اولین شب با ظرفیت کامل
گزارشی از تماشای «آتابای» در سانس آخر یک پردیس سینمایی
سهشنبهشب، ساعت23:45، از خانه بیرون میزنیم تا در سانس آخر سالن4 پردیس سینمایی زندگی به تماشای فیلم «آتابای» (نیکی کریمی) برویم. حوالی ساعت 9شب که سرگرم تهیه بلیت از سامانه سینماتیکت هستیم، تنها سالن 3 پردیس زندگی «آتابای» را نشان میدهد. هر صندلیای را که میخواهیم انتخاب کنیم، جلوتر از ما رزرو میشود و نمیتوانیم جای مورد نظرمان را انتخاب کنیم. تقریبا از رفتن به سینما منصرف شدهایم که با پرشدن صندلیهای سالن3، امکان خرید بلیت از سالن4 پردیس زندگی در سامانه سینماتیکت فراهم میشود. معلوم است استقبال از «آتابای» آنقدر هست که مسئولان سینما را مجاب کرده که سالن دیگری را هم به نمایش این فیلم در روز فروش بلیت نیمبها اختصاص دهند. بعد از چند دقیقهای سبک و سنگین کردن، بهترین جا را انتخاب میکنیم تا تمام هوش و حواسمان وقف فیلم شود.
جلوی سینما میرسیم و بهراحتی جای پارک پیدا میکنیم. سالنهای سینما در طبقه دوم این مجتمع تجاری است. پلهبرقی خاموش است و جلوی آسانسور هم آنقدر آدم در نوبت ایستاده که ناچار از راهپله بالا میرویم. به سالن انتظار سینما که میرسیم، حیرت میکنیم. تقریبا جای نشستن نیست. خیلیها سر پا ایستادهاند و منتظر پایان سانس قبل و آغاز سانس جدید هستند. اغلب تماشاگران جوان هستند و با خورجینهای پر از پفک و چیپس در سالن انتظار میکشند. امیدواریم که حداقل قبل از شروع فیلم درِ بستههای خوراکیشان را باز کنند تا حین تماشای فیلم مدام صدای خشخش پلاستیک آزارمان ندهد.
تماشاگران سالن4 بیرون میآیند و متصدی سالن به ما اجازه داخلشدن میدهد. ما سریع وارد میشویم و روی صندلیهایمان مینشینیم. بسیاری از تماشاگران بعد از خاموششدن چراغها سلانهسلانه وارد میشوند و از متصدی سالن سراغ صندلیشان را میگیرند. هیچ عجلهای ندارند که زودتر از جلوی دید کنار بروند. بعد از یک تبلیغ کوتاه، فیلم شروع میشود. چراغها چنددقیقهای است که خاموش شده، اما هنوز تماشاگران از راه میرسند؛ انگار خبر ندارند که هر فیلمی در زمان مشخصی شروع میشود. معلوم است تلقی خودشان را از زمان دارند. فیلم وقتی شروع میشود که آنها به پرده نگاه کنند. آنچه از فیلم که پیش از رسیدن آنها به نمایش درآمده، برایشان در حکم مقدمهای بیارزش است. پنداری به نوعی وقتشناسی مألوف وطنی مبتلا هستند که هر چیزی را با خودشان میسنجند.
فیلم شروع شده اما سالن پر از صدای همهمه است. بعضیها به بغلدستیهایشان چیزهایی میگویند، اما در واقع دارند برای کل سینما سخنرانی میکنند. بلندبلند حرف میزنند؛ از تُرکیدانیشان میگویند؛ از بینیازیشان به زیرنویس فارسی؛ از جواد عزتی میگویند که قرار است به خنده بیندازدشان. دستهای جوان پشت ما نشستهاند که معلوم است از همین اول فیلم بنای حرفزدن و خوشمزگی دارند. مدام پایشان را به پشت صندلی ما میکوبند. جو ملتهب است. نمیشود روی فیلم تمرکز کرد. مدام صدای خشخش پفک جلویی یا شلنگتختهانداختنهای عقبی را باید تاب آورد. در میانههای فیلم صدای گریه بچه خردسالی بلند میشود. قشقرقی راه انداخته. کمی که میگذرد بالاخره صدایش میخوابد. باز عقبیها به صندلی ما میکوبند. تذکر میدهیم، اما با نگاهشان شیرفهممان میکنند که لازم نیست آنقدر سخت بگیریم. فیلم دیدن که دیگر نیاز به اینهمه جدیت ندارد. حتی عذرخواهی نمیکنند. از خیر تذکر و چشم و ابرو آمدن میگذریم. کلا در بند آداب فیلمبینی در سینما نیستند. «آتابای»، به قول بعضی جوانها، فیلم جدیای است. فیلمی درباره عشق و مرگ و کشمکشهای درونی و بیرونی مردی میانسال. اما یک لحظه طنازانه در فیلم کافی است تا تماشاگران چنان بخندند که خیال کنی در حال تماشای بهترین فیلم کمدی سال هستی. اگر آتابای (شخصیت اصلی فیلم با بازی هادی حجازیفر) در فیلم با کسی شوخی کند، تماشاگران ده تا رویش میگذارند و برایش مزه میریزند. دوست دارند بهجای فیلم به آنها نگاه شود. نمیدانم در این وضعیت فیلمدیدن میگذارد که از موسیقی دلنشین حسین علیزاده یا قابهای چشمگیر سامان لطفیان حظی ببرند یا نه؟ تا آخر فیلم همهمه سالن قطع نمیشود. انگار هدفشان از سینماآمدن نه دیدن فیلم، که حرفزدن و مزهریختن بوده. این تماشاگران اغلب جوان چه توقعی از سینما دارند؟ برای اینها ابتذال چه معنایی دارد؟ باید چه چیزهایی یاد بگیرند تا هر آنچه را قدری جدی مینماید، اینطور به مسخره نگیرند؟ رئیس سازمان سینمایی چند وقت قبل گفته بود که سازمانش به فیلمهای مبتذل مجوز نمیدهد؛ اما آیا این کافی است. این جوانان پیش از اینکه به سالن سینما وارد شوند، باید آموزش ببینند. آیا دانشآموزان امروز از نامداران و بزرگان سینمای ایران شناختی دارند؟ اثری از کارگردانان بزرگ ایران دیدهاند؟ یا تلقیشان از سینما به لاتگرافیهای ملودرام یا کمدی ختم میشود؟ در این تماشاگران نوعی، حتی والاترین و متعالیترین مضامین هم اثر نمیکند. آنها ذهنیتی را با خودشان به سینما میآورند که حاصل فرهنگ است. اگر چیزی که میبینند مطابق میلشان نباشد، تمسخر پیشه میکنند؛ نادیدهاش میگیرند و حتی نمیگذارند خواهان سینمای جدی بیدردسر فیلمش را ببیند. فیلم سخیف تا وقتی ساخته میشود که مشتری داشته باشد. این مشتری هم محصول فرهنگ است. برای تغییر وضع سینما باید اول فکری به حال کلیت فرهنگ کرد.