آداب کتابخوانی در مترو
رامین ناصرنصیر را میتوان اغلب غروبها در ایستگاه تئاترشهر مشغول کتابخواندن دید. ناصرنصیر معتقد است که کتابخوانی در مترو آداب خاصی دارد و هر کتابی را نمیتوان در مترو خواند.
تهران تا لندن با مترو
اگر به کشور همسایهمان ترکیه و شهر استانبول سفر کنید، درخواهید یافت که آنجا هم کتابخوانی در مترو چندان پررنگ نیست ولی در عین حال با متروی تهران هم تفاوتهایی دارد. اما در اغلب شهرهای اروپایی عادت به مطالعه در مترو بیشتر به چشم میخورد. به فرض در متروی لندن، شاید به ندرت شخصی را ببینید که کتاب در دست نداشته باشد. مردم آنجا یا کتاب میخوانند یا اکثر قریب به اتفاقشان روزنامه مطالعه میکنند. یکبار که به انگلستان سفر کردم، خوب بهخاطر دارم که یک زوج جوان وارد مترو شدند و هر یک از آنها دو کتاب مجزا باز کردند و مشغول خواندن شدند.
پچپچ نکنید، مترو ساکت است!
در بعضی متروهای کشورهای توسعهیافته جهان، نهتنها مردم با صدای بلند صحبت نمیکنند بلکه گاهی که واگنها حسابی ساکت است، مردم برای صحبتکردن، با هم نجوا و پچپچ میکنند. اینجور جاها جان میدهد برای کتابخواندن اما در عوض در متروی تهران تا میخواهی کتابت را باز کنی و بخوانی، دستفروشها فریاد میزنند تا کالایشان را تبلیغ کنند و به فروش برسانند؛ یکی مسواک میفروشد، دیگری باتری، یکی پتو و آن یکی خدا میداند چه و تکتک از راه میرسند و پشتسر هم سر و کلهشان پیدا میشود. خب، در این شرایط کتابخواندن قدری دشوارتر میشود! اینجا مردم به قول معروف در هم چپیدهاند و دست یکی روی سر دیگری است و گاهی اصلاً نمیتوان کتاب باز کرد و خواند. در یک کلام همانطور که متروهای جهان با یکدیگر متفاوت است، آدمهایی هم که سوار این متروها میشوند، قبول کنید که قدری با هم تفاوت دارند.
گوشی در دست در مترو
روحیات مردم ما چنین است که با گوشیهای لمسی خود مشغول هستند. منکر مفیدبودن فضای مجازی و اطلاعاتی که در آن هست نمیشوم اما این اطلاعات آمیختهای از درست و غلط است و گاه نمیتوان صحت آنها را تأیید کرد. اما کتاب چنین ویژگیای ندارد یا به ندرت میتوان کتاب ضعیفی یافت که اطلاعاتش اشتباه باشد. فرهنگ مشغولبودن با گوشی همراه میان مردم ما پررنگتر و برجستهتر از فرهنگ کتابخوانی است. شاید به همین مدد و با استفاده از اپلیکیشنهای فروش و مطالعه کتاب در گوشیهای همراه، بتوان مردم را جذب و ترغیب به کتابخوانی کرد. البته این اپلیکیشنها همچنان که باید و شاید جا نیفتادهاند و مورد استقبال قرار نگرفتهاند. البته باید این موضوع را هم درنظر گرفت که مردم از هر قشر و صنف و شغلی، از مترو استفاده میکنند؛ درست همانطور که تحصیلاتشان با هم متفاوت است. شاید این اپلیکیشن برای یکی مفید افتد و برای دیگری خیر. برای ترغیب مردم به خواندن کتاب، پیش از هر چیز باید روحیات آنها را شناخت.
کتابی برای مترو
معمولاً هر کتابی را نمیتوان در مترو خواند. مطالعه بعضی از کتابها همانطور که میدانید نیاز به تمرکز بالایی دارد. به همین دلیل معمولاً چند کتاب را با هم میخوانم... یک کتاب مختص خانه، دیگری مختص مترو و یکی دیگر هم مثلاً برای ساعات پایانی شب که سبکتر باشد. یک کتاب هم برای اوقات تلفشده در محل کارم انتخاب میکنم. البته هم در مترو و هم در محل کار، دیدن این عادت و آداب مطالعه از سوی من برای بعضیها عجیب بهنظر میرسد. همانطور که گفتم این آداب را در محل کار هم رعایت میکنم. گاهی وقتهایمان سر صحنه، برای طراحی هدر میرود اما من مانند اوقاتی که در مترو هستم، اجازه نمیدهم که همین وقتهای اندک، ریز ریز از دست برود. ما بازیگرها وقت بهاصطلاح مرده زیاد داریم، اما من سعی میکنم از همهشان به نحو احسن بهره ببرم. مترو که جای خود دارد.
طعم کتاب زیر دندان!
کتاب خواندن در مترو زیرمجموعه فرهنگ کلان کتابخوانی میگنجد. در گام نخست باید فرهنگ کتابخوانی ترویج یابد تا شما هم در مترو کتاب بخوانید. اگر طعم کتابخواندن و لذتش چند باری بهاصطلاح زیردندانتان رفته باشد، بیتردید سعی میکنید از اغلب وقتهای حتی مردهتان بهره ببرید و کتاب بخوانید. اگر فرهنگ کتاب و کتابخوانی درست و بهقاعده توسعه یابد و وجود داشته باشد، بیتردید، کتابخوانی در مترو هم میان آحاد مردم، پیر و جوان و زن و مرد جا میافتد.
عکس فوری با کتاب!
متأسفانه در تاکسی به هزار و یک دلیل نمیتوان کتاب خواند. معمولاً تردد با مترو را هم به رانندگی با وسیله شخصی ترجیح میدهم. معمولاً وقتی در تئاتر شهر اجرا دارم، مترو را برای آمدن به مرکز شهر انتخاب میکنم. در آخرین اجرایم در تئاترشهر، اگر اغراق نکنم، طی یکی دو ماه، 5-4 جلد کتاب در مترو خواندم. حتی بعضی اشخاص که چهرهشان را نمیشناختم، این کارم برایشان جالب بود و با گوشیهای لمسیشان از من عکس گرفتند و در فضای مجازی و صفحه اینستاگرامشان منتشر و مرا هم تگ کردند.
کتاب رنگی در مترو؟
شاید کتابهای رنگی و گل منگلی برای بچهها در مترو خریدار داشته باشد اما در مجموع اگر بازارش بود تا به اکنون، این فکر به سر دستفروشان مترو میزد تا از این راه امرار معاش کنند. شاید همین کتابهای رنگارنگ کودک و نوجوان هم مشتری چندانی نداشته باشد. قدر مسلم، کالاهایی که دستفروشان عرضه میکنند، آن هم با صدای رسا(!) گویا مشتری بیشتری دارد تا کتاب. باید برای ترویج فرهنگ کتابخوانی در مترو، به عناصر دیگری اندیشید؛ مثل روایت یک داستان تا مردم ترغیب شوند و کتاب بخوانند یا توسعه کتابفروشیهای بزرگ و کوچک در ایستگاهها... حالا چندان هم ضرورت ندارد که این کتابفروشیها همه جا باشند و خیلی هم لوکس! حتی میتوان تا رسیدن به مقصد یک تک داستان کوتاه یا یک مستند خواند. به هر حال از هیچ بهتر است.