نگاه شرقی
جواد طوسی: تداوم حضور جاری علی حاتمی در میان ما ریشه در سبک و لهجه و نگاه شرقی و اینجاییاش دارد. دنیای بکر و آدمهای خاص او آن قدر مجذوبکننده هستند که به این زودیها از ذهن پاک نشوند. چهکسی میتواند رونوشت برابر اصل «مجید ظروفچی» و «آقای خاوری» و «سید مرتضی» و «حاجی واشنگتن» را ارائه دهد یا از چنین زاویهای شخصی به تاریخ معاصر و آدمهایش بپردازد؟ تنهایی، حسرت خواری و غم غربت و... مرگ در دنیای حاتمی به زبانی دیگر تفسیر شده و به تصویر درآمده و قابل تقلید و برداشت نیست. هیچکس مثل خودش با این واژهها همساز نشد... نمیخواهم آخرین تصویر بهجا مانده در ذهنم از راوی و صورتگر «دلشدگان» و «سوتهدلان»، در آن آدم تکیده و فرتوت عرقچین به سر خلاصه شود. برای فرار از این واقعیت عریان و هولناک و زنده نگهداشتن یاد او، خودم را پشت سر آدمهای پاکباخته و ساده و دوستداشتنیاش پنهان میکنم.
نیما حسنینسب: کسی کوشش هر چند ناکام حاتمی را برای بومیکردن مفهومی عمیقاً غربی مثل ژانر را ندید و توجهش به موزیکال در سه فیلم («حسنکچل»، «باباشمل» و «دلشدگان») فقط با کم و کاستیهایش نقد شد نه تلاش بلندپروازانه برای تلفیق ساختار موزیکال فرنگی با شعر و ادب و هنر شرقی / ایرانی. کمبود یا فقدان سواد سینما در فضای نقد آن سالها باعث شد بهرهگیری و تأثیرپذیری ویژه حاتمی از سینماگران مختلف جهان - مثلاً نسبت خاص آثارش با موزیکالهای وینسنت مینهلی و تاریخیهای پیرپائولو پازولینی و شباهت دیدگاهش با نگاه انتقادی/ مشفقانه به تناقضهای فرهنگی و رسم و رسوم خانوادگی در آثار یاسوجیرو اوزو - هرگز مطرح نشود (با تمام تفاوتهای بنیادین در فرم و روایت، آیا «مادر» نسخه ایرانی «داستان توکیو» نیست؟). عدمالتزام حاتمی به واقعیت و منابع نامطمئن تاریخی همیشه محل بحث و اشکالتراشی بود، گرچهکسی فکر نکرد یا نپرسید چطور ممکن است این عدمانطباقها را منتقدانی با آن سواد محدود و اطلاعات عمومی اندک تاریخی کشف کنند ولی خودِ فیلمساز از فهمش عاجز باشد یا به منابعی که خردهگیران به آن استناد میکردند دسترسی نداشته باشد؟!
میهن بهرامی: علی حاتمی از نسل هنروران «دل» در مکتب هنروری ایران بود. دنبالهروی آنها که بیهیچ مقصد از پیش تعیین شدهای، به راه سازندگی میافتند. هنروری موفق. آنچه را که به سراسیمگی و شور جوانی بازآفریده، سر فصل مکتبی است ممتاز در سینما و ادامه مکتبی بومی در هنر سازندگی، لطمه دیده از تأثیر نقاشی قهوهخانهای از ثقل در جا زدن در نگار و خط که دنیایی تحمیلی است در هر عصر که مجال گویش صریح بر هنرور نباشد. جستوجوی غمگنانهای است در علت آسودگی فکر مردمان چشم و گوش بسته و راز زیبایی ساکنی که زندگیها را در حصار میگرفت.
بهزاد عشقی: حاتمی متاثر از بینشی رمانتیک، از واقعیتهای دورانش روی برمیتابد و حقیقت را در گذشته میجوید. به همین دلیل در مجموع آثارش، مروج و مبلغ مناسبات ماقبل صنعتی و بهطور مشخص، دوران سیادت خاندان قاجار است. حاتمی، چه هنگامی که به تاریخ قاجار میپردازد («ستارخان»، «سلطان صاحبقران»، «هزاردستان»، «دلشدگان» و...) و چه در مواقعی که از فرهنگ عامه مایه میگیرد («حسنکچل»، «باباشمل»، «قلندر»، «خواستگار» و...) تفسیر مثبت و جانبدارانهای از فرهنگ فئودالی ارائه میدهد. این تلقی مثبت، البته فقط در معنای آثارش متجلی نمیشود بلکه در درجه نخست در فرم فیلمهایش ظاهر میشود. حتی در مواردی که فیلمساز، نسبت به عصر قاجار نگاه منتقدانهای اتخاذ میکند، فرم اجرایی فیلم، تلقی فیلمساز را نقض میکند و احساسات مثبتی در تماشاگر برمیانگیزد.