• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
شنبه 1 آبان 1400
کد مطلب : 143596
+
-

گفت‌وگو با کارگردان فیلم کوتاه «آخرین لالایی در تهران»

سینما یعنی تجربه فضا

سینما یعنی تجربه فضا

محمدناصر احدی - روزنامه‌نگار

محمد وحدانی منتقد فیلم است که امسال با نخستین فیلم کوتاهش به نام «آخرین لالایی در تهران» در سی و هشتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران حضور دارد. او متولد سال1357 و فارغ‌التحصیل دوره دکتری رشته برق، گرایش مخابرات از دانشگاه تلکام پاریس‌ است. با او درباره فیلمش و اینکه چطور از حیطه نقد فیلم به فیلمسازی وارد شده گفت‌وگو کردیم. وحدانی با وسواس و دقت یک منتقد جدی به سؤالات ما پاسخ داد و از کلی‌گویی پرهیز کرد که همین به خواندنی شدن این گفت‌وگو کمک کرد.

شما به‌عنوان منتقد فیلم شناخته می‌شوید و منتقدان زیادی بوده‌اند که چه در سینمای ایران و چه در سینمای جهان فیلمساز شده‌اند. وسوسه فیلمسازی چطور به سراغ شما آمد؟

وسوسه کارگردانی فیلم از اواخر نوجوانی با من بود. از آن‌جایی که رشته تحصیلی و کارم را در زمینه مهندسی برق انتخاب کرده بودم و با توجه به اینکه فیلم‌سازی خودش یک شغل تمام‌وقت است لاجرم در مقطعی تصمیم گرفتم به حوزه نقد فیلم پناه ببرم. نقد فیلم اجازه می‌داد تماس واقعی‌ام با سینما و هنر حفظ شود در عین حال کاری را که در زمینه مهندسی مخابرات دوست داشتم ادامه دهم. اسم وبلاگ سینمایی‌ام را از رمان ایشی گورو گرفته بودم: «بازمانده روز» و نقد فیلم بازمانده روزم بود، پس از اتمام ساعات طولانی کاری‌ام. فرصتی برای سیر در دنیای سینما و ادبیات. تا اینکه به چهل سالگی نزدیک شدم و حس کردم چقدر حیف اگر نتوانم یک‌بار کارگردانی یک فیلم را تجربه کنم، یک نیروی غیرقابل کنترلی که همه این سال‌ها سرک می‌کشید. این بود که یک دوره یکساله فیلمسازی عملی را در دانشگاه Eicar در پاریس گذراندم و بلافاصله آماده ساخت نخستین فیلمم شدم.
وقتی یک منتقد به فیلمسازی رو می‌آورد، توقعات از او بیشتر است. این انتظار به لحاظ روانی روی شما اثری داشت؟ مثلا در انتخاب سوژه یا سبک فیلم؟
موقع ساخت این فیلم با خودم یک قرار گذاشتم. تصمیم گرفتم فیلمی بسازم که خودم به‌عنوان بیننده اشتیاق چندبار دیدنش را داشته باشم. نویسنده سینمایی بودن ممکن است با خودش نوعی خودآگاهی غیرلازم به پروسه ساخت فیلم وارد کند. امکان دارد فیلم‌هایی با مدل‌های متنوع را دوست داشته باشیم و نفوذ چنین گرایشی موقع ساخت، همگن بودن فیلم‌مان را مخدوش کند. خودآگاهی افراطی «فرصت»‌ است که می‌تواند تبدیل به «تهدید» شود. اگر با کمی اغراق بخواهم توضیح دهم با خودم قرار دیگری گذاشتم: در مرحله نوشتن شهودی و حسی جلو بروم و در بازنویسی‌ها به آن ورِ منتقد فیلم اجازه حضور و مانور بدهم. در دکوپاژ و هنگام فیلمبرداری در انتخاب بین 2 گزینه همیشه حسی عمل کنم اما در پست پروداکشن سعی کنم آن خودآگاهی حضور غالب داشته باشد. فکر می‌کنم این حضور دوگانه منجر به نوعی تنش در ساخت فیلم می‌شود که به نفع اثر تمام می‌شود.
در خلاصه‌ای که از فیلم شما منتشر شده نام فروغ فرخزاد آمده و همین باعث کنجکاوی است که فروغ چه نقشی در فیلم شما دارد؟ خصوصا که این روزها یکی دو فیلم بلند درباره فروغ در دست ساخت است.
ترجیح می‌دهم که شکل حضور فروغ را در آخرین لالایی در تهران برای خواننده این متن اسپویل نکنم. همین‌قدر بگویم که سینما برای من تجربه فضاست و کارگردانی یعنی مستقر کردن حسی بیننده در یک فضا و در مجاورت آدم‌ها. چیزی که دوست داشتم این بود که به‌جای پرداخت مستقیم به یک شخصیت، اطراف او بچرخیم و در فاصله ببینیمش، شاید منجر به درک و دریافت عمیق‌تری از او شود.
ایده اولیه فیلم از کجا آمد؟
دوستم امیرحسین سیادت پیشنهاد کرد داستان کوتاه کلاف سردرگمِ بهرام صادقی را بخوانم. ایده تکان‌دهنده کافکایی این قصه چیزی بود که مدت‌ها پی‌اش می‌گشتم. حالا به آن ‌اضافه کنید اشتیاقم به داستان‌های متمرکز بر آشنایی یک مرد و زن در یک مکان و زمان بسیار محدود و این ترکیب را اضافه کنید به علاقه‌ام به حال و هوای تهران دهه40 شمسی.
زمان فیلم شما حدود ۳۰دقیقه است و در میان فیلم‌های کوتاه، تقریبا زمان زیادی است. نگران نبودید که این مدت زمان روی کار اثر منفی بگذارد و مثلا هزینه تولید بالا برود یا کار از لحاظ جذابیت و  گیرایی کسل‌کننده شود؟
تمرکز داستان «آخرین لالایی در تهران» بر آشنایی دو نفر در یک زمانِ تقریبا یک‌ساعته است. بنابراین نیاز داشتم که مرحله به مرحله نزدیک شدن دو نفر را از نظر حسی نشان دهم. این قصه نیاز به طمأنینه‌ای داشت تا بیننده این سیر را تجربه کند. می‌دانستم این ریتم و این مسیر گام به گام اگر خوب از کار در بیاید بیننده گذر زمان را حس نمی‌کند. این را هم اضافه کنم که نسخه اصلی فیلم حدود 34دقیقه است. از طرفی تنها فیلم‌های زیر 30دقیقه شرایط شرکت در جشنواره‌ فیلم کوتاه تهران را دارند. ما مجبور شدیم حدود 4دقیقه از فیلم را کوتاه کنیم.
شما از بازیگران حرفه‌ای استفاده کرده‌اید. حضور بازیگران حرفه‌ای در فیلم کوتاه چه اثری دارد؟
فکر می‌کنم هر فیلمسازی باید از ابتدای پروژه تکلیفش را با شکل تولید فیلمش مشخص کند. برای مثال شخصیت‌ها در فیلمنامه‌ «آخرین لالایی در تهران» طوری حرف می‌زدند که دیالوگ‌های‌شان نه از جنس دیالوگِ روزمره (توام با مکث و تکرار) در سینمای اجتماعی بود و نه از جنس دیالوگ در فیلم‌ها و سریال‌های تاریخی ایرانی. دیالوگ‌ها را من در مرز آهنگین و ساده بودن توأمان نوشته بودم. برای همین فکر می‌کردم بازیگری باید آن را اجرا کند که تجربه متن‌های نمایشی را داشته باشد تا بتواند این مدل لفاظی‌ و مغازله‌های کلامی را به شکل متقاعدکننده‌ای اجرا کند. آقای ثانی‌فر از همان تمرین‌های‌ اولیه خیالم را راحت کرد که شیوه اجرای دیالوگ‌ها را می‌تواند تبدیل به امتیاز کارمان کند. ما از شیوه گویش روزمره فقط کمی فاصله می‌گرفتیم، این میزان و حد برایمان مهم بود و فقط یک بازیگر حرفه‌ای می‌توانست آن‌را از کار دربیاورد. از طرفی شخصیت دختر، سیمین، طی داستان از نظر عاطفی در موقعیت سختی است. او تازه از یک رابطه بیرون آمده و آن روز خاص در شرایط روحی  باثباتی نیست.
سیمین در سکانس‌های مختلف فیلم حال و هوای متفاوتی دارد. حفظ این حالت سینوسی و البته همزمان به‌وجود آوردن یکپارچگی کار بازیگر حرفه‌ای است. از این نظر تجربه صحنه تئاترِ خانم پسیانی در این سال‌ها و کار با متن‌های متنوع، به‌خصوص نقش پیچیده‌اش در تئاتری که حدود 4سال قبل دیده بودم (صددرصد به کارگردانی آقای اسماعیل کاشی)، خیالم را راحت می‌کرد. مثال دیگری درباره همکارانم بزنم. ما می‌دانستیم که فضای عکاسی باید به شکل مطلوبی از کار در بیاید و این مکان برای ما مثل یکی از شخصیت‌های فیلم بود. به همین‌خاطر به سراغ آقای کیوان مقدم رفتیم که از پروژه‌ها و آثار قبلی ایشان می‌دانستیم چقدر دغدغه طراحی و اشتیاق و هنر ساخت چنین فضاهای ویژه‌ای را دارد.
 تولید کار چقدر طول کشید؟
ما 8جلسه فیلمبرداری داشتیم. پیش‌تولیدمان برای پیدا کردن لوکیشن و آماده کردن عکاسی کوتاه نبود. اما مراحل پست‌پروداکشن به‌خاطر اینکه به دوره شروع همه‌گیری کرونا در ایران خورد طولانی شد.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید