جمع پریشان یک نسل
دهههشتادهایها که چندان مورد مطالعه جامعهشناسان نبودهاند چگونه به زندگی نگاه میکنند؟
نگار حسینخانی ـ روزنامهنگار
دهه هشتادیها بیش از هر تصویری، برای دیگران یادآور تجمعشان در مجتمع کورش هستند؛ وقتی یکباره در قراری گروهی همه را غافلگیر کردند. یا حرکتشان با اسکیت از شمال خیابان ولیعصر تا پارک دانشجو. چندان تصوری از ایدهآلگرایی یا کار و تلاش این نسل در امور، در خاطرمان ثبت نشده. با این حال نباید بدون مطالعه جامع درباره این گروههای سنی، قضاوتشان کرد زیرا برای شناخت این نسل نیازمند مطالعات میدانی هستیم. امری که کاوه فرهادی، انسانشناس، بر آن تأکید میکند. فرهادی که جستارهایی پدیدارشناسانه درباره «کارآفرینی فتوتی» تحریر کرده، معتقد است فتوت با روحیه جمعگرایی در فرهنگ ایرانی نیازمند عناصری چون دگرخواهی، خلاقیت، محترمشمردن کار و اشتغالزایی است که اکنون و در نسلهای نوتر مورد بیتوجهی قرار میگیرد. همین امر باعث شده جامعهای چون ایران که تاریخش آمیخته با همکاری، کار و تولید بوده به سمت مصرفگرایی صرف حرکت کند. ما در این گفتوگو با نگاهی به اهمیت توسعه پایدار در کشور، درباره نسلی صحبت کردهایم که به دهه هشتادی شهرهاند؛ از نگاه این نسل به زندگی، فرهنگ گروهی، کار، کنشگری تا مشکلاتشان در مواجهه با جامعه امروز.
ما با نسلهای جدیدی چون دهه هشتادیها روبهرو هستیم که با وجود تفاوتهای این گروه با نسلهای پیش از خود، چندان شناختی از آنها نداریم. این نسل از نظر شما چه خصوصیاتی دارند؟
توسعه، مفهومی کیفی و چندوجهی است و نیاز به همافزایی همه اندیشهها و نسلها دارد، درحالیکه رشد تکوجهی، کمّی و خطی است. اگر بخواهیم به سمت توسعه، بهویژه توسعهپایدار حرکت کنیم، باید همه وجوه کیفی تأثیرگذار بر توسعه پایدار را دیده و البته در این میان، باید توجه جدی و کیفی به نسلها، آسیبشناسی آنها و تغییراتی که در تجربه زیسته و فرهنگ میان این نسلها اتفاق افتاده، داشته باشیم. بهنظر در آسیبشناسی باید تحلیل روند داشت؛ یعنی در واقع از چه نسلی آغاز و به چه نسلی رسیدهایم. مثلا فعالیتهای میدانی درباره زنان ایران در حوزه علوم اجتماعی در کتابی با عنوان «واره: درآمدی به مردمشناسی و جامعهشناسی تعاون» منتشر شده است. براساس تحلیلی که در این کتاب آمده، از هر 10زن و دختر ایرانی، 6نفر عضو «واره» بودهاند. واره، تعاونی سنتی بوده که با همیاری بهوجود آمده. همین همیاری در دوران قحطی و سختیها، این سرزمین را از نابودی نجات داده است. میخواهم نتیجه بگیرم که در نسلی، ما شاهد حضور دختران و زنانی بودهایم که بسیار هوشمندانه در یکی از پیچیدهترین نهادها که تاریخ آن به پیش از اسلام بازمیگردد، توانسته بهعنوان مدل پیچیدهای از کار گروهی و تیمی، همیاری کرده و نهاد اجتماعی تولیدی بسازد. زنان و دختران ایرانی تا اوایل دهه40 نهفقط بنیانگذار یکی از بزرگترین و بنیادیترین انجیاوهای جهان بودهاند، بلکه کار تولیدی کرده و شیوههای پیچیده انتخاب رهبری داشته و خودشان را براساس فرهنگ روستا و عشایر تطبیق میدادهاند. ما در این نسل با فرهنگ کار توأم با فهم نهاد، کار گروهی و شبکهسازی روبهرو هستیم. در جامعه مردان نیز شاهد پیچیدهترین نهادها چون بنه، بلوک و مال بودهایم که جوانان ایرانی در آن فعالیت میکردهادند. در میان نسلهای گذشته ما با «شهروند خود حکمران» مواجهیم. اما از دهه40 به این سو و تا دهه 80، چقدر این «فرهنگ کار» جدی گرفته شده؟ تا چه اندازه دغدغههای اصلی که در گذشته مربوط به سرزمین بوده، در اولویتهای این نسل قرار گرفته است؟ بهنظر میرسد، در نسلهای دهههای80 و 90، فرهنگ مصرف و مصرفگرایی بهجای فرهنگ کار غالب شده. بنابراین اگر این رفتار از منظرهای گوناگون بررسی و تحلیل نشود، میتواند برای این سرزمین خطرات جدی به همراه داشته باشد.
بهنظر شما این نسل فاقد همبستگیهای لازم نسلی است؟
نسل دهههای 80 و 90توانسته تجربههای زیستی نسلهای گذشته را در حوزه شبکهسازیهایی اجتماعی، در شبکهسازیهای مجازی بخواند و این نکته ارزشمندی است؛ یعنی نسل دهه80 بهنظر شبکههای اجتماعی مانند واره، بنه، بلوک و مال را که تجربه زیستهای برای ایرانیان است، تصویری عینی کرده. هرچند قابل بحث است که شبکههای اجتماعی چقدر توانسته در حوزههای اولویتداری چون محیطزیست، آب، خاک و زیستبوم این سرزمین و حتی بحثهای دانشی که در ارتباط با توسعه پایدار است، حرکت کنند.
پس شما معتقدید با وجود شبکهسازی و توانایی آن در نسل جوان، بهدرستی از این خصوصیات استفاده نشده. ما در سالهای گذشته شاهد تجمع گروهی از دهه هشتادیها در مجتمع کورش تهران بودیم؛ نسلی که مایل بود بیشتر همدیگر را شناخته و با هم ارتباط برقرار کند. نظر شما این نیست؟
نسل دهههای80 و 90 به همان اندازه مشکل کار گروهی و تیمی دارد که سایر کشورهای جهان که فرهنگ غالبشان، فردگرایی است. این، نشان از وجود گسل جدی میان نسلهای گذشته و امروز، دارد. بنابراین هیجاناتی چون تجمع در مجتمع کورش را نمیتوان رویکردی مشارکتی ذیل فرهنگ جمعی تحلیل کرد. ما نتوانستهایم از آن نگاه مشارکتی به نسل امروز برسیم، برخلاف ژاپنیها. مردم ژاپن میان فرهنگ سامورایی و امروز در حوزه مدیریت، رهبری و کارآفرینی پلی ایجاد کردهاند که باعث پیشرفت این کشور شده، حال آنکه در ایران ما این فرهنگ را به فراموشی سپرده و دنبالهروی نگاه غربی البته در بسترهایی سطحی و نه بنیادین، هستیم.
پس قابلیت این نسل و تواناییاش نسبت به نسل گذشته در چیست؟
این نسل در فضای روباتیک یا هایتک، موفق است. دلیل آنهم این است که تواناییهای فردی افراد در این گروهها برجسته میشود. اما در کارآفرینی فرازهای متفاوتی وجود دارد، به این معنا که از همان ابتدا باید به تکنیکها و فرهنگ کار گروهی مجهز بود. در نسل دهههای 80و 90، در آن نقطه که برساختهای کارآفرینانه در کارهای تیمی و گروهی اتفاق میافتد، نشاندهنده آن نیست که این نسل بخواهد مفاهیم مشارکتی نسلهای گذشته را برساخته یا قرائتهای نویی از کار تیمی و مشارکتی ایجاد کند. باید میان هیجانات و کارهای میدانی فاصلهگذاری کرد. در کار میدانی تداوم مهم است و فرایند در آن وجود دارد. اما بعد از آن تجمع چه فرایندی شکل میگیرد و ماحصل آن چیست. باید واقعگرایانه به این نسل نظر کرد؛ یعنی نه آن اندازه که خیلی اغراق کرده و نه به این معنا که ما تواناییها را نادیده بگیریم.
دهه هشتادیها نسل شناختهشدهای برای ما نیستند اما در اتفاقهای چند سال اخیر و اعتراضهای ناشی از آن میتوانیم ردپای آنها را در جریانهای موجود در جامعه پیگیری کنیم. بهنظرتان این کنشگری در این نسل از دید دیگر گروهها مغفول نمانده است؟
کنشگری عملی عمیقتر است. ما از نسل دهههای 80 و 90 بهغیر از انگشتشمار کنشگری جدی نمیبینیم. در روانشناسی ویژگیهای برسازنده، ویژگیهای دیگری هستند. مثلا آدم خسیس حسود هم است. وقتی فرهنگ کار به مصرف تقلیل پیدا میکند و رنج در معنای مقدس آن که اصالت دارد، به گنجیابی بدون رنج بدل میشود، اتفاقات دیگری خواهد افتاد. چقدر از این گروههای جوان دهههای 80 و 90 که در اینستاگرام، کانالهای تلگرامی و... فعال هستند، در حوزه محیطزیست و مسائل زیستبوم خود فعالیت کردهاند؟ درحالیکه هر آنچه در ارتباط با مصرفگرایی باشد، با جدیت دنبال میکنند.
آیا این اغراقآمیز نیست که نسل جدید چندان دغدغهمند نبوده و نگاه سطحی به مسائل دارد؟
بهنظرم واقعگرایانه نگاه کنیم. نه باید اغراق کرد و نه تقلیلگرایانه به این نسل نظر کرد. باید نسلها در حوزه کار میدانی تحلیل شوند. از اینرو نمیتوان خطی به آن نگاه کرد. معتقدم با کار کتابخانهای و مواجهه با هیجانات نباید نسل را بررسی کرد. البته در شبکهسازیهای حوزههای مجازی، اتفاقهایی رخ داده که جای تحسین دارد.
بهنظرتان چطور باید این نسل در جامعه مطالعه و مدیریت شود؟
سیاستمداران و سیاستگذاران نباید صورتمسئله را حذف کنند. باید خیلی هوشمندانه و کنشگرانه عملکنند. یعنی از شبکهسازیهای دهههای هشتادی و نودی کمک بگیرند تا اولویتهای این سرزمین در اولویتهای این شبکهها قرار گیرد. چه بسا موجب آگاهی شده و باعث شود این گروه نسبت به زمین، آب، خاک و زیستبوم خود حساس باشند و در این مورد کنشگرانه و مطالبهگرانه عمل کنند. این مطالبهگری در این نسل در آتشسوزی عجیب جنگلهای بلوط چقدر بود؟ بسیار اندک. پس نباید اموری را آنچنان بزرگ کرد که واقعیت در پشت آن پنهان شود. واقعیت این است که این نسل نسبت به اولویتهای زیستبومی و اولویتهای تجربی نسل گذشته کنشگری قابلتوجهی ندارد. البته درباره مسائلی هیجان دارد. شاید دلیل این باشد که آگاهی کافی نداشته یا این آگاهسازی از سوی نهادها اتفاق نیفتاده که باید تحلیل کرد. اما اکنون قابل رصد است که همان نسل دهههای 70و 60 و... که پا در میدان گذاشتند و گاه شگفتیساز بودند، کنشگران امروز هستند.
بسیار خب. ویژگی این نسل نسبت به دیگر نسلها چیست؟
این نسل دارای ویژگیهای قابل تأملی است؛ مثلا شبکهسازی که اشاره کردم. شاید نسبت به اتفاقاتی که در حوزه هایتک میافتد نیز حساستر باشند یا شتابزدگی برای بهدستآوردن آن گنجهایی را داشته باشند که نسل گذشته فکر میکردند باید به آرامی بهدست آورد.
چطور میتوانیم دیدگاه این نسل را نسبت به زندگی بیشتر بشناسیم؟
باید کار میدانی انجام داد. باید در ابتدا در حوزه آیندهپژوهی کار کرد و در تحلیل روند، متخصصان این مسئله را بررسی کنند. این تحلیل روند در حوزه ادراک از محیطزیست، اولویتها، فرهنگ کار، فرهنگ گروهی و... باید بررسی شود. بدون بررسی یک فرایند نمیتوان فهمید چالش چیست. شاید بزرگترین چالش ما با این نسل این است که کار جدی پژوهشی درباره آنها انجام ندادهایم.
به نسبت زمانی، چه اتفاقاتی برای این نسل رخ خواهد داد. ما در سالهای اخیر با مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی فراوانی دستوپنجه نرم کردهایم. آیا این وقایع تأثیری بر این نسل گذاشته است؟
یکی از بزرگترین تأثیرات این است که فرهنگ مصرفگرایی را بهشدت بر فرهنگ کار غالب کرده. این نسل از اتفاقات بهوجودآمده در این سالها این پیام را دریافت میکند که فاصله طبقاتی، خامفروشی و اقتصاد بادآورده برای زندگیکردن در جامعه مؤثر است. نمیتوان بدون تحلیل اینها فهم دقیقی از آسیبشناسی نسل جدید داشت.