ما را دستکم نگیرید
فرصتی برای شنیدن مصایبی که زنان معلول با آن روبهرو هستند
مرضیه موسوی- روزنامهنگار
«مریم یوسفی» یک قهرمان است؛ نه بهخاطر اینکه در 55سالگی، 50مدال کشوری و استانی پرتاب دیسک و وزنهبرداری از آن خود کرده و عضو تیم ملی پرتاب دیسک معلولان است؛ او قهرمان است چون هر روز با صندلی چرخدارش از تمام موانعی که کوچه، محله و شهر پیشپایش میگذارد عبور میکند تا خودش را به ورزشگاه، محل کار، مدرسه و حالا دانشگاه پسرش برساند. زندگی برای مریم به جز سختیهای معمول، رنج چگونگی عبور از جویها و پلها و پلهها و رمپهای غیراستاندارد را هم به همراه دارد. او و دیگر زنان دارای معلولیت برای اینکه بتوانند استقلال فردی خود را حفظ کنند، هر روز ماراتن سخت و سنگینی را پشت سر میگذارند. مریم میگوید:« این جامعه و شهر ماست که معلول است. معلولان مثل هر شهروند دیگری همانطور که مالیات و عوارض و چه و چه پرداخت میکنند، حقوق شهروندیای دارند. »
روزهای سخت «مادری»
سختترین روزهای عمرش، سالهای نخست تولد فرزندش بود؛ سالهایی که باید پسرش را با وجود همه مشکلاتی که سر راهش سبز میشد به مطب دکتر، پارک، مدرسه، ورزشگاه و... ببرد، درحالیکه هیچ مسیر همواری پیش رو نداشت. مریم میگوید:«وقتی مردم سختی کشیدن من برای انجام هر کاری را میدیدند نخستین چیزی که به ذهنشان میرسید این بود که خب با وجود معلولیت و نشستن روی ویلچر، چه اصراری به بچهدار شدن داری؟ چرا میخواهی ورزش کنی؟ مگر لازم است که در فلان کلاس شرکت کنی؟ کسی از تو توقع شغل و درآمد ندارد! چرا میخواهی با این شرایطی که داری سر کار بروی؟ و سؤالات بیشمار دیگر»؛ سؤالی که از 15درصد از جمعیت کشور که دارای معلولیت هستند مدام پرسیده میشود بیآنکه کسی به حق آنها برای زندگی و تجربههای زیستی اشاره کرده باشد. مریم میگوید:«حتی برای ازدواج یا بچهدار شدن هم زنان معلول را سرزنش میکنند. سؤال من این است که آیا چون من دچار ضایعه نخاعی هستم، حق ندارم بچهای داشته باشم؟» جواب این سؤال برای من بسیار روشن بود. اگر کالبد شهری برای تردد 15درصد افراد معلول جامعه مناسبسازی شده باشد آنها بدون اینکه نیاز به کسی داشته باشند میتوانند زندگی کنند.
دوباره میسازمت
وقتی از جامعه برای پذیرفته شدن ناامید شد، تلاش کرد خودش راه پیش روی خود را هموار کند. ایستگاههای اتوبوس، ادارههای دولتی، مدارس، مراکز فرهنگی، حتی پیادهروها باید مناسبسازی میشدند؛«خودم به افرادی که پروژههای عمرانی و اصلاح هندسی انجام میدادند، مشورت میدادم تا شیب استاندارد و ابعاد و فاصله درست را پیدا کنند. حتی نقاطی که قبلا مناسبسازی شده بود هم به درد استفاده معلولان نمیخورد؛ مثلا رمپها شیب بسیار تندی داشت یا مسیر عبور افراد نابینا به مانع میرسید. بالاخره باید کاری میکردم. بیشتر انرژی من صرف همین کارها میشد درحالیکه از اساس باید چنین فضایی برای یک معلول در هر شهر و محلهای فراهم باشد تا او بتواند زندگی عادیای داشته باشد. با همه این کارها، هنوز هم فرصتهای من در محلهای که خودم در آن زندگی میکنم برای استفاده از ظرفیتهای عمومی بسیار محدود است. فکرش را کنید معلولی که در محلهای با مشکلات بیشتر زندگی میکند چگونه میتواند از پس این موانع بربیاید و تازه پا در اجتماعی بگذارد که با او بیگانه است؟»
کمبود فرصتهای شغلی
با اینکه سالهاست بهعنوان مربی در ورزشگاهها و ایستگاههای تندرستی محله سکونت خود فعالیت میکند، کمتر همسایهای از قهرمانیهای ورزشی او خبر دارد؛ «مردم یک زن نشسته روی ویلچر را جدی نمیگیرند. این تجربه تلخی است که من و خیلی از زنان معلول دیگر با آن روبهرو هستیم. همسایهها و اطرافیانم تازه وقتی توجهشان به قهرمانیهای من جلب شد که من در برنامهای تلویزیونی شرکت کردم. دستکم گرفتن نیازها، موفقیتها، دستاوردها و... معلولان زیادی را به ناامیدی میکشاند و در نهایت آنها را خانهنشین و منزوی میکند.»
سالهای زیادی را برای آموزش و حمایت از زنان دارای معلولیت صرف کرده. کمبود فرصتهای شغلی برای زنان معلول را یکی از بزرگترین مشکلات این قشر از جامعه میداند. مریم میگوید:«هر آدمی با نقصها و مشکلاتی روبهرو است. در مقابل، تواناییهایی هم دارد که با کمی سرمایهگذاری روی آن و تقویت مهارتها، میتواند از آن برای بهتر شدن زندگی خود استفاده کند؛ معلولان هم همینطور اما برای کشف این تواناییها و تقویت آن نیاز به آموزش داریم. زنان و دختران معلول معمولا شانس کمتری برای پرورش این مهارتها، حتی نسبت به مردان معلول دارند. اخیرا 2نفر از دختران معلولی که میشناختم بعد از فوت پدر و مادر به آسایشگاههای نگهداری از معلولان فرستاده شدهاند؛ چون خانواده تلاشی برای تقویت مهارتهای آنها نکرده بود و حالا که سرپرستشان فوت کرده آنها توان تامین هزینههای خود را نداشتند و به بهزیستی معرفی شدند. اینها همان دخترانی هستند که وقتی میخواستند حرفهای را یاد بگیرند و درآمدی برای خود داشته باشند بارها از خانواده و دیگر افراد جامعه شنیدند که مگر چهکسی از شما توقع درآمدزایی دارد؟ و با حرفهایشان آنها را از این راه منصرف کردند».
مثل جریان آرام آب
مثل جریان آرام اما مداوم آب که راه خود را از میان سنگها و صخرههای بزرگ پیدا میکند، زنان معلول هم با تشکیل گروههای کوچک و بزرگ و نقل تجربههایشان با یکدیگر، راه خود را کمکم پیدا میکنند تا سهمشان از زندگی شهروندی تنهایی و خانهنشینی نباشد. «اینترنت» در سالهای گذشته کمکحالشان بوده و جای خالی بسیاری از خدمات را برای آنها پر کرده است. مریم یوسفی میگوید:«درست است ادارهها، شرکتها و کارگاهها زنان معلول را دستکم گرفته و حاضر به واگذاری شغل به آنها نیستند اما این زنان با کمک فضای مجازی امکانی برای عرضه صنایعدستی و هنرها و مهارتهای خود پیدا کردهاند. هرچند که محدود شدن دسترسی مردم به شبکههای مجازی و اجتماعی دوباره آنها را به دردسر میاندازد و کسبوکارشان را تهدید میکند. بهتر است اگر مانعی از سر راه این زنان برنمیداریم، حداقل زحمتی هم نتراشیم».