گفتوگو با رضا کولغانی، بازیگر و خواننده گروه داماهی
«بندر بند» حکایت نسلی است که هرچه میدود، به مقصد نمیرسد
بیشتر مخاطبان سینما، رضا کولغانی را با ترانه تیتراژ «مغزهای کوچک زنگزده» بهخاطر میآورند. او که در دنیای موسیقی بهعنوان خواننده گروه داماهی مطرح است، میگوید که بازیگری را پیش از موسیقی آغاز کرده و از همین رو همچنان ایفای نقشهای مختلف برایش اهمیت ویژهای دارد. رضا کولغانی با ایفای نقش شخصیت اصلی فیلم «بندر بند» به کارگردانی منیژه حکمت توانسته وجوه دیگری از خود را برای مخاطبان به نمایش بگذارد. او در این فیلم که از چهارشنبه ۱۰آذرماه اکران خود را آغاز کرده است، ایفاگر نقش خواننده یک بند موسیقی جنوبی بوده که به آینده بسیار امیدوار است و هر کاری برای گذر از موانع سخت و دشوار انجام میدهد. به بهانه اکران سراسری فیلم بندر بند در گروه سینمایی هنر و تجربه، پیرامون موارد مطرح شده در این فیلم و چالشهای بازی رضا کولغانی در این نقش با او به گپوگفتی دوستانه پرداختهایم.
بعضاً شاهد حضور خوانندههای مختلف در عرصه بازیگری بودهایم اما شما جدا از اینکه خواننده گروه داماهی باشید، هم بازیگری را در تئاتر(نمایش «قربآنگاه» به کارگردانی محمد مساوات) تجربه کردهاید و هم ایفاگر نقشهای کوچکی در سینما بودهاید. باتوجه به اینکه شاید بیشتر مردم شما را بهعنوان خواننده میشناسند، بازیگری برای شما در چه جایگاهی قراردارد؟ اگر قرار باشد بین خواندن و بازیگری یکی را انتخاب کنید، انتخاب شما چیست؟
حقیقتا باید بگویم هیچکدام جایگاه خاصی برایم ندارند. بهطور کل همیشه بهدنبال تجربه کردن بودم و احساس میکنم در این برهه از زندگیام، بیشتر تجربه در حوزههای مختلف هنری برایم خیلی جذاب است.
بازیگری چیزی است که از مدتهای پیشین و حتی زودتر از موسیقی با من همراه بوده و برایم جذابیت بخصوصی دارد ولی بین موزیک و بازیگری در تئاتر و سینما نمیتوانم یکی را انتخاب کنم؛ چون هر دو جذابیتهای خاص خود را دارند و هر کدام تجربه منحصربهفرد و تازهای را به آدم اضافه میکنند.
فیلم بندر بند روایتی از یک بند موسیقی است که از قضا جنوبی هم هستند. برای بازی در این فیلم تا چه اندازه از مابهازای بیرونی استفاده کردید؟
این فیلم صرفا روایتی از جنوبیها و قصه یک بند موسیقی یا یک بند مختص به یک زن و تمام این مسائل نیست؛ در واقع این فیلم حکایت نسلی است که هر چه میدود به زندگی نمیرسد. هر چه بیشتر تلاش میکند، زندگی از او جلوتر است و مرتب به بنبستهای عجیب و غریب میخورد. این برای همه ما در حال اتفاق افتادن بوده و همگی تحتالشعاع این مسائل و فاصله جا ماندن خود از نوار زندگی هستیم. دلیل این شرایط نیز میتواند به وضعیت فعلی اقتصادی و اجتماعی مربوط باشد.
در فیلم بندر بند شاهدیم که سیلی رخ داده و زندگی افراد با سختی بسیاری همراه است اما شما نقش شخصی را بازی میکنید که با وجود همه این مشکلات(تا قبل از فوت دوستش) به زندگی امیدوار بوده و خوشحال است. این امیدواری و خوشحالی نشأتگرفته از چه عامل بیرونیای است؟ آیا هماکنون مردم جنوب هم در اوج مشکلات تا این اندازه میتوانند به زندگی امیدوار باشند؟
بهطور کل ما عادت داریم که تا خودمان در بحران نیفتادهایم، نمیتوانیم آن را درک کنیم. همه ما اینطور هستیم و بهطور مرتب این موضوع را میخواهیم برای دیگران توجیه کنیم اما وقتی خودمان در آن موقعیت قرار میگیریم و آن مصیبت را میبینیم، تازه موضوع را با خود سبک و سنگین کرده و شکستها، بدبختیها و همهچیزهای دیگر رومیآید و احساس درماندگی، افسردگی و نابودی کرده و فکر میکنیم همهچیز تمامشده است. برای شخصیت من در فیلم نیز بحرانی بهوجود آمده و ما از آن جای قصه میبینیم که آن شخصیت گرفتار بحران میشود و همین موضوع سبب میشود که آنها به هدف و سرمنزل خود نرسند.
یکی از وجوه اصلی فیلم به محیطزیست و تخریبی که سیل ایجاد کرده اشاره میکند که البته میتواند ناشی از مدیریت اشتباهی باشد که پیشبینی وقایعی به این صورت را نکرده است. شرایط در فیلم بهگونهای تصویر میشود که ما گاهی حس میکنیم با فیلمی مستند طرف هستیم.
شخصا حس میکنم یکی از رسالتهایی که بندر بند داشته خلق همین وضعیت به شکل سینمای مستند داستانگونه بوده که به خوبی در حال نشان دادن آن است. شما در فیلم با آن مصیبتها بسیار احساس نزدیکی میکنید و این بهخاطر آن فرمی است که خانم حکمت، فرهاد فزونی و سجاد آورند به آن فکر کردند و به این نتیجه رسیدند که در این موقعیت میشود چنین کاری کرد. در واقع یکی از حسنهای فیلم این بوده که میتواند شما را خیلی خوب به آن بحران سنگین ببرد.
در مورد تخریب محیطزیستی که در فیلم نیز شاهد آن هستیم، فکر میکنید چطور میتوان با انجام کارهایی، فشار حوادثی را که در زندگی واقعی برای کشور ما در پیش است کاهش داد؟ آیا ساخت فیلم در این زمینه راهگشاست و توسط مسئولان دیده میشود؟
احساس میکنم هنوز همه ما در مورد محیطزیست بیسوادیم. به همینخاطر این میزان اتفاقات عجیب محیطزیستی در حال رخ دادن در پیرامون ماست. ما هنوز به مسائل و حواشی دیگر فکر میکنیم و بهدنبال مطالبهگری در هر بابی به غیراز محیطزیست هستیم که خیلی زیر پوستی رو به نابودی رفتن است.
امیدوارم هر کسی از مسئولین، مدیرها و... که میتواند در این راستا کمک کند، هرچه زودتر به داد محیط زیست این سرزمین برسد. متأسفانه سرعت نابودی به قدری بالاست که فکر کنم چیزی برای آیندگان و فرداها باقی نماند.
بنابراین نهتنها سینما بلکه هر چیزی که بتواند یک رسانه در حوزه محیطزیست باشد، خیلی میتواند برای آگاهیرسانی در این وضعیت کمک کند. امیدوارم این موضوع از آموزشوپرورش و از کودکی شکل بگیرد و از سمت ما نیز برای حفظ و درست کردنش تلاشهایی انجام شود که حداقل چیزی برای آیندگان باقی بماند.