نامهای به احمدشاه مسعود جوان
مسعودمیر
باید این نامهها را با سلام ممهور کرد و با به امید دیدار امضا، پس بیتعارف سلام. رفیق نادیده، جوان انقلابی و ژن خوب واقعی حکایت آشنایی ما برمیگردد به فارسی گپ زدن و سعدی خواندن و پیام تسلیتت برای دماوند آواز ایران، اما پیشتر هم انگار آزادیخواهی پدر و شهادت قهرمانانهاش ما را به پنجشیر پیوند داده بود. اصلا همین که در این روزگار اطوارهای انقلابی با دلارهای امپریالیستی، تو شبیه خودت بودی مهم بود تا بیشتر طرفدارت شویم. نه مثل دانشجوهای معترض فرانسوی اورکتهای مد روز پوشیدی و نه دود سیگار برگت مثل انقلابیهای آمریکای جنوبی عکسها را خواستنی میکرد، تو خودت بودی با همان صولت سهرابگونه مشرقی و همان اصالت مسلمان مبارز بیتکلف. همینها کافی بود تا در روزهایی که راویان جعلی اسلام که طالب فتح جانستان - کابلستان مغموم بودند، تو علم آزادیخواهیات را بالا بلندتر از ارتفاعات پنجشیر بهدست بگیری و فریاد مبارزه را در دره خون و خاطره طنینانداز کنی. این روزها خبر میرسد که یارانت یک به یک پای وطندوستی و مجاهدتهایشان به لاله مینشینند، اما تو عافیتطلبی را نه در خونت داشتی و نه آموخته بودی وگرنه میتوانستی مثل خیلیهای دیگر در اتاقهای مجلل بلاد غریب بنشینی و سرگرمی داوطلبهای کلوپ بنال وطن را مهیا کنی. تو ماندهای و ما در حسرت ایستادن کنارت هستیم و حال که روزگار چنین غریبانه فولاد شرف و آزادگیات را آبدیده میکند، دلخوشیم به دعایی که شاید کارگر افتد.
هموطنان و همزبانان تو بیشک صدای تو را در دنیای اصوات به یاد خواهند سپرد. کاش این صدا با سیمایت مکرر شود و ماندگار و البته برقرار.
احمد مسعود، احمدشاه جوان، سلام و به امید دیدار...