دیدار با حسین اسرافیلی، شاعر دفاعمقدس
شعر دفاعمقدس وظیفهاش را ایفا کردهاست
فرشاد شیرزادی- روزنامهنگار
حسین اسرافیلی، شاعر فروتنی که با لهجه آذری و گاه حتی سیمایش، ما را به یاد فروتنی، سادگی و نجابت «شهریار شعر ایران» میاندازد. با او در هفته دفاعمقدس درباره شعرهای دفاعمقدس گفتوگو کردهایم. او خاطرههایی زیبا و خواندنی از جلسههای شعرخوانی در جبهه جنوب برای ما نقل کرد که جالب توجه است و تازگی خاصی برای جوانهایی دارد که جنگ عراق علیه ایران را با چشم سر تجربه نکردهاند. در خواندن این گفتوگو با ما همراه شوید.
چرا شعرهایی که جنبه حماسی آنها پررنگتر است، در ادبیات جنگ ما ماندگارتر شدهاند؟
در زمان وقوع حادثه و اتفاقی که در جامعه رخ میدهد، بهویژه در اعزامهای دفاعمقدس تهران و اعزامهای 100هزار نفری و شهدای فراوانی که از جبهههای نبرد بازمیگشتند و همچنین آمبولانسهایی که آژیر میکشیدند و شهرهایی که زیر توپ و تانک و موشک هر لحظه مرگ را تجربه میکنند، احساسات آدمیزاد و بهویژه شاعر، بهعنوان انسانی احساساتیتر از دیگران، زودتر به غلیان و هیجان درمیآید؛ بنابراین منطق و جریان شعر، بهتر و گاه قویتر و همسو با آن هیجانهای اجتماعی بیان میشود. در ثانی، اندیشه و بیان هر شاعری بستگی به ذهنیت خودش دارد؛ یعنی کسی که عاشقانه میسراید، درباره دفاعمقدس هم زبان شعرش، طبعا زبان حماسهسرایی نیست. شاعر باید به لحاظ روحی و بهشخصه، انسانی حماسیاندیش باشد تا بتواند از کوزه شعریاش همان را برون تراود که در وجود خودش در جریان و حرکت است. کسی که با حماسه انس و الفتی ندارد، قطعا نمیتواند حماسهسرایی کند و اگر هم حماسهسرایی کند، همان شاعرانگیهایی که امروز وجود دارد، در شعرش به چشم میخورد.
میتوانید با مصداق ذکر کنید تا موضوع برای جوانها روشنتر شود؟
بهطور مثال امروز میبینیم برای امام حسین(ع) یا حضرت ابوالفضل(ع) و ائمه اطهار(ع) و شهدای کربلا شعر میگویند، اما شعر، عاشقانههای زمینی است. مضامینی از این دست که میگوید: «ابوالفضل قربان چشمان و ابروی کمانت بروم.» و...
کجای کار میلنگد؟
آنجا تفکر و روح اشعار باید دینی و حماسی باشد. فتحعلیخان صبا شعر «شاهنشاهنامه» را درباره فتوحات فتحعلیشاه سرود. فتحعلیشاه که بخش قابل ملاحظهای از کشور را بهدست اجنبی سپرد و لیاقت نداشت کشور را حفظ کند. واقعا چه حماسههایی میتوان درباره او سرود؟ گوینده این متن، یعنی فتحعلیخان صبا اصلا نمیدانست که نوشتن شاهنشاهنامه چگونه باید باشد. هنگامی که او از حماسه میگوید، سپرهای رزمندگان به مژگان معشوقکان تشبیه میشود؛ درحالیکه در شاهنامه به عکس است. حکیم بزرگ طوس، شمشیر را هم که میبیند از آن به زبانی حماسی تعبیر میکند. اما وقتی شاهنشاهنامه صبا را میخوانید، فکر میکنید که باید جنگ را رها کنید و بیایید کنار معشوقکان زیبارو و خوشچشم و ابرو قرار بگیرید! اما وقتی صحبت از شاهنامه فردوسی است، شما وقتی آب هم دستتان باشد، زمین میگذارید و میخواهید بدانید آخر و عاقبت کار چه میشود و خود را در میانه میدان احساس میکنید. پس موضوع سرودن از جنگ و دفاعمقدس با روحیات شاعر ارتباط مستقیمی دارد.
با گذشت بیش از 3دهه از پایان جنگ تحمیلی، آیا آثار شاخص در عرصه ادبیات به اندازه قابلقبول منتشر شده است؟
بهگمانم شعر کار خود را انجام داده و در جایی که وظیفه داشته حتی بیشتر از حد انتظار ظاهر شده و شعرهای درخشانی سروده شده است. «شعری برای جنگ» مرحوم قیصر امینپور یا این شعر که چنین آغاز میشود: «میروم مادر که اینک کربلا میخواندم / از دیاری دور یار آشنا میخواندم / مهلت چون و چرایی نیست مادر، الوداع! / زان که آن جانانه بیچون و چرا میخواندم» این شعر سروده سیدحسن حسینی است یا فرید اصفهانی که خدا حفظش کند و شفایش دهد. شاعر اردبیلی، راجعبه دفاعمقدس میسراید: «از این مدافعه بیفتح برنمیگردیم / مگر که مرکب ما بیسوار برگردد...»
چرا در عرصه خاطرهنگاری جنگ، جز چند کتاب مانند «تپهبرهانی» نوشته سیدحمیدرضا طالقانی ما نتوانستهایم، درخشان ظاهر شویم؛ آن هم با وصف بر اینکه رزمندگانی داشتهایم که جنگ را تجربه کردهاند؟
البته در آن عرصه هم کار کردهاند، اما تخصص و ورود من کمتر است. میدانم که احمد دهقان و دیگران، کارهای درخشانی کردهاند و حتی بعضیها، خاطرات را بنمایه داستانهایشان قرار دادهاند و داستانهای زیبا و جذابی را در حوزه ادبیات داستانی دفاعمقدس پدید آوردهاند.
چقدر جا دارد که با توجه به همینخاطرات، شاعران جوان ما شعر دفاعمقدس ماندگار بسرایند؟
در این حوزه هم جوانان کار کردهاند، اما چون در آن ایام نبودند و گنجینهای از خاطرات آن دوران را به ذهن ندارند، شاید اشکال آفرینش از سوی آنها همین موضوع باشد. اما از سوی خانواده شهدا و آنهایی که بعینه دیدهاند جانبازان دفاعمقدس چه مصایبی را تحمل کرده و میکنند و فقدان پدر برای فرزندان چه نقش غمباری داشته و دارد، خوب ظاهر شدهایم. در این حوزه هم بهگمانم آثار درخشانی خلق شده است. از قول فرزند و همسر شهید، شعرهای بهغایت درخشانی را خواندهام.
جلسات شعرخوانی هم در جبهه برگزار میشد؟ بهخاطر دارم که میگفتید زندهیاد قیصر امینپور در همان بحبوحه جنگ با تعداد قابلملاحظهای از شاعران پیشکسوت،جوان و بنام آن روزگار زیر آتشبازی دشمن جلسات شعر برگزار میکرد و شما هم در آنجا حضور داشتید.
آن زمان جلسات در جبهه برگزار میشد و اول کنگره شعر جنگ برگزار میکردیم. پس از مدتی که چندین جلسه کنگره شعر جنگ برگزار شد، شعر دفاعمقدس مطرح شد. این جلسهها برگزار میشد و چهرههای مختلفی در جبهه حضور به هم میرساندند؛ حتی کسانی که همسنوسال من بودند مانند مرحوم اوستا، مشفق کاشانی، محمود شاهرخی و بسیاری از جوانترها مانند قیصر و سلمان هراتی و سیدحسن حسینی و نصرالله مردانی در آنجا حضور داشتند و در حضور جوانان هم همانجا شعرشان را عرضه میکردند و تشویق آنها بهترین تشویق تأثیرگذار برای جوانان به شمار میرفت. خوب بهخاطر دارم که در هشتم شهریور سال1362 در جبهه جنوب بودیم و قرار شد که من هم شعری بخوانم. شعری درباره شهید رجایی و باهنر سرودم. سپس به بیتی رسیدم که چنین بود: «مردی از آن تکسواران پیش ماست / آفتابی در جماران پیش ماست» و این نخستینبار بود که امامخمینی(ره) در شعر معاصر، آن هم در جبهه جنوب، به آفتاب جماران تشبیه میشد و کاری تازه و زیبا و تأثیرگذار در بحبوحه جنگ بود. بعدها به قدری این لفظ ماه و خورشید جماران در شعر معاصر تکرار شد که آن حلاوت اولیه را در شعر از دست داد. این بیت را که من خواندم، استاد اوستا که ردیف اول نشسته بود، بلند شد و همراه با مشفق، شاهرخی و مرحوم سبزواری، بلند بلند کف زدند و سالن یکسره مرا تشویق میکردند. یک دو سه بیت بعدی شعر ماند، اما دیگر صدای من به کسی نمیرسید تا آن را بخوانم. سهل و ساده دریافتم که با این سر و صدا و تشویق یکسره دیگر نمیتوان ابیات بعدی را خواند. حضور این عزیزان برای ما بهترین تشویق بود. حضور آنها در جبهه در یک کلام قوت قلبی بود. خاطرات زیادی را از شعرخوانی در جبهه دارم. یک نمونه دیگرش را هم با استاد مشفق و مرحوم حمید سبزواری و زندهیاد مهرداد اوستا در آنجا حضور داشتیم. جایی پیاده شدیم و دیدیم اطرافیان به ما میخندند. وقتی از خوردن ناهار فارغ شدیم باز هم متوجه دلیل خنده اطرافیان نشدیم. مشفق دریافت و متوجه شد، روی خودرویی که میزبان دنبال ما فرستاده بود، نوشته شده بود: «مخصوص حمل کودکان!»
دو شعر با مضمون دفاع مقدس
میبرم منزل به منزل چوب دار خویش را
تا کجا پایان دهم آغاز کار خویش را
در طریق عاشقی از تیغ و تیرم بیم نیست
میبرد بر دوش خود منصور، دار خویش را
برنمیدارد نگاه از من جنون سینهسوز
میشناسد چشم صیادم شکار خویش را...
در دل دریاییام از موج و توقان باک نیست
میفشارد در بغل، دریاکنار خویش را...
بس که میپیچد به خود امواج این گرداب، سخت
ساحل از کف میدهد اینجا قرار خویش را
چون به نام عشق ما دفتر زدند
از شهادت، مهر خونش بر زدند
بوی خون میآید از این عشق پاک
عطر عاشوراست اینجا عطر خاک