• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
چهار شنبه 5 اردیبهشت 1397
کد مطلب : 13742
+
-

مامامرکل ماندنی

چرا سیاست در آلمان نمی‌تواند از مرکل عبور کند

آلمان
مامامرکل ماندنی

حمیدرضا خطیبی| مترجم

آنگلا مرکل عرصه سیاست آلمان را از اساس تغییر داده است. درحالی‌که احزاب کشور به‌ جای بحث‌های سیاسی، بر شخص صدراعظم متمرکز شده‌اند، غیرممکن است که بتوان دانست پس از او چه ‌کسی یا چه چیزی خواهد آمد.

پس از انتخابات عمومی آلمان در سپتامبر گذشته، شبح وداع با مرکل تقریبا بر سر هر چیزی می‌چرخد. در آن رای‌گیری، محافظه‌کاران تحت هدایت مرکل متحمل بدترین نتیجه انتخاباتی خود از سال1949به این‌سو شدند و اگر نشانه‌های موجود را چندان گمراه‌کننده و غلط‌انداز ندانیم، چنین به نظر می‌رسد که خانم مرکل در پی تعیین جانشینی برای خود با هدف رهبری حزب دمکرات‌مسیحی (CDU) است‌؛ وقتی که دیگر از صحنه سیاست خارج شده باشد.

آلمانی‌ها به شکل عجیبی در مورد زنی که طی این سال‌ها بر آنان حکم رانده است، دچار دودستگی شده‌اند؛ حکمرانی‌ای آن‌قدر طولانی که نسل جوان‌تر آلمان به‌سختی زمانی را به یاد می‌آورد که یک صدراعظم مرد بر کشور حاکم بوده است. از یک سو، تمایل به تغییر وجود دارد؛ خستگی از [حضور طولانی] مرکل که خود را نه‌تنها به شکل تبلیغات پرهیاهوی مارتین شولتز در جریان انتخابات گذشته بلکه در قالب ظهور حزب مخالف صدراعظم (حزب «راه‌حل جایگزین برای آلمان(AfD)») نشان داد. از سوی دیگر به نظر می‌رسد آلمانی‌ها از تغییری که مدت‌هاست در انتظارش به سر می‌برند ترس دارند و به همین دلیل 51درصد رای‌دهندگان، حکم به باقی‌ماندن خانم مرکل بر مسند قدرت دادند. مرکل پس از زیگمار گابریل ـ وزیر امور خارجه پیشین ـ هنوز محبوب‌ترین چهره سیاسی در آلمان محسوب می‌شود.

جست‌وجوی طولانی برای شکل‌دادن یک دولت جدید البته دردسرآفرین است. هیجان اولیه درباره شکل‌گیری ائتلاف حاکمی که تاکنون دیده نشده است (قرارگرفتن محافظه‌کاران در کنار حزب سبز و دمکرات‌های آزاد طرفدار کسب‌وکار؛FDP) در نهایت جای خود را به تأسف و حسرت برای نظم گذشته داد. اما آیا چنین توجیهی کفایت می‌کند؟

حضور آنگلا مرکل بر مسند قدرت طی این سال‌ها، آلمان را بیش از آنکه در نگاه نخست به‌نظر می‌رسد از اساس تغییر داده است. تغییرات چشمگیر در آلمان پس از جنگ جهانی، معمولا به شخصیت‌های خاصی که نقش صدراعظم را در این کشور ایفا کرده‌اند، ربط داده می‌شود. چهره پدرگونه کونراد آدنائر در نهایت جای خود را به ویلی برانت داد؛ صدراعظمی که تأکید داشت دمکراسی بیشتر برای کشورش یک فرصت مغتنم محسوب می‌شود. سپس دوره صدراعظمی هلموت کوهل خشک و محکم، از راه رسید. پس از 16سال حکومت کوهل، گرهارد شرودر کاریزماتیک و قلچماق جانشین او شد. سیاست آلمان همیشه از منطقی معقول پیروی می‌کرده است:‌ گذار از صدراعظمی به صدراعظم دیگر بدون آنکه ارکان کشور به لرزه بیفتد.

اما کاملا نامشخص است که پس از مرکل چه روی خواهد داد. یکی از مشخصات سال‌های اخیر صدراعظمی خانم مرکل این بوده که تمام تحرک و پویایی سیاسی در آلمان به‌طور کامل از شخص او ناشی شده است. این تحرک با شکل‌گیری AfD آغاز شد که نامش (حزب «راه‌حل جایگزین برای آلمان») اشاره‌ای‌است کنایی به این اظهارنظر مشهور صدراعظم که هیچ جایگزین و راه دیگری برای حفظ یورو وجود ندارد. حزب راه جایگزین بسته به نگاه شما می‌تواند کودک زشت عصر مرکل تلقی شود یا نشانه یک دمکراسی سالم اما هیچ تردیدی نیست که بدون آنگلا مرکل، حزب راه جایگزین وجود نمی‌داشت. از نظر این حزب عوام‌گرای دست‌راستی، صدراعظم کنونی، هم چهره‌ای مادرگونه دارد و هم منبع و کانون تنفر محسوب می‌شود. این حزب هیچ‌کس دیگری را به اندازه مرکل تا این حد با شور و حرارت رد نمی‌کند. در واقع، احساس ذاتی این حزب برای ردکردن و تکذیب مرکل، یادآور دعواهای درون‌خانوادگی است.


