فیلمهای موج نو سینمای ایران همچون «طوقی» (علی حاتمی، 1349)، «خداحافظ رفیق» (امیر نادری، 1350) و «صبح روز چهارم» (کامران شیردل، 1351) هم ایفای نقش کرد. او بعد از انقلاب در فیلمهای کیمیایی و کارگردانان دیگر هم ظاهر شد اما نه فیلمها و نه شخصیتهایی که بازی کرد، قوت آثار سالهای دورش را نداشتند.
فتحعلی اویسی در نقش سرهنگ
فتحعلی اویسی که 13مهر امسال فوت کرد، یکی از شخصیت منفیهای درجهیک سینمای ایران بود. او در «ناخدا خورشید»(1365) ساخته ناصر تقوایی در نقش سرهنگ با استادی تمام نقش یک تبعیدی را بازی کرد که برای فرار از محل تبعیدش نقشهای بینقص میریزد و با سنگدلی تمام هر کسی را که سر راهش قرار دارد از میان برمیدارد و در آخر، خودش هم کشته میشود. اویسی در فیلم «بانو»ی داریوش مهرجویی یک شخصیت منفی بامزه و رِند را تصویر کرد و در «سربِ» مسعود کیمیایی در قالب یک شخصیت منفی کاملا کلاسیک ظاهر شد.
طلبکاران فیلم «سگکشی»
بازیگرانی که در فیلم «سگکشی»(1379) بهرام بیضایی نقش طلبکاران ناصر معاصر را بازی کردهاند، از بهترین شخصیتهای منفی سینمای ایران هستند. همگی حریص، بیاخلاق، زنستیز، دروغگو، رذل و البته بهیادماندنی. حتی بازیگری همچون فردوس کاویانی که با نقشهای رئوف و دوستداشتنی به یاد آورده میشود در این فیلم در نقشی منفی ظاهر شده است. مجید مظفری، داریوش ارجمند، حبیب دهقاننسب، احمد نجفی، بهزاد فراهانی، حسن پورشیرازی و کاظم افرندنیا بهترین شخصیت منفی خود را در این فیلم بازی کردهاند.
محمدرضا فروتن در نقش ناصر ملک
«قرمز»(1377) ساخته فریدون جیرانی فیلمی دورانساز بود. ناصر ملک مردی عاشقپیشه و بددل است که به همسرش، هستی مشرقی با بازی هدیه تهرانی، شک دارد و مدام او را آزار میدهد. فروتن که برای این فیلم موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از هفدهمین دوره جشنواره فیلم فجر شد، موفق شده ویژگیهای شخصیتهای مبتلا به اختلالات پرانوئیدی را به تصویر بکشد و هم ضعف شخصیت ناصر را نشان دهد و هم تمایل توقفناپذیر او به سلطهجویی را.
نوید محمدزاده در نقش ناصر خاکزاد
«متری شیشونیم»(سعید روستایی، 1397) داستان تقابل ناصر خاکزاد، فروشنده بزرگ شیشه و پلیسی به نام صمد است که در تعقیب اوست. محمدزاده در نقش خاکزاد بازی بیرونیای که بیشتر متکی به عصبانیتهای انفجاری است، از خود ارائه داده و نقشآفرینیاش مورد توجه برخی منتقدان و عده زیادی از سینماروها قرار گرفت. صحنه معروفی که ناصر خاکزاد در سالن ملاقات زندان از عشقش به دختری میگوید که او را لو داده، تا مدتها در فضای مجازی دستبهدست میشد و به یکی از صحنههای آشنای سینمای ایران بدل شده است.