فرهنگ و زندگی/ با یوز رود کس به طلبکردنِ آهو
حمیدرضا محمدی
چون عزم آید به پیش اندر شکارم
جهنده یوز را بر وی گمارم
فخرالدین اسعدگرگانی
فرهنگ ایرانی، فرهنگ دوستی و آشتی و مهربانی است؛ فرهنگی که جز ابنای بشر، همزیستی با حیوانات را هم سرلوحه خود داشته و چنان به عمق جان رسوخ و نفوذ کرده که از برایش شعرها سروده شده و طرحها نقش شده است، اما شاید برخی ندانند که جز چهارپایان اهلی، وحوشی چون «یوزپلنگ» یا بهحال مختصرش، «یوز» تا کجا در فرهنگ و ادبیات مردم این سرزمین جاخوش کرده است. این یادداشت با تأخیر درباره 9شهریور که روز ملی یوزپلنگ ایرانی بود، ناظر به چند شاهدمثال از این مدعاست.
آنجا که رودکی سمرقندی میسراید: «یوز را هرچند بهتر پروری/ چون یکی خشم آورد کیفر بری» یا فرخی سیستانی که «با یوز رود کس به طلب کردن آهو/ آنجای که غریدن شیران نر آید»، مشتی است نمونه خروار از حضور یوز در متون نظم فارسی.
اما یوز تنها به شعر راه نیافته که «و یوز از شر دیدن نخجیر همه تن چون پروین چشم گشته و از خونخوارگی چشم او بسان دیده کبک و خروس، مسکن خون شده و چون چشم میخواره و جلاد رنگ لعل بدخشان گرفته و به شکل اطفال، سرمه از چشم او بر رخ فرود آمده» در «تاجالمآثر» اثر تاجالدین حسن نظامینیشابوری، نشان میدهد حتی در متون نثر هم جایی برای خود دستوپا کرده است.
اما در فرهنگ ایرانی، یوز منفرد نیست که «یوزبان» یا «یوزبنده» را نیز در بر دارد و حتی در دربار سلاطین به شهادت خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی در «تاریخ غازانی» که «چنان اندیشید که اول فرمود که یک هزار جانور و سیصد قلاده یوز کفاف است»، یوزبانی یکی از مشاغل همیشگی بوده است. چنانکه حکیم فردوسی با «برفتند با یوزبانان و فهد/ گرازان و تازان سوی رود شهد» در شاهنامه به آن اشاره کرده است. جز این حتی در باب رامکردن آن در متون کهن، مصادیقی میتوان یافت و آن را «قابل تربیت و تعلیم» نوشتهاند که این شاید شرح وظیفه یوزبان باشد.
هرچند که این حضور، آمیخته با خرافات و شایعات نیز بوده است. ازجمله آنکه معروف بوده که خلقیاتِ یوز، آوای خوش، خوردن پنیر و خواب زیاد است و نمونهاش، همین بیت انوری ابیوردی: «از شیر فلک روی مگردان که حوادث/ بر خصم تو آموخته چون یوز و پنیر است» یا مثلا «یوز از مادر شیر باشد و از پدر پلنگ... اگر کسی گوشت یوز بخورد لقوه ببرد و قولنج بگشاید... اگر کسی دندان او با خود دارد همه گزندگان از او بگریزند. اگر مغز او به خورد کسی دهند دیوانه شود» را ابوبکر مطهر جمالییزدی در فرخنامه آورده و همچنین حمدالله مستوفی که در نزههالقلوب، از «یوز چون رنجور شود سگی را بخورد و صحت یابد. یوز را با آواز خوش و شراب مؤانست باشد» نوشته است.
این همه معیار، حکایت از آن دارد که حتی این جاندار وحشی تا کجا در متون منظوم و منثور فارسی راه یافته که شاید کمتر به آن پرداخته شده است. حالا که او چندسالی است که احیا شده و نهم شهریور به نام اوست، وسعت دانستههایمان، جز آنچه در عرصه طبیعت و محیطزیست میگذرد، شاید بد نباشد.