تغییرات اساسی

طبعا مرکل مانند تمام محافظه‌کاران، تأکید دارد که هدفش مبارزه با امثال حزب راه جایگزین و بیرون‌راندن آنان از مجلس فدرال آلمان است اما او در عین حال، منبع تغذیه‌کننده نفرت شدید حزب راه جایگزین است و ازاین‌رو، بسیار بعید به نظر می‌رسد که این حزب، مادام که آنگلا مرکل در عرضه سیاسی آلمان حضور داشته باشد، صحنه را خالی کند.

یک پرسش متداول در این روزها این است: زمانی که مرکل از صحنه خارج شد، دقیقا چه چیزی از خود به جای خواهد گذاشت!؟ در مورد آدنائر گفته می‌شود وی لنگر کشورش را در ساحل غرب به آب انداخت؛ میراث هلموت کهل، عرضه یورو بود؛ اما می‌توان گفت با توجه به سبک و عملکرد سیاسی خانم مرکل، او بیش از سایر اسلاف خود، عرصه سیاسی آلمان را از اساس تغییر داده است.گرایش غالب سیاسی در این روزها همین جنبش سیاسی‌است. از زمانی که امانوئل مکرون در فرانسه به حزب سوسیالیست پشت کرد و به‌عنوان رئیس جنبش «کارآمد» پای به کاخ الیزه گذاشت، و از زمانی که سباستین کورتز در اتریش حزب مردم را تحت تسلط خود درآورد و به‌عنوان صدراعظم جدید در این کشور به قدرت رسید، احزاب ریشه‌دار و پرطرفدار، منسوخ‌شده و ازرده‌خارج به‌نظر می‌رسند و درگیر در مجموعه‌ای بسته از آیین‌ها و محدودیت‌های ایدئولوژیک. اما احتمالا این خود مرکل بود که برای نخستین بار دریافت اگر رهبر حزب، خودش را از نظریات تثبیت‌شده و رویه معمول حزب رها سازد تا چه اندازه قدرتمند و مؤثر عمل خواهد کرد.

مرکل هیچ‌گاه از کاریزمای امانوئل مکرون برخوردار نبوده است و هیچ‌گاه نتوانسته به همان سرعت و شور و حرارتی که سباستین کورتز، حزب مردم اتریش را دگرگون ساخت، حزب دمکرات‌مسیحی آلمان را به ابزاری برای رسیدن به خواسته‌ها و بلندپروازی‌هایش تبدیل کند اما پشتکار مرکل برای جداکردن حزبش از هرآنچه زمانی آن را از سایر رقبا متمایز می‌کرد، به مرور زمان، همین تأثیر عمیق را در پی داشته است؛ اینکه آنچه در نهایت اهمیت دارد، نه اعتقادات و باورهای راسخ و متداول حزب که اراده رئیس آن برای چنگ‌انداختن بر قدرت است. حزب دمکرات‌مسیحی، اینگونه تبدیل به حزب سیاسی شخصی خانم مرکل شد. صدراعظم و حزب دمکرات ‌مسیحی آلمان از این تحول به اشکال مختلفی بهره برده‌اند. مرکل توانست گروه‌های جدیدی از رای‌دهندگان را به سوی حزب بکشاند، امکان تشکیل ائتلاف‌هایی را با حزب سبز به وجود آورد و دست سوسیال‌‌دمکرات‌های رقیب را از مهم‌ترین مسائل سیاسی کشور قطع کند؛ گرچه در این راه، رقابت و تضارب ایده‌های سیاسی (برخورد سیاست‌ها که شریان حیاتی دمکراسی محسوب می‌شود و راه‌های موجود را پیش پای رای‌دهندگان قرار می‌دهد) و همراه با آن، هویت حزب دمکرات‌مسیحی، از صحنه سیاست محو شد.


مخالفت با مرکل

نتیجه این وضعیت، جدالی‌است بر سر جهت‌گیری حزب که برای مدتی با شدت ادامه یافت و بیشتر از بحث سیاست‌های حزب، با این پرسش سروکار داشت: «شما نسبت به مرکل چه موضعی دارید؟». گروه قابل‌توجهی از اعضای حزب دمکرات‌‌مسیحی به پشت سر صدراعظم چشم دوخته‌اند؛ به ینس اسپان، معاون وزارت دارایی؛ هرچند این جناح با گروه مشابهی که پس از کناررفتن هلموت کهل در سال‌های دهه1990 در پی مدرن‌کردن سیاست‌های حزب برآمدند تفاوت دارند. بر عکس، اسپان خودش را اساسا از طریق تقابل و مخالفتش با شخص صدراعظم تعریف می‌کند.

اینکه چهره‌ای سیاسی مانند آنگلا مرکل، به چنین اندازه‌ای از نفوذ و قدرت دست یابد، معمولا نشانه خوبی نیست. مبارزات انتخاباتی حزب رقیب (سوسیال‌دمکرات) تحت‌تأثیر اشتباهات بسیار حزب قرار گرفت؛ ازجمله این واقعیت که نامزد حزب برای منصب صدراعظمی یعنی مارتین شولتز، با گذر زمان اشتغال ذهنی و وسواس شدیدی نسبت به مرکل پیدا کرده است. تمرکز اصلی مهم‌ترین حزب چپ میانه آلمان در جریان انتخابات، معطوف به سیاست‌های خود نبود یا حتی طرح ایده‌ای که از طریق آن، نظر رای‌دهندگان را به‌ خود جلب کند. محور مبارزات انتخاباتی سوسیال‌دمکرات‌ها در واقع، انتقاد از سبک حکمرانی آنگلا مرکل بود؛ سبک و عملکردی که به باور شولتز، حمله به دمکراسی محسوب می‌شود.

در این راه، شولتز به بازگویی اتهامی پرداخت که در قالب سرمقاله‌های رسانه‌ای پرشماری علیه مرکل مطرح می‌شد: اینکه صدراعظم با بی‌میلی‌اش نسبت به توضیح درباره تصمیمات سیاسی خود، گفتمان سیاسی کشور را از اکسیژن حیات‌بخش خود محروم می‌کند. این اتهام البته بیشتر حاصل نگاه نخبگان نسبت به سیاست بود. رای‌دهندگان عادی از بی‌میلی مرکل نسبت به گفتمان سیاسی چندان ناراضی نیستند. برعکس، تنها موردی که صدراعظم کوشید درباره آن ـ بیشتر از دیگر تصمیماتش ـ توضیح بدهد، سیاستش درباره بحران پناهندگان بود. مرکل به برنامه‌های تلویزیونی متعددی رفت و تن به مصاحبه‌های طولانی داد تا بگوید چرا درباره پناهندگان چنین تصمیماتی گرفته است. وی در نهایت جملاتی در جریان این بحث‌ها به زبان آورد که در حافظه جمعی آلمانی‌ها باقی ماند؛ عباراتی مانند «ما می‌توانیم از پس این کار بربیاییم» یا «اینجا [فقط] کشور من نیست». جالب اینکه دقیقا در همین مرحله از زمامداری مرکل بود که محبوبیت او خدشه‌دار شد.

اینک عناصری درون حزب رقیب سوسیال‌دمکرات این تردید را مطرح کرده‌اند که آیا حزبشان باید تحت رهبری مرکل، ائتلافی با حزب دمکرات‌مسیحی با وجود چنین شرایطی تشکیل دهد یا خیر. البته نمی‌توان انکار کرد که سوسیال‌‌دمکرات‌ها به‌خاطر دو ائتلافی که با مرکل به‌ وجود آوردند، به‌شدت ضربه خوردند. نخستین ائتلاف در سال‌های 2005 تا 2009 بود و دومی از سال 2013 تا امروز. در انتخابات سال 2005 که در جریان آن، آنگلا مرکل برای نخستین بار به‌عنوان صدراعظم آلمان برگزیده شد، حزب سوسیال‌‌دمکرات 2/34درصد آرا را کسب کرد؛ در انتخابات اخیر اما این حزب تنها 5/20درصد آرا را به‌ دست آورد.


زمانی که مرکل از صحنه خارج شود

اما سیاست در واقع علم جزئیات دقیق و ریاضی‌وار محسوب نمی‌شود؛ سیاست تا حد زیادی به‌نظر مردمی بستگی دارد که در آن دخیل‌اند. در نخستین ائتلاف بزرگ آلمان پس از جنگ جهانی دوم که در سال1966صورت گرفت، ویلی برانت از حزب سوسیال‌دمکرات به‌عنوان وزیر امور خارجه دولت ائتلافی معرفی شد و 3سال بعد، به‌عنوان صدراعظم جدید، کار خود را آغاز کرد. اینک اما حزب سوسیال‌‌دمکرات تحت هدایت مارتین شولتز آن‌چنان بابت شکست و ضعف خود گیج و سردرگم شده که نمی‌تواند ببیند قدرت مرکل تا چه حد کاهش یافته است. حزب سوسیال‌دمکرات طی دهه‌ها این داعیه را داشته که می‌تواند مسئولیت عظیم رهبری آلمان را به دوش بکشد اما حالا این حزب حتی از ائتلاف با صدراعظمی بیم دارد که به ‌نظر می‌رسد به پایان عمر سیاسی‌اش نزدیک شده است.

چند هفته پیش، آندرا نایلز ـ رهبر سوسیال‌‌دمکرات‌ها در بوندستاگ (مجلس فدرال آلمان) ـ از