• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
چهار شنبه 24 شهریور 1400
کد مطلب : 140539
+
-

ماضی استمراری

یادداشت یک
ماضی استمراری


سعید مروتی ـ روزنامه‌نگار

وقتی دختر لر در نخستین فیلم ناطق سینمای ایران، در معروف‌ترین دیالوگش، پایتخت را ستود و ساکنانش را اینگونه نواخت که «تهرون شهر قشنگیه حیف که مردمش بدن»، پایتخت‌نشینان بدون اینکه احساس کنند بهشان توهین شده با شیفتگی به تماشای فیلم نشستند. ملت سال‌ها بعد آنقدر در سینمای واقع در میدان حسن‌آباد نخستین نسخه «امیر ارسلان نامدار» را تماشا کردند که تا مدت‌ها ایستگاه حسن‌آباد، ایستگاه امیر ارسلان نامیده می‌شد. سال‌هایی که فیلم‌های ساموئل خاچیکیان سینماها را شلوغ می‌کرد و سیل جمعیت از سر و روی لاله‌زار بالا می‌رفت تا «چهارراه حوادث» بشود نقطه اتکایی و نشانه‌ای از توانستن، هنوز سینمای ایران عصر معصومیتش را سپری می‌کرد.
 دورانی که با کمترین امکانات فنی، دانش و تجربه حداقلی و بدون هیچ حمایتی از سوی دولت، سینمای ایران با آزمون و خطا پیش می‌رفت. چند سالی طول کشید تا از دل این آزمون و خطاها، راه‌های جذب تماشاگر یافته شود و به‌مرور سینمای فارسی، تماشاگر خود را بیابد. زمانی که تماشاگر طبقه متوسط بعد از آخرین فیلم‌های جنایی موفق خاچیکیان، ترجیح داد مشتری فیلمفارسی نشود و به جای «گنج قارون»، مخاطب فیلم فرنگی شود و گنج قارون شد رؤیای طبقه فرودست و در شرایطی رکورد گیشه را جابه‌جا کرد که گلستان برای نمایش «خشت و آیینه» چاره‌ای جز اجاره سینما رادیو سیتی نداشت. همان سینمایی که چند سال بعد قیصر به همراه نامزدش از مقابلش گذر کرد‌. همان قیصری که شد قهرمان توامان مردم و روشنفکران. 
در زمستان سال ۴۸ هر کس جز دکتر هوشنگ کاووسی و تک و توکی دیگر، دلیلی برای دوست داشتن قیصر داشت. از تماشاگری که تا دیروز مشتری فیلمفارسی بود و حالا با قهرمانی تازه مواجه شده بود تا روشنفکری که خیلی اهل دیدن فیلم ایرانی نبود ولی تفاوت و تمایز فیلم کیمیایی با سینمای متداول فارسی جذبش می‌کرد. همان سال فیلم «گاو» مهرجویی هم آمد تا هم سینمای تجارتی و هم سینمای هنری نمونه‌های موفقی را ارائه کنند. موج نو از همین نقطه شروع شد. موجی که یک دهه دوام آورد و تحت لوایش بهترین فیلمسازان سینمای ایران ظهور کردند تا بعد از پیش‌قراولی کیمیایی و مهرجویی، چهره‌هایی چون ناصر تقوایی، علی حاتمی، بهرام بیضایی، امیر نادری، بهمن فرمان‌آرا، سهراب شهید ثالث و دیگران از راه برسند. 
سینمای فارسی از دهه 50 رو به افول گذاشت. از زمانی که واردات بی‌رویه فیلم خارجی باعث شد وارد کردن و دوبله فیلم فرنگی، مقرون به‌صرفه‌تر از تولید فیلمفارسی باشد. از همان زمانی که فضای به نسبت اخلاقی سینمای دهه‌های 30 و 40، از دهه 50 تغییر کرد و به‌مرور پای خانواده‌ها از سالن‌های نمایش‌دهنده فیلم‌های فارسی بریده شد. نفس‌های سینمای فارسی در این دهه به شماره افتاد و جز چند استثنا آنچه پابرجا ماند، سینمای روشنفکری متصل به حمایت‌های دولتی بود. 
انقلاب که پیروز شد، سینما مشروعیت از دست رفته‌اش را با تغییر در رویکرد و پوست انداختن در دست‌اندرکارانش بازجست. تلاش برای سازگاری و انطباق با شرایط تازه در دوران برزخی ۵۸ تا ۶۲ در نهایت به جایی نرسید. سینمای ایران با حضور نسل تازه که مستحضر به حمایت دولت و نهادهای حاکمیتی بود، مسیری را آغاز کرد که قرار بود هر چیزی باشد جز سینمای گذشته (سینمای فارسی). در دل گلخانه دهه 60، هم سینمای فستیوالی در ادامه سنت فیلم‌های روشنفکری موج نو رشد کرد و هم تعاونی‌های فیلمسازی به‌وجود آمد تا جای خالی تهیه‌کنندگان قدیمی پر شود‌. هم «جاده‌های سرد» و «دونده»، هم « گل‌های داوودی» و «سناتور». سینمای در جست‌وجوی مشروعیت، با سیاست‌های مدیریت فرهنگی، حمایت را در گرو نظارت و حمایت به‌دست می‌آورد. پایان دهه 60، پایان یک دوران و آغاز تغییرات گسترده اجتماعی، سیاسی بود و خیلی زود نشانه‌های تحول در سینمای ایران هم پدیدار شد. «عروس» نشانه‌ای آشکار از تغییر حال و هوا و ورود به دوران تازه بود. اگر در دهه 60 برای مدیریت سینما ثبات و زمان مناسب برای پی‌ریزی سینمای نوین ایران وجود داشت، از دهه 70 این سینما با انبوهی از فراز و نشیب‌های مدیریتی مواجه شد. اتفاق‌هایی که باعث شد در هر بازه زمانی سینمای ایران دچار تغییر و تحول شود. از سینمای اکشن نیمه‌های دهه 70 تا سینمای اجتماعی در پایان این دهه، مسیری متفاوت پیموده شد.
 در دهه 80 به‌نظر می‌رسید سینمای ایران از آن ثبات دهه 60 فاصله‌ای فراوان گرفته است. با به پایان خط رسیدن اغلب فیلمسازان شاخص دهه60، نسل‌های تازه کارگردانان از راه رسیدند و دهه 90 را می‌توان دهه این سینماگران نامید. سینمایی که از اواخر دهه 40 با کیمیایی و مهرجویی و تقوایی و حاتمی امیدها را زنده کرده بود؛ سینمایی که با عباس کیارستمی جهانی شده بود و در بخش سینمای موسوم به بدنه پس از آزمون و خطاهای بسیار راهی برای برقراری ارتباط با تماشاگر یافته بود، در آشفته‌ترین روزهایش، با فرهادی اسکار را هم برد و پس از آن هم به پشتوانه جوان‌های تازه‌نفس، همچنان کوشید تا موجودیتش را حفظ کند. سینمایی که بعد از کرونا آسیب‌هایی جدی دید و حالا در آستانه تغییرات فرهنگی، اجتماعی پیش رو امیدوار است که همچنان بماند. سینمایی که حالا مخاطبی در سالن‌های نمایش فیلم ندارد در نخستین فرصت باید تماشاگر را با آیین شال و کلاه کردن و بلیت خریدن و سینما رفتن آشتی دهد. در واقع سینمای ایران در آغاز قرن تازه بیش از هر چیز نیازمند رعایت قواعد بازی است. اینکه سرمایه تولید از مسیر گیشه سینما بگذرد و فیلم‌ها در بستری طبیعی به مرحله ساخت برسند. 
آنچه این روزها شاهدش هستیم حذف اکران است و طبیعی است که در چنین بستر غیرطبیعی و غیرشفافی نشود به آینده امیدوار بود. البته که همه ما به امید زنده‌ایم و سینمایی که انواع و اقسام بحران را پشت سر گذاشته می‌تواند با تکیه بر میراث گذشته و نگاه معقولانه به آینده از این مرحله دشوار هم عبور کند‌. از زمانی که نگاتیو فیلم‌ها در داخل تشت شسته می‌شدند تا امروز که وارد عصر دیجیتال شده‌ایم، خیلی چیزها تغییر کرده ولی آنچه پا برجا مانده سنت تولید فیلم ایرانی است که از زمان دختر لر تا امروز با وجود انقطاع تاریخی، تحولات گسترده در مناسبات تولید و اختراع دوباره چرخ، هنوز و همچنان پابرجا مانده است.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :