میدان مینا
محمد برمایی | مشاورخانواده
«آرمان» را در مرورگرم جستوجو میکنم، «غزاله» هم میآید!؛ چهرههای امروزی و معصومی دارند ولی داستانشان غریب و از امروز گذشته است. سر و صدا کردهاند حتی با نبودنشان؛ تا دلتان بخواهد زرد و کمرنگ به ظاهر مصیبتشان پرداخته شده و بهرهبرداریهای غرضآلود و سیاستزده هم چاشنی آن است.
غزاله، مقتولِ مفقود/ آرمان، آویخته به دار قصاص.
چقدر متاثر میشوم از این داستان رنجآور و از خداوند میخواهم روحشان قرین رحمت و آرامش باشد.
درنگ میکنم! مرور میکنم؛ رابطه 2نوجوان بالاشهری که بهگفته خانوادههایشان چیزی در زندگی کم نداشتهاند! به لحظهای ختم به سوت سکوت شده است؛یکی پیکر بیجان دیگری را در سطل زباله رها کرده است...
آرمان، سطل زباله، خانواده (یکی داغدیده و دیگری ملتمس)، زندان، زندگی، خاطره، دوستی، خشونت، خون، غزاله
این یک خط، دنیای چند نفر شده است و احتمالا تا آخر عمر خواهد بود...
ولی این خط، با «آرمان» شروع نمیشود! بله شروعش باید «خانواده» باشد؛ جایی که آموزش میدهد یا فراموشی! جایی که عزت را عمومی میکند یا فرد را مغرور، جایی که خشم را ریشه میدهد یا مهر را فزونی، جایی که حیا را میپروراند یا پردهدری و بیپروایی را...
آرمان و غزاله را باید از این زاویه نگریست:
شاید فرزندان ما جایشان بودند-باشند.
نوجوانانی که در ورود به دوران بلوغ، ارتباط عاطفی و احساسی را تجربه میکنند و حسی شبیه عشق سراغشان میآید؛ درحالیکه تجربهشان و کیفیت زیستشان، آنها را از تصمیم درست وعاقلانه به سمت تصویری فانتزی و بچهگانه از زندگی سوق میدهد. این درحالی است که یافتههای جمعی از دین، اخلاق، علم و تجربه ما را بر این میدارد که مراقبتِ همعرض از افکار و اعمال فرزندانمان داشته باشیم و خود را در کنار تصمیمات آنها بهخصوص در سنین نوجوانی قرار دهیم و به فراخور شرایط، آنها را متوجه آثار اعمالشان کنیم. الان که نگاه جامعه به این اتفاق، معطوف به قتل و قصاص است؛باید گفت این سرگردانیهای عاطفی است که مکافات و جنایت میآفریند، مکافاتی که آتش زیر خاکستر است و کمتر دیده میشود ولی ریشه همه جنایتهاست. اینجاست که گذرگاههای رشد و توسعه فردی نوجوانان و جوانان ما برای ورود به عرصه واقعی زندگی نیاز به همراهی و مراقبتهای آموزشی دارد. کدام آموزش و پرورش، کدام امور جوانان، کدام وزارتخانه، کدام شورایعالی و کدام مجلس متوجه و بانی توسعه فردی نوجوان ماست!؟ در کنار نقد عوامل مؤثر حاکمیت نباید از اهمیت «خانواده» غافل شد؛ تعجب میکنم از انگشتان اتهامی که متوجه والدین و وظیفه ظریف تربیتی ایشان نیست و همیشه در این ماجراها تبرئه می شوند!سهم والدین در پروندههای باز و نیمهباز عاطفی فرزندان و آسیبهای خانواده قابل توجه است و نباید از ترس تقدسزدایی «پدر و مادر»، از این کمکاریها و کم توجهیها چشمپوشید. جامعه ما در دهه اخیر چندبار شوکه شده است! یادتان بیاید دختری که بهپای غیرت پدر سر میبازد، یا دختر و پسرهایی که از خانه فرار میکنند به امید یافتن مامن امن عاطفی، یا بزههای اجتماعی ازجمله اعتیاد و انحراف جنسی که از خانه شروع میشوند؛ بنابراین آرمانو غزاله این داستان غمانگیز، بیدارگر ما(خانواده-جامعه)هستند؛ آنجایی که فرزندانمان فارغ از اشتباهاتشان، جور بیاحتیاطی ما در تربیت و مدیریتشان را میکشند.