• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
چهار شنبه 21 مهر 1400
کد مطلب : 142760
+
-

شاهینی بر فراز سانفرانسیسکو

دشیل همت با داستان شاهین مالت زیرژانر کارآگاهی خشن را پایه نهاد

شاهینی بر فراز سانفرانسیسکو

محمد مقدسی- روزنامه‌نگار

ریموند چندلر که هم‌قطار، مرید و رقیب دشیل همت در مجله «نقاب سیاه» بود، در ستایش همت در مقاله مشهور «هنر ساده قتل» نوشته بود: «همت قتل را از گلدان ونیزی بیرون آورد و به خیابان انداخت.»؛ این ستایش از همت به این دلیل است که تا پیش از انتشار مجله نقاب سیاه، داستان‌های جنایی آمریکایی تنها گرته‌برداری‌ای از داستان‌های انگلیسی بودند. آن زمان داستان‌های «کانن دویل» با قهرمان معروفش شرلوک هلمز و شیوه‌های نبوغ‌آمیز او در حل معمای داستان از یک سو مخاطبان بسیاری در آمریکا داشتند و از سوی دیگر نویسندگان زن انگلیسی با آثار متعدد خود عصر طلایی داستان جنایی را رقم زده بودند. مشهورترین نویسنده زن انگلیسی در آن زمان، آگاتا کریستی بود. شیوه روایت اکثر داستان‌های کریستی براساس قتلی بود که در مهمانی‌های اشرافی، روستایی کوچک در انگلستان یا سفر تفریحی تعدادی اشراف‌زاده به محل خاصی اتفاق می‌افتاد. کارآگاه داستان‌های او که بیشتر اوقات شخصیتی وسواسی و عصاقورت‌داده‌ از طبقات بالای جامعه بود، در میان مهمانان و ساکنان عمارت پرسه می‌زد و در نهایت همه را جمع می‌کرد تا در تک‌گویی بلیغی راز جنایت را افشا کند. در همه این ماجراها، کارآگاه دستیاری داشت که از نظر هوشی، فرسنگ‌ها با قهرمان داستان فاصله داشت و در واقع نماینده مردمان معمولی بود.
در همان دوران در این سوی اقیانوس اطلس، مرد جنگ‌دیده‌ای زندگی می‌کرد که زیر پوست شهر سانفرانسیسکو تجربه می‌اندوخت؛ دشیل همت مدتی به‌عنوان کارآگاه خصوصی برای آژانسی به نام «پینکرتون» کار کرد. تجربه‌های او در آن دوران به او آموخت واقعیت جنایت‌ها و جرم‌ها در شهر با چیزی که از عصر طلایی و انگلستان ‌آمده، بسیار متفاوت است. این تجربه‌ها سبب شد سبک نوشتن او از تقلید سبک انگلیسی داستان‌های جنایی و کارآگاهی به سمت خلق زیرژانر جدید «هارد بویلد» یا «داستان کارآگاهی خشن» برود؛ در واقع داستان کارآگاهی خشن ساخته همت، شورشی بود ضد‌سرمایه‌داری و سبک داستان‌گویی عصر طلایی داستان جنایی. این زیرژانر که با دشیل همت آغاز شد و به‌دست ریموند چندلر به کمال رسید، تا امروز در چرخه‌های مختلف ادامه پیدا کرده است.
دشیل همت کار نوشتن خود را با چاپ داستان‌هایش در مجله نقاب سیاه آغاز کرد؛ مجله‌ای که علاوه بر داستان‌های جنایی انواع داستان‌ها در ژانرهای وسترن، رمانس، وحشت و علمی -تخیلی را هم چاپ می‌کرد. عامل اصلی‌ای که سبب چاپ داستان کارآگاهی خشن و رونق آن شد، سردبیر و ویراستار مجله نقاب سیاه بود که از نویسندگان داستان‌های جنایی‌اش روایت‌های واقعی‌تر و اصیل‌ می‌خواست. او از همت خواست که داستان‌هایی واقعی بنویسد و همت که منتظر چنین فرصتی بود، در پاسخ این درخواست نوشت که برای اینکه قتل واقعی باشد، باید قربانی هم واقعی باشد. به این ترتیب همت همه پیوند‌هایش را با شیوه روایت انگلیسی گسست و داستان‌هایش را به دل خیابان برد. همت، داستان جنایی را از ساختمان‌های اشرافی و تجمل فئودالی بیرون کشید و به محل اصلی‌اش آورد. داستان‌های کارآگاهی اگرچه در بنیاد و ریشه‌ها همان جست‌وجوی عامل جنایت براساس استدلال و تیزهوشی کارآگاه بودند اما در زیرژانر داستان کارآگاهی خشن، کارآگاه به جای استدلال و پرس‌وجوی محترمانه به خشونت متوسل می‌شد و زور بازو، زبان تند و پرکنایه‌ وکله‌شقی و جسارتش بود که از بسیاری از خرده‌روایت‌ها عبور می‌کرد و از دل آشفتگی و هرج‌ و ‌مرج محض داستان-که از نشانه‌های دنیای واقعی بود-گناهکار را پیدا می‌کرد.
داستان‌های همت ریشه در داستان‌های عامه‌پسند وسترن قرن نوزدهم داشتند. با شکل‌گیری و بزرگ‌شدن شهرها، کابوی بی‌نام و یکه‌بزن داستان‌های وسترن در قالب کارآگاه خصوصی در داستان‌های مجلات عامه‌پسند حضور پیدا می‌کرد. آثار ناشی از جنگ اول جهانی، بحران منع مصرف مشروبات الکلی در آمریکا و گسترش بی‌مهار زندگی شهری و به تبع آن، افزایش جنایات سازمان‌یافته و گروه‌های گانگستری سبب می‌شد قهرمان این داستان‌ها، قهرمان کلاسیکی نباشد؛ او انسان روزگار مدرن بود. اصول اخلاقی برای او بسیار پیچیده‌تر از آن چیزی بود که قبلاً در داستان‌های عصر طلایی تجربه کرده‌ بودیم. یکی از ابتکار‌های همت در خلق این جهان داستانی استفاده از زبان کوچه و بازار بود. مخاطب این داستان‌ها از طبقات کارگری و فرودست بودند و همت هم داستان‌هایش را  از زبان همان‌ها می‌نوشت؛ زبانی پر از بددهنی و زخم‌زبان با توصیفی مستقیم و جملات کوتاه. از همین روست که همت را گاهی با همینگوی مقایسه می‌کنند. چندلر که همت را هم رقیب و هم به نوعی مرشد خود می‌دید، این زبان کوچه‌بازاری را ارتقا داد، روح شاعرانه و کلبی‌مسلکانه‌ای هم در آن دمید و به نوعی این سبک نوشتار را جاودانه کرد.
شاهین مالت، اثر شاخص همت و از نخستین نمونه‌های آثار کارآگاهی خشن بود. قهرمان این داستان، برخلاف داستان‌های کوتاه همت که در آن قهرمانان نام خاصی نداشتند، اسم خاصی داشت. سام اسپِید، کارآگاه همت، قهرمانی خاکستری و عجیب بود که خواننده را به یاد قهرمانان بی‌نام داستان‌های وسترن می‌انداخت. در ابتدای داستان مرگ همکار اسپید به‌خاطر پیشینه‌ای که با هم داشتند، نه تنها او را ناراحت نمی‌کند بلکه به‌خاطر انگیزه‌های شخصی‌اش در جمع مظنونین قتل هم قرار می‌گیرد. از سوی دیگر کارآگاه داستان همت، در اوقات خصوصی‌اش بیشتر دون ژوان می‌نماید تا سلحشوری که در پی اجرای عدالت باشد.
همت در شاهین مالت، به‌عنوان کار شاخص سبکش، از فرمول همیشگی خود استفاده می‌کند. او شرایط را جوری مهیا می‌کند که همه آدم‌های درگیر ماجرا به جان هم بیفتند و با کنارکشیدن قهرمانش کاری می‌کند که با تماشای این آشوب بتواند حقیقت را بیرون بکشد. شاهین مالت از آن جهت که درون‌مایه‌اش نمایش حرص و تقلب انسان آن زمان است، پررنگ‌ترین کنایه هنری همت به جهان سرمایه‌داری هم هست.
داستان کارآگاهی خشن، داستانی مردانه است که زنان یا زینت‌بخش صحنه هستند یا نقش‌شان در قالب سنتی آن جامعه تعریف می‌شود یا اینکه برهم‌زننده و فتنه‌گر اصلی داستان ضد‌قهرمان‌اند. حضور آنها در داستان‌های این ژانر تنها برای درخشان‌ترکردن حضور مردانه کارآگاه بوده است. این دیدگاه بدبینانه به زنان حاصل جنبش‌های زنان در دهه ۱۹۲۰ میلادی و سال‌های بعد از جنگ جهانی اول بود؛ مردانی که از جنگ باز می‌گشتند، می‌دیدند در غیابشان زنان کارها را برعهده گرفته‌اند و نقش‌های سنتی‌ آنها به باد رفته است. رویکرد همت به حضور زنان در داستان‌هایش هم تحت‌تأثیر شرایط همین جامعه بود و از ویژگی‌های بارز همت در این جهان داستانی، نگاه بدبینانه کارآگاه او به زنان است. زنان این داستان‌ها شخصیت زن افسونگر و شهرآشوب را دارند. در شاهین مالت، سه‌شخصیت زن در داستان ظاهر می‌شوند؛ یکی منشی دفتر کارآگاهی که بیشتر در قالب حامی قهرمان و تیمارگر او حضور دارد و هر موقع قهرمان داستان نیاز به کمک دارد، بی‌منت و مادرانه در کنارش قرار می‌گیرد. اما شخصیت او، شخصیتی مستقل و قوی نیست که در پیش‌برد و عمیق‌کردن داستان نقشی داشته باشد. دیگر شخصیت زن داستان، همسر شریک سام اسپید است که حضور و وجودش تأثیری در داستان ندارد و بیشتر نمایانگر اصول متزلزل اخلاقی سام اسپید است. در نهایت شخصیت زن آخر، بریجیت اوشانسی است که داستان با روایت دروغ او آغاز می‌شود. او با همه حیله‌ها و دروغ‌ها و اغواگری‌هایش سبب عمیق‌ترشدن شخصیت کارآگاه می‌شود.
تا پیش از اقتباس جان هیوستن از شاهین مالت، دو اقتباس از روی این رمان در دهه‌۱۹۳۰ میلادی صورت گرفته بود. در آن دو اقتباس، در داستان تغییرات گسترده‌ای داده بودند، تا حدی که حتی نام قهرمان داستان تغییر کرده بود و در گیشه توفیقی هم نداشتند.
جان هیوستن، فیلمنامه‌نویس موفقی در هالیوود بود. او داستان و زیر و بمش را خوب می‌شناخت و با شناخت کافی و دانستن اینکه داستان همت خودش یک داستان کامل است، به سراغ اقتباس رفت. هیوستن در اقتباسی وفادارانه از کتاب، کمترین تغییرات را اعمال کرد؛ تنها یک شخصیت فرعی را حذف کرد و در باقی جوانب و شخصیت‌ها به کتاب وفادار ماند. کتاب شاهین مالت، جهان‌بینی بدبینانه‌ای داشت که جان هیوستن شیفته آن بود؛ چهار انسان که هر کدام نماینده قشری از جامعه بودند، برای شاهینی که تا آن زمان او را از نزدیک ندیده ‌بودند، به جان هم می‌افتادند. داستان، استعاره‌ای از حرص و آز بی‌پایان آدمی بود و این موتیف بعد از شاهین مالت در بسیاری از آثار هیوستن تکرار شد. شخصیت ساخته همت آن‌قدر دیدنی و تکرارنشدنی بود که نه‌تنها فیلم موفق شد بلکه همفری بوگارت را به ستاره بی‌بدیل هالیوود تبدیل کرد. پس از آن بوگارت تبدیل به شمایل شاخص فیلم‌های نوآر شد و با تکرار این شمایل در «کازابلانکا» و «خواب ابدی» جاودانه شد.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید