• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
پنج شنبه 21 مرداد 1400
کد مطلب : 137973
+
-

به مناسبت انتشاراولین شماره‌ی ماه‌نامه‌ی الکترونیک نوجوانانه‌ی «بچه‌های ماه»

نوشتن برای ما یک راه است

نوشتن برای ما یک راه است

  سید سروش طباطبایی‌پور

همه‌چیز از کلاس‌های شیرین فرهاد شروع شد؛ کلاس‌های داستان‌نویسی آنلاین «فرهاد حسن‌زاده»، نویسنده‌ی نام‌آشنای کودک و نوجوان و عضو سابق تحریریه‌ی دوچرخه که از نگاه او، یکی از راه‌های ارتباط او با نوجوان‌ها در روزهای قرنطینه و کرونا بود.
بیش از 80 نوجوان از سراسر کشور در طول چند دوره، مخاطب  تجربه‌های  درخور حسن‌زاده بودند و تلاش می‌کردند مانند او ببینند، مثل او دیده‌هایشان را خیال‌انگیز کنند و مثل چشمه، بجوشند و بنویسند و خلق کنند.
اما تشنگی بچه‌های علاقه‌مند گروه، به همین‌جا ختم نشد؛ تشکیل گروهی واتس‌اپی و ادامه‌ی بحث‌ها درباره‌ی خواندنی‌ها و دیدنی‌ها و نوشتنی‌ها. تا این‌که یکی از اعضای گروه، یک‌هو پیشنهادی داد و حسن‌زاده هم آن را روی هوا زد: «بچه‌ها! بیاین با انجام یک کار مشترک فرهنگی، به بحث‌هامون جهت بدیم. مثلاً مشارکت همه‌ی بچه‌های گروه با نظارت استاد، برای خلق یک ماه‌نامه‌‌ی نوجوانانه!»
خنده روی لب‌های همه‌ی اعضای گروه نشست و ماجرا عین برق ادامه پیدا کرد؛ کلی طرح و پیشنهاد، رأی‌گیری، صدای بلند آری و درخواست اعضای گروه از استاد، برای آموزشِ چم‌و‌خم‌های انتشار یک نشریه‌‌ی نوجوانانه با الگوبرداری از هفته‌نامه‌ی دوچرخه.
در همان گروه رؤیایی، استاد تجربه‌ی سال‌ها روزنامه‌نگاری خود را هم به اشتراک گذاشت و شورای سردبیری و دبیران سرویس انتخاب شدند و خشت اول نشریه‌ی ماهِ «بچه‌های ماه» گذاشته شد.
از آن‌جایی که دوچرخه هم گوش‌هایش تیز است و هر کجا که پای نوجوان‌ها درمیان ‌باشد، حاضر و ناظر است، بر آن شدیم تا با گروهی از نوجوانان خوش‌فکر نشریه‌ی نوپای بچه‌های ماه، گفت‌و‌گو و نتیجه‌ی این گپ دوستانه را در روز جهانی نوجوان، تقدیم خوانندگانمان کنیم.

احوال‌پرسی!
پنج‌شنبه‌ی دو هفته‌ی پیش، همراه با فرهاد حسن‌زاده و با یک هماهنگی ساده،در محیطی مجازی، دور هم جمع شدیم. بچه‌ها به ترتیب حروف الفبا خودشان را معرفی کردند:
  سارا آرمان: تکلیف پول‌تو‌جیبی‌هایش در این 17سال، معلوم است؛ خرید کتاب! به‌همین دلیل، زندگی را لابه‌لای کتاب‌هایش می‌گذراند. خودش اعتراف می‌کند که پرحرف است؛ اما تا حرف لوبیا پلو به میان می‌آید، سکوت معناداری می‌کند. در زمستان پرتقال می‌خورد و در بهار، توت‌فرنگی و تابستان‌ها هم به این دو میوه فکر می‌کند. او یکی از اعضای سخت‌گیر شورای سردبیری نشریه‌‌ی بچه‌های ماه است.
  اَشادا جوادی‌فر: معنی اسمش، پاداش پروردگار است و هلاک زرشک‌پلو با مرغ. او هم اهل کتاب و اندیشه است، آن هم در شهر «اندیشه» و قرار است با کمک خبرنگارانش، سرویس هنر نشریه را بچرخاند. 16 ساله است و این روزها  وقتی کتاب «آفتابگردان در زمستان»، اثر «فلیدا شریمپتون» را خوانده، کلی کیف کرده.
  کسرا شاهدی: هر کجا که بادمجان هست، او نیست، اما به‌جایش در زندگی به هیچ ته‌چینی، نه نگفته. از کودکی اهل خواندن و نوشتن بوده و در صفحه‌ی اینستاگرامش، کلی کتاب باحال معرفی می‌کند؛‌کتاب‌هایی مثل «تافی» اثر «سارا کروسان». 14 ساله است و جلوی دبیر سرویس روزآمد هم اسم او را نوشته‌اند.
  روشنا شریف نژاد: دوستانش در بوشهر می‌گویند که او دختری است پرحرف، پرانرژی و برون‌گرا. کتاب و قیمه‌ی بوشهری، هوش از سرش می‌برند و شعارش سر سُفره، نه به بادمجان است. اخیراً از تماشای انیمیشن «روح» خیلی لذت برده و در این 12 سال،  بیش‌تر کتاب‌هایش را همراه با چراغ‌قوه، داخل کمد خانه‌شان خوانده. او دبیر سرویس اجتماعی است.
  محمدحسین شیرویه: 16 سال است که در اصفهان زندگی می‌کند و حالا عضو شورای سردبیری. عاشق نوشتن است و قرمه‌سبزی؛ آن‌قدر که شاید داستانی درباره‌‌ی قرمه‌سبزی هم بنویسد. این روزها هم مشغول خواندن «در یک ظهرداغ تابستان، دختری از بصره آمد» جمشید خانیان است.
  طهورا علایی: 14 ساله است و اهل شعر. از میوه‌ها روی گوجه‌سبز، حساب ویژه ای باز می‌کند. مطالعه‌ی «عقل و احساس»، اثر «جین آستین» را هم تازه شروع کرده. او هم عضو شورای سربیری نشریه‌ی الکترونیکی بچه‌های ماه است.
 ریحانه مختارزاده: او هم ویژگی مشترک بچه‌های گروه را دارد: عاشق کتاب! و اگر به
‌جای انسان‌بودن، می‌توانست چیز دیگری باشد، حتماً دلش می‌خواست کتابی با جلدی بنفش پررنگ باشد. شاید به‌خاطر عشق به همین رنگ، به بادمجان و هر غذایی که از کنار بادمجان رد شده، ارادت ویژه‌ای دارد. در این 15 سالی که از خدا عمر گرفته، اهل کسب تجربه است و سکان هدایت سرویس ادبیات نشریه، به دست اوست.

شوق نوجوانی!
قرار شد بچه‌ها ماجرای اولین لحظه‌ی مواجهه‌ی خودشان را با گروه واتساپی تعریف کنند. گروهی که اعضایش دو ویژگی مشترک داشتند؛ اول این‌که همه‌ی بچه‌ها نوجوان بودند و دیگر این‌که شاگرد کلاس‌های حضوری یا آنلاین داستان‌نویسی فرهاد حسن‌زاده.
  محمدحسین: چند روز مانده به عید، با صدای بی‌وقفه‌ی پیام‌های گوشی تلفن همراهم، فهمیدم عضو گروهی شده‌ام؛ گروه «بچه‌های ماه»! و اطمینان دارم یکی از دلایل ماندگاری اعضای این گروه،  همین اسم قشنگ بود. وقتی هنوز بچه‌ها سازماندهی نشده‌بودند، هر روز صدها پیام داشتیم و خواندن آن‌ها خیلی وقت‌گیر بود. تا این‌قوانین به دادمان رسدند و قرار شد هر روز فقط در ساعت‌هایی مشخص بچه‌ها در گروه با هم باشند. یکی از جذابیت‌های گروه برای من این بود که با نوجوانانی از سراسر ایران هستم که همگی با هم یک وجه مشترک داریم؛ و آن وجه مشترک، قلممان بود و علاقه‌مان به خواندن و نوشتن.
  طهورا: وقتی گروه برقرار شد، روزهایی را می‌گذراندم که به‌خاطر شرایط کرونا، ارتباطم با دوستان قدیمی به حداقل رسیده بود. دوست داشتم با هم‌سن‌هایم حرف بزنم؛ حرف‌هایی ساده و گروه، این امکان را در اختیار من گذاشت. اما  وقتی پیشنهاد خلق یک نشریه‌‌ی نوجوانانه از طرف استاد داده شد، گروه واتساپی بچه‌های ماه برایم جذاب‌تر شد؛ چون دلم می‌خواست کار گروهی همراه با یک هدف مشترک را تجربه کنم. جذابیت دیگر نشریه برای من این بود که علاوه بر شعر، می‌توانستم در زمینه‌های دیگری مثل گرافیک و نقاشی، به نشریه کمک کنم؛ زمینه‌هایی که در گذشته برای آن‌ها زمان گذاشته بودم و مهارت داشتم.
  اَشادا: خیلی حوصله نمی‌کردم آن همه پیام جورواجور را بخوانم؛ اما وقتی پیشنهاد راه‌اندازی نشریه به میان آمد، چشمانم برق زد. چون من هم مثل خیلی از نوجوان‌ها دلم می‌خواست شرایطی فراهم شود تا بتوانم اعتماد‌به‌نفس خودم را افزایش دهم و نشریه، بستر مناسبی برای این کار بود. البته من تجربه‌ی کار گروهی در مدرسه را هم داشتم؛ اما در آن‌جا چارچوب‌ها خیلی زیاد است و خیلی از معلم‌ها معتقدند فقط حرفی که خودشان می‌زنند، درست است؛ اما همکاری با یک نشریه‌ی نوجوانانه، جذابیت‌های خودش را دارد.
  کسرا:  عادت دارم پیام‌ها را با دقت بخوانم. یک روز در یکی از پیام‌ها، یک جمله‌ی ساده نوشته بود: «بچه‌ها! چطوره که با همکاری هم یه نشریه درست کنیم...» و همین جمله‌ی ساده‌ی، خیلی از بچه‌های گروه را به حرکت واداشت. بعد از دو سه روز، این ایده جدی‌تر گرفته شد و بخشی از بحث‌های گروه، درباره‌ی آن بود. یکی از شاخص‌ترین حرف‌ها هم این بود که چرا ما نوجوان‌ها باید فقط نگاهمان به نشریاتی باشد که بزرگ‌ترها برای ما تولید می‌کنند و چرا خودمان نباید به فکر خودمان باشیم. این حرف، آهسته آهسته در گروه پخته شد و قرار شد از تجربه‌ی آقای حسن‌زاده هم در زمینه‌ی روزنامه‌نگاری استفاده کنیم.
  سارا: در مدرسه درسم بدک نبود، امار فتارم با بقیه‌ی بچه‌ها فرق داشت؛ یعنی در آن روزهایی که بچه‌ها تست می‌زدند و درس می‌خواندند، من کلاس را می‌پیچاندم و نمایش تمرین می‌کردم. ماجرای کشیده‌شدن پای من به نشریه هم همین‌طور بود. یعنی امسال که هم‌کلاسی‌هایم برای کنکور درس می‌خواندند و صبح و شبشان را با هزار و هشتصد تست می‌بستند، بعد از تشکیل گروه واتساپی شاگردان آقای حسن‌زاده و در برابر چشمان متعجب خانواده، وارد گروه شدم و نوشتم: «بچه‌ها سلام... بیاین با هم صحبت کنیم...». برای پیوستن به تحریریه‌‌ی بچه‌های ماه هم کلی با خانواده رایزنی کردم و به‌آن‌ها گفتم می‌خواهم در کل زندگی‌ام، علاوه بر درس، به کارهای دیگر هم بپردازم و خلاصه با بچه‌ها همراه شدم. تنها روزی که از گروه مرخصی گرفتم، روز قبل از کنکور امسال بود!
 ریحانه: مدتی طول کشید تا شور اولیه‌ی تشکیل گروه و آشنایی‌ بچه‌ها با هم و حرف‌های  پراکنده، فروکش کرد و بچه‌ها به این نتیجه رسیدند که برای ادامه‌ی راه، باید به فکرتعیین یک هدف مشترک باشیم و شاید به همین دلیل بود که با پیشنهاد نشریه، بیش‌تر بچه‌ها موافق بودند؛ به‌خصوص که در گروه 80 نفره‌ی ما، کلی نوجوان‌های توانمند با مهارت‌های مختلف وجود داشت که نشریه می‌توانست به آن‌ها جهت دهد. البته حضور آقای حسن‌زاده در گروه هم خیلی مؤثر بود که می توانستند تجربه‌ی سال‌ها روزنامه‌نگاری خودشان را هم در اختیار ما بگذارند و مدیریت نشریه را به‌عهده بگیرند. البته من هم مثل اشادا و بقیه، تجربه‌ی کارهایی این‌چنین را در مدرسه داشتم؛ ‌اما ماجرای بچه‌های ماه خیلی متفاوت است؛ در مدرسه معلم‌ها برخی از کارها ی به‌خصوص غیر درسی و گروهی را انجام می‌دهند که فقط انجام داده باشند. یعنی خیلی به کیفیت آن فکر نمی کنند و بیش‌تر نگران عقب‌افتادن ما از درس ها هستند. حتی بیش‌تر جشنواره‌ها هم تنها در یک  روز از سال تحصیلی برگزار می‌شود و چنین نیست که کلی از انرژی ما را به سمت خودش جذب کند.
  روشنا: در گروه، علاوه بر نوشتن، نوجوان‌هایی با توانایی‌های متفاوت حضور داشتند؛ توانایی‌هایی مثل نقاشی، گرافیک، کار بر روی عکس و... معمولاً نشریاتی مثل دوچرخه یا کیهان‌بچه‌ها، از توانایی نوشتن بچه‌ها استفاده می کنند، اما فضایی برای به‌کارگرفتن دیگر توانایی‌های بچه‌ها وجود ندارد. البته طرح نشریه‌ی بچه‌های ماه هم ابتدا خیلی خام بود؛ اما وقتی استاد هم ماجرا را جدی گرفتند و از ما حمایت کردند، بچه‌ها خیلی انگیزه پیدا کردند. کار نشریه تا جایی پیش رفت که بچه‌ها با توجه به توانایی‌هایشان، گروه‌بندی شدند و برای تشکیل گروه‌ها هم کلی ماجراهای جالب پیش آمد.

کار گروهی!
حسن‌زاده می‌گفت: «تصور بیش‌تر بچه‌ها از کار در یک نشریه، فقط ارسال آثار بود و اطلاعاتی از سرویس‌های مختلف نداشتند. به‌همین دلیل تلاش کردم از طریق همین گروه، تجربه‌ی خودم را از سال‌ها کار در نشریه‌ی دوچرخه و دیگر نشریات کودک و نوجوان، در اختیار بچه‌ها بگذارم. در واقع دو هدف را دنبال می‌کردم؛ اول این‌که دلم می‌خواست بچه‌ها در یک کار گروهی، هم با مراحل انتشار یک نشریه آشنا شوند و هم یک کار گروهی جدید را تجربه کنند. به‌نظرم حتی اهمیت انجام کار گروهی، به اندازه‌ی تولید محتوای نشریه است؛ این‌که بچه‌ها سر موضوع‌های مختلف نشریه، با هم گفت‌و‌گو کنند، عقاید موافق و مخالف را بشنوند، نظرهای متفاوت به رأی گذاشته شود و پیشنهادهایی که رأی می‌آورد، تولید شود، چالشی ارزشمند است.
وقتی انگیزه‌ی بچه‌ها را هم دیدم، علاقه‌مند شدم تا همان الگوی هفته‌نامه‌ی دوچرخه را پیاده کنم و در جلسه‌های مجازی، بچه‌ها را با توجه به توانایی‌هایشان تقسیم‌بندی کردم.
این روزها همه‌ی بچه‌ها فعال هستند و  برای تولید اولین شماره‌ی نشریه‌ی بچه‌های ماه تلاش می‌کنند.»
محمدحسین: در بچه‌های ماه، قرار است از نوجوان‌ها برای نوجوان‌ها بنویسیم. و دیگر این‌که شاید وجه تمایز ما با بقیه‌ی نشریه‌ها در این است که ما سعی کردیم  همه‌ی هشتاد نفر عضو علاقه‌مند در گروه  را در تولید نشریه مشارکت دهیم. آخر این‌که نیست‌های دیگر نشریات نوجوانانه را، قرار است هست کنیم؛ آن هم با امضای خودمان، یعنی امضای نوجوانی.
کسرا: تلاش می‌کنم کمی هم از شیطنت‌های نوجوانی بگویم. کمی از آزادی بیان یک نوجوان در چهارچوب قانون. به طرح نگاهی نوجوانانه از موضوعات مختلف و پر کاربرد بپردازم.
اَشادا: من دلم می‌خواهد کمی بیش‌تر از «خودمراقبتی» نوجوان‌ها بنویسم. فکر می‌کنم جنگی که بین نوجوان‌ها و والدینشان وجود دارد، این است که بزرگ‌ترهای ما به‌حق، دلشان می‌خواهد از وجود ما در برابر مشکلات مراقبت کنند؛ اما به روش خودشان! روشی که شاید نوجوان‌ها آن را نپسندند.  دلم می‌خواهد در یکی از صفحات نشریه‌ی مجازی‌مان، درباره‌ی ارزش وجودی خودمان بنویسم و به بچه‌ها بگویم که هوای خودشان را داشته باشند و مراقب وجود خودشان باشند.
سارا: درست است که به‌نظر می‌رسد مسائل فکری و فرهنگی برای نوجوان‌ها دیگر جذاب نیست؛ اما به‌نظرم برای حقانیت برخی چیزهای ارزشمند باید جنگید؛ حتی اگر احتمال موفقیت تو کم باشد. مثلاً یادم می‌آید وقتی در گروه‌های دوستی مدرسه بودم، تا حرف از کتاب می‌زدم، برخی جمع ما را ترک می‌کردند؛ اما به‌نظرم نباید کوتاه بیاییم و تلاش کنیم تا لذتی که خودمان  از مطالعه چشیده‌ایم، به هم‌سالانمان هم بچشانیم.
روشنا: بخش محیط‌زیست، جای خالی خیلی از نشریات نوجوانانه است. موضوعی که به‌نظر من باید ما نوجوان‌ها هم درگیر آن شویم. دیگر این‌که اگر در نشریه‌ی بچه‌های ماه، درباره‌ی آداب و رسوم یا غذاهای محلی بنویسیم، بخشی از نوجوان‌ها را با خودمان همراه می‌کنیم؛ حتی اگر همه‌‌ی بچه‌ها طرفدار آن صفحه نباشند.
ریحانه: به‌نظرم اشکالی ندارد که نوجوان‌ها این روزها دنبال خواندن نشریه‌‌ی مکتوب نیستند؛ شاید بد نباشد ما خودمان را با سلیقه‌ی آن‌ها همراه کنیم. مثلاً علاوه بر انتشار مکتوب نشریه‌ی بچه‌های ماه، نسخه‌ی صوتی یا پادکست آن را هم تولید کنیم.
طهورا: به نظرم جامعه‌ی هدف بچه‌های ماه، نوجوانانی هستند که مثل خود ما  کتاب را به هر چیز دیگری ترجیح می‌دهند... پس بخشی از نشریه را به کتاب و معرفی و نقد آن اختصاص می‌دهیم.

خط اول سرمشق!
نوشتن برای بچه‌ها یک هدف نبود؛ بلکه یک راه بود؛ راهی رنگارنگ و پر فراز و نشیب! در طول سه‌ساعتی که به‌شکل مجازی در کنار هم بودیم، هر هفت‌نفر دلشان می‌خواست نشریه‌ی بچه‌های ماه، بعد از مدتی، مثل خط اول سرمشقی شود که بقیه‌ی نوجوان‌ها از روی آن، خط‌های بعدی را بنویسند.  
قرار شد در آخر، از برگ برنده‌ی نشریه‌‌ی خودشان هم بگویند؛ این‌که قرار است چه بنویسند تا در روزهای شبکه‌های مجازی و بازی‌های آنلاین و جذابیت‌های رنگارنگ دیگر،  نوجوان‌ها را با خودشان همراه کنند.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید