• شنبه 29 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 10 ذی القعده 1445
  • 2024 May 18
پنج شنبه 13 آبان 1400
کد مطلب : 144704
+
-

جنگ سرد جدید و سرنوشت سازمان ملل

جنگ سرد جدید و سرنوشت سازمان ملل

 حسن نافعه -  استاد علوم سیاسی دانشگاه قاهره

طی سال‌های اخیر، تحولات جدید در نظام بین‌الملل و مخصوصا تشدید تنش‌ها میان آمریکا و چین، به یکی از موضوعات مورد توجه متفکران و اندیشکده‌های مطرح سیاسی تبدیل شده است. تنش‌های میان این دو کشور، نگرانی از آغاز «جنگ سرد جدید» در جهان را افزایش داده است؛ جنگی که ممکن است پیامدهای شدیدتری از تقابل میان آمریکا و اتحاد شوروی(به‌مدت 4دهه) پس از پایان جنگ جهانی دوم داشته باشد. براساس وجود 4نشانه در سیاست‌های آمریکا می‌توان گفت این کشور به‌طور قطعی در حال بازتعریف موقعیت خود برای رویارویی اساسی با چین است:
  خروج کامل از افغانستان
  کاهش چشمگیر حجم نیروهای نظامی در منطقه خاورمیانه
   افزایش حضور و تحرکات نظامی در اقیانوس‌های هند، آرام و همچنین دریای چین
   انعقاد پیمان‌های امنیتی جدید با کشورهای همسایه چین ازجمله پیمانAUKUS با استرالیا و همچنین ائتلاف نظامی- امنیتی با هند و ژاپن.
در مقابل روشن است که چین نیز با جدیت تغییر استراتژی، آمریکا را زیرنظر گرفته و برای مقابله با تشدید فشارهای نظامی و امنیتی از سوی این کشور آماده می‌شود. مهم‌ترین اقدامات چین در این زمینه، تا‌کنون تلاش برای تقویت پیمان‌های مشترک با روسیه و همچنین افزایش روابط همه‌جانبه با کشورهای عمدتا جهان‌سومی بوده که در مسیر پروژه «کمربند و جاده» قرار دارند. با توجه به آنچه گذشت باید پذیرفت که جهان بار دیگر در مسیر نظمی دوقطبی قرار گرفته است؛ دو قطبی که این‌بار حول محور دوگانه آمریکا و چین با متحدان هر یک از این دو کشور تعریف می‌شود. به این ترتیب می‌توان پیش‌بینی کرد مبنای کنشگری‌های بین‌المللی در آینده، بیش از هر چیز قاعده «یا با من، یا دشمن من» خواهد بود! در چنین موقعیتی، کشورهای مختلف گزینه‌های متنوعی برای انتخاب ندارند. این کشورها یا باید با پذیرش تمام پیامدهای پیش‌بینی‌شده در چنین نبردی به یکی از 2اردوگاه بپیوندند یا با کنار کشیدن خود از صحنه درگیری‌ها، با نتایج انزوا و احتمالا فشار از سوی هر دو اردوگاه روبه‌رو شوند.
با توجه به اینکه محور نبرد آمریکا و چین بر «ملیت و اقتصاد» متمرکز است و رنگ و بوی ایدئولوژیکی ندارد، کشورهای بی‌طرف نمی‌توانند به‌سادگی نهادی همچون جنبش عدم‌تعهد را تشکیل داده و با خروج از هر دو اردوگاه سرمایه‌داری و کمونیسم، برای کاهش تنش‌ها تلاش کنند. به این ترتیب مرحله آینده در نظام بین‌الملل، شاهد تقابل دو قطبی است که در غیاب هیچ‌گونه نهاد و مرجعیت ثالثی، بدون چارچوب‌های قانونی، اخلاقی یا حتی ایدئولوژیک جهان را گرفتار هرج و مرج خواهد کرد. از همین نقطه می‌توان پیش‌بینی کرد نهادهای مرجعی همچون سازمان ملل، به‌دلیل کاهش نقش و اعتبار بین‌المللی خود بزرگ‌ترین بازندگان در مرحله آینده هستند. شاید مروری بر فلسفه شکل‌گیری چنین نهادهایی پس از جنگ جهانی دوم و افول تدریجی آن طی سالیان گذشته، برای فهم موقعیت کنونی ما در نظام بین‌الملل، خالی از لطف نباشد.
ائتلاف پیروز در جنگ جهانی(آمریکا، شوروی و اروپا) پس از شکست اتحاد آلمان، ایتالیا و ژاپن، بنیان نظام امنیت بین‌المللی جدیدی را بنا نهاد که بخش مهمی از اصول آن در میثاق سازمان ملل متحد ذکر شده و تا‌کنون نیز بر جهان حاکم است. دوپارگی ائتلاف پیروز طی سال‌های بعد(سرمایه‌داری و کمونیسم)، بنیان نظام جدید مورد نظر آنها را تضعیف کرد؛ اما به‌طور کامل از بین نبرد. توازن وحشت براساس ساخت بمب‌هسته‌‎ای در هر دو اردوگاه، یکی از مهم‌ترین دلایل عدم‌فروپاشی کامل نظم جهانی در جریان جنگ سرد به‌شمار می‌رود. طی دهه‌های گذشته و مشخصا پس از پایان جنگ سرد، نظم بین‌المللی جدید فرصت‌های متعددی برای رشد و افزایش نقش‌آفرینی در معادلات جهانی داشت؛ فرصت‌هایی نظیر جنگ کویت که می‌توانست با مدیریت کامل شورای امنیت سازمان ملل اداره شده و پایان یابد. اما آمریکا طی تمام این سال‌ها، مانع از رشد نظم بین‌المللی مذکور در قالب سازمان ملل شد. این کشور تمایل داشت تا با سیطره یکجانبه بر معادلات جهانی، نهادهایی همچون سازمان ملل را صرفا به ابزاری در اختیار منافع ملی خود و تأثیرگذاری بر دیگر بازیگران تبدیل کند. حالا پس از تضعیف قدرت جهانی آمریکا و درحالی‌که مشخص شده این کشور قادر به اداره نظام بین‌المللی به‌تنهایی نیست(مخصوصا پس از شکست در 2جنگ عراق و افغانستان)، بار دیگر فرصت اصلاح ساختاری نهادهای بین‌المللی و احیای نقش حیاتی آن در سطح جهانی نمایان شده است. البته دستیابی به این فرصت نیازمند اتخاذ تصمیم‌های اساسی در سطح بین‌المللی است. برای مثال، افزایش تعداد عضویت کشورها در شورای امنیت، لغو حق وتو(یا دست‌کم بازتعریف شروط استفاده از آن)، افزایش اختیارات قانونی نهادهایی همچون دادگاه‌های بین‌المللی و اصلاح ساختار اداری سازمان ملل از طریق حذف بوروکراسی‌های فرسوده و بی‌ارتباط با نیازهای امروز جهان.
البته کشورهای متعددی تا‌کنون مسئله اصلاح ساختاری سازمان ملل و تطبیق آن با شرایط موجود را مطرح کرده‌اند، اما همان‌طور که پیش‌تر گفته شد، تمام این طرح‌ها و ابتکار عمل‌‌ها، به‌دلیل یکه‌تازی آمریکا در نظام بین‌المللی بی‌نتیجه مانده است. حالا با تضعیف آمریکا و درحالی‌که این کشور برای جنگ سرد جدید آماده می‌شود، شاید بتوان به اراده دیگر کشورها برای استفاده از فرصت و اقدام اساسی برای اصلاح بنیادین سازمان ملل امید داشت. نباید فراموش کرد که این سازمان، برای نخستین‌بار، رؤیای بشریت برای دسترسی تمام کشورها به حق رأی در تعیین معادلات جهانی را(حتی به شکل حداقلی) محقق کرده بود. درست است که در جهان امروز، اهداف تشکیل سازمان ملل تنها به خطوطی آرمانی روی کاغذ و بی‌ارتباط با واقعیت‌های جهانی تبدیل شده، اما همچنان می‌توان نسبت به تغییر این شرایط امید داشت؛ تغییری که براساس آن، نهادهای بین‌المللی از سیطره قدرت‌هایی نظیر آمریکا خارج شده و به هدف اصلی خود برای حمایت از حقوق انسان‌ها بازگردند.
العربی‌الجدید

این خبر را به اشتراک بگذارید