آژیر خطر در دنیای کودکی هم بهصدا در میآمد
فاطمهسادات اخوت
کتاب «اعلام خطر»، داستان دختری است که در روزهای جنگ، کودکی خود را گذرانده و جنگ با واژههایی چون بمباران، ضدهوایی، آژیر قرمز، یکدفعه وارد دنیای کودکی او شده است.
در آنروزها، صدای آژیر خطر در همهجا، خانه یا مدرسه و حتی سر سفرهی عقد هم همراه بچهها بود. قطعی برق، اعضای خانواده را دور هم جمع میکرد و تاریکیهای یک پناهگاه در ذهن کنجکاو بچهها، کلی خاطرههای زیر و درشت میساخت.
این کتاب خاطرات شیرین «راحله پورآذر» از آنروزهاست؛ خاطراتی که با نثری روان نوشته شده و خواننده را همراه خود به آنروزها میبرد تا صدای بچههایی را بشنویم که در همان روزهای پردلهره هم به دنبال دلخوشی های ساده بودند.
«اولینباری که وسط شبنشینی آژیر خطر زده شد، خانهی خاله بودیم. خانوادهی ما اهل رفتن به پناهگاه یا همان زیرزمین نبودند. اولش همه ساکت و بیحرکت شدند؛ انگار همهچیز روی دور کند باشد. حمید چراغها را خاموش کرد و آقارضا رفت طرف پنجره و پردههای ضخیم را محکم کشید و کیپ کرد...»
تصویرگریهای کتاب اعلام خطر را «نرجس محمدی» کشیده که تکرنگ و تماشایی است و «انتشارات منظومهی خرد» نیز این کتاب را به بازار نشر عرضه کرده است.