رئیس سابق هیات امنای صرفهجویی ارزی وزارت بهداشت در گفت و گو با همشهری از چالشهای کنترل کووید-19 در 21 ماه گذشته میگوید
مدیریت کرونا با جیب خالی
در آستانه 2سالگی کووید-19 و شیوع آن در ایران، وزارت بهداشت بهعنوان متولی اصلی مدیریت بحران کرونا همچنان به نقطه امن کنترل بیماری نرسیده است. با وجود اینکه انتظار میرفت با افزایش واردات محمولههای واکسن به کشور و تسریع در واکسیناسیون، آبانماه آمار فوتیها به کمتر از 50نفر برسد، اما مرگها همچنان سهرقمی و موارد ابتلا و بستری هم با نوسان و افزایش همراه است.
متولیان بهداشت و درمان از رقم خوردن پیکی دیگر با سویههای جدید ویروس خبر میدهند؛ وضعیتی که به تأکید مهدی یوسفی، رئیس سابق هیأتامنای صرفهجویی ارزی وزارت بهداشت در معالجه بیماران و مسئول ارزیابی فناوریهای سلامت، تدوین استاندارد و تعرفه خدمات سلامت میتواند به چالشی جدی برای مجموعه وزارت بهداشت با توجه به خستگی و فرسودگی کادر درمان، تحمیل هزینههای سرسامآور به بیمارستانها و استهلاک تجهیزات ناشی از مقابله با کرونا تبدیل شود. هر چند که واکسیناسیون به نقطه مناسبی رسیده و احتمال افزایش مرگ و ابتلای حاد به کرونا کمتر از پیکهای قبلی خواهد بود. یوسفی همچنین معتقد است وزارت بهداشت از ابتدای شیوع پاندمی کرونا علاوه بر انجام وظایف اصلی ازجمله بیمارداری و بیماریابی بهدلیل نبود همکاری سایر ارگانها، ایفاگر نقشهای غیرمرتبط در مبارزه با این بیماری هم بوده و این مسئله منجر به تضعیف بدنه مجموعه شده است. او در گفتوگو با همشهری توضیح بیشتری درباره چالشهای وزارت بهداشت در مقابله با کرونا میدهد.
چند ماه دیگر، وارد سومین سال از شیوع کرونا در کشور میشویم. در این مدت وزارت بهداشت برای مدیریت این بحران چه چالشهایی داشته است؟
وزارت بهداشت تنها برشی از کیک سلامت جامعه است، اما در پاندمی کرونا بهعنوان تنها مرجع و متولی نظام سلامت معرفی شد. حتی با وجود اینکه باید تنها نقش نظارت و درمان را برعهده میداشت، مجبور به ایفای فعالیتهای اجرایی هم شد؛ درحالیکه متولی واقعی سلامت، حاکمیت است و به اندازه وزارت بهداشت دیگر نهادها ازجمله وزارت صمت، وزارت امور خارجه، وزارت کشور و رفاه و... نقش دارند. وزارت بهداشت دبیرخانه حکومت است و باید نیازها را به استاندارد، آییننامه و دستورات حاکمیتی برای سلامت تبدیل کند تا مصوبههایش از سوی دولت، مجلس یا قوه قضاییه صادر شود. بر این اساس سیاستهای قوا در اینباره رصد و در حوزه سلامت پیشنهادهایی از سوی وزارت بهداشت ارائه میشود، اما مسئولیتهای همهجانبه وزارت بهداشت در پاندمی کرونا منجر به ایفای نقش همهجانبه از سوی این نهاد شد.
چرا این انسجام از گذشته تاکنون وجود نداشته و نقصان آن در پاندمی کرونا با یکطرفهشدن مسئولیتها در مقابله با کرونا بهسوی وزارت بهداشت تقویت شد؟
علت این مسئله نگاهی است که وجود داشته است. در اوایل پاندمی کرونا، رئیس دولت دوازدهم، وزیر بهداشت را بهعنوان قائممقام خود در بخش کرونا انتخاب کرد که انتقادات زیادی هم به این مسئله وارد شد. در ماههای اول شیوع کرونا، خروجی مناسبی از جلسههای ستاد مقابله با کرونا نداشتیم و کسی به صحبتهای وزیر بهداشت توجه نمیکرد؛ حتی زمانی که رئیس دولت قبل اعلام کرد که وزارت بهداشت لجستیک است، باز هم شاهد اتفاق خاصی در اینباره نبودیم؛ چراکه با توجه به تعریف لجستیک باید هر آنچه نیاز بود برای مقابله با کرونا از سوی تمام بدنههای موجود در کشور ازجمله بازرگانی و تولیدی تامین میشد و وزارت بهداشت آن را در جهت ایجاد سلامتی در جامعه مصرف میکرد؛ از لوازم حفاظتی تا واکسن و کیتهای آزمایشگاهی. اما همهچیز در وزارت بهداشت تمرکز پیدا کرد و همه مسئولیتها برعهده همین نهاد گذاشته شد؛ حتی درخواست منابع مالی و اعمال سیاستهای قرنطینه هم جزو وظایف وزارت بهداشت تعریف شد؛ درحالیکه وزارت بهداشت تنها باید وظیفه بیمارداری و بیماریابی را انجام میداد. وزارت بهداشت با تضعیف بدنه بهدلیل فعالیتهای غیرمرتبط مواجه شد. اقدامات بازرگانی، ورود به ماجرای واردات واکسن، عقد قراردادهای اقتصادی و... موجب شد تا انرژی و زمان این مجموعه صرف اموری شود که بهعنوان وظیفه برایش تعریف نشده بود. این اتفاق درستی نبود. حتی دغدغه واردات واکسن هم برعهده وزارت بهداشت گذاشته شد.
چرا چنین اتفاقی افتاد؟
در اینباره تصادفات را درنظر بگیرید. عدد قربانیان جادهای در کشور بسیار بالاست. هزینههای چند ده میلیاردی در حوزه راهسازی کشور صرف میشود. در حوزه خودروسازی هم همین هزینهها وجود دارد و مردم هم برای خرید خودرو، هزینههای قابلتوجهی میپردازند، اما در نهایت نبود برنامهریزی برای کاهش صدمات و قربانیان حوادث رانندگی نتیجهای جز تحمیل هزینهها به وزارت بهداشت و درمان ندارد. از سوی دیگر در نظام سلامت کشورها مبحثی با عنوان GDP یا درآمد ناخالص ملی تعریف میشود و استاندارد آن اختصاص 13درصد از این درآمد فقط برای حوزه بهداشت (بیماریابی) و درمان (بیمارداری) است. ما در کشور برای محاسبه درآمد ناخالص ملی فقط نفت و صادرات را درنظر میگیریم، اما اگر قرار باشد GDP واقعی لحاظ شود، باید ظرفیتهای صنایع داخلی هم درنظر گرفته شود. هماکنون یکچهارم درآمد حاصل از نفت و صادرات برای حوزه بهداشت و درمان درنظر گرفته شده و اینطور عنوان میشود که بودجه وزارت بهداشت افزایشی شده است، اما این افزایش درباره یک بودجه بسیار کم صورت گرفته، نه استانداردهای حوزه سلامت. درنظر بگیرید که برای تجهیز مراکز درمانی ازجمله راهاندازی هر تخت بیمارستانی 5/1 میلیارد تومان هزینه نیاز است و این مبلغ برای تختهای ویژه بیش از 3میلیارد تومان خواهد بود. منابع مالی این تجهیزات باید از بودجه اندک وزارت بهداشت تامین شود؛ به همین دلیل ما با تعداد قابلتوجهی پروژههای بهداشتی و درمانی نیمهکاره در کشور مواجه هستیم و رقم افزایش یافته جوابگوی این حجم از نیازهای درمانی کشور نیست.
آیا دستاورد منفی این کمبود بودجه بهطور مستقیم بر عملکرد وزارت بهداشت تأثیرگذار است؟
هزینههای بیمارداری در بیمارستانهای ما یکچهارم عدد استاندارد برای هزینه تمامشده است؛ به همین دلیل بیمارستانها در حوزه نگهداری و سرویسدهی در سراشیبی هستند و احتمال دارد بهدلیل همین مکانیسم فرسایشی به توقف پوششدهی هم برسیم. در همین کشورهای همسایه به ازای هر هزار بیمار 2.6تخت داریم و در ایران این رقم1.9 اعلام میشود. نیمی از همین تختهای موجود فرسوده هم هستند و جزو آمار بهحساب میآیند. از سوی دیگر برای تامین منابع انسانی هم نقصان داریم؛ اینکه مجبوریم از بخش خصوصی نیرو تامین کنیم و دولت قادر به پرداخت مطالبات آنها نیست. در این حالت بخش درمان باید کسب درآمد کند و مجبور به افزایش هزینههای بستری میشود؛ یعنی دریافت پول بیشتر از بیمار برای تامین منابع موردنیاز استخدام نیروی انسانی. پس با این حساب یک عدد بسیار نامناسب نسبت به وظایف محول شده به وزارت بهداشت داریم. این وضعیت در پاندمی کرونا بیشتر شد و با وجود حذف برخی درآمدهای مراکز درمانی ما شاهد کاهش شدید درآمدزایی آنها بهدلیل پوشش گسترده بستری بیماران کرونایی هم بودیم.
مجموع این عوامل و در نهایت هزینههای قابل توجه درمان کرونا موجب شد که نظام سلامت در کشور ما فقیرتر از گذشته شود. آیا باید اکنون در انتظار ورشکستگی مراکز سلامت بود؟
در بحران پاندمی از همان ابتدا باید نیازهای وزارت بهداشت تامین میشد؛ از دارو و تجهیزات تا اجرای پروتکلها. از سوی دیگر سابقه قابل اتکای پزشکی کشور و توان تحقیقی و تجربی هم بهصورت کامل مورد استفاده قرار نگرفت. اجماع درمانی کلی در اینباره نداشتیم و هر کسی صاحبنظر شد.
پس با این اوصاف نمیتوان تصور کرد در رقم خوردن پیکهای متوالی و از دست رفتن جان صدها انسان، وزارت بهداشت تنها مقصر این وضعیت باشد؟
در اینباره نباید نگاه مستقیم به وزارت بهداشت باشد. ما نیاز داشتیم که تمام ارگانها برای اجرای توصیههای پزشکی و درمانی، اطلاعرسانی فرهنگی، آموزشی و اقتصادی کنترل پاندمی پای کار باشند، اما به نوعی این همدلی در ماههای گذشته وجود نداشت. مدارس را بستیم، اما ادارات باز بودند؛ درحالیکه مراکز آموزشی قابل کنترلتر بودند. واردات واکسن هم در گذشته بهخوبی انجام نشد. این مسئله مدنظر قرار نگرفت که ما در تمام دنیا سفارتخانههای قدرتمندی داریم که میتوانند در واردات واکسن بهصورت قوی و موفق عمل کنند. از همان ابتدا باید تمام توان موجود در کشور برای واردات واکسن بهکار گرفته میشد؛ نه اینکه در ابتدا بار تامین واکسن روی دوش وزارت بهداشت باشد. امروز وزارت بهداشت واکسنها را تحویل میگیرد و ظرفیتهایش را براساس میزان موجودیها افزایش میدهد. این نشان میدهد که هر تصمیمی باید خروجی درست و نتیجهمحوری داشته باشد. از سوی دیگر در پیک اول مردم نگران بودند و قرنطینه مناسب صورت گرفت که موجب کاهش قابل توجه مرگ و ابتلا شد، اما در پیکهای بعدی قرنطینهها را به دلایل مختلف ازجمله مشکلات اقتصادی کاهش دادند و نصف و نیمه اجرا کردند. ما در حوزه درمان اصطلاحی داریم مبنی بر اینکه هر قدر آیسییو بسازیم باز هم بیمار برای بستری هست. هیچ زمانی نمیتوان گفت بخش مراقبتهای ویژه کافی است. درباره کرونا هم وضعیت همین است. اگر نتوانیم ورودیهای ویروس و چرخش آن را کنترل کنیم، در تامین منابع و رفع نیازهای درمانی همیشه دچار کمبود خواهیم بود. اگر بخواهیم ورودی را رها کنیم با همه امکانات باز هم کمبود خواهیم داشت.
هماکنون واکسیناسیون روند خوبی دارد. با وجود روند کاهشی فوتیها اما ابتلا افزایشی است و هشدارهای جدی از رقم خوردن پیکی دیگر به گوش میرسد. آیا با عبور از 5پیک متوالی و تجربه 2ساله به همدلی برای کنترل وضعیت موجود رسیدهایم؟
اصول کلی حملات بیولوژیک در بحث بحران همان مدیریت است با اجماع و همدلی همه نهادها. در اینباره ما یک بحث پیشگیری داریم؛ چراکه چیزی به نام سنگر امن در مواجهه با ویروس وجود ندارد؛ حتی در دل منزل افراد. در این شرایط باید جبههبندیها و استحکامات فردی هم افزایش پیدا کند که قسمتی از آن آموزش و رعایت اصول است. قسمت دیگر هم تغییر رفتار است که بهصورت آموزشی و الزامی است. واکسیناسیون به اندازه خودش اثرگذار است، اما تا همین حالا هم کسی نگفته واکسن میتواند کرونا را متوقف کند. زنجیره انتقال بیماری بهدلیل تماس بینفردی فعال میماند و باید ارتباطات فرد به فرد قطع شود تا پوشش واکسیناسیون براساس همان اعداد اعلام شده بالای 80درصد جمعیت هدف تکمیل شود؛ بنابراین در کنار واکسیناسیون به آموزش، التزام به قواعد کار و درنهایت حمایت از مردم در مشکلات و قرنطینهها نیاز داریم، اما تا همین حالا هم در سازمانی مثل صداوسیما حتی در تبلیغات روزمره رنگوبویی از مقابله با کرونا دیده نمیشود. باید نماد مقابله با کرونا در جامعه پررنگ باشد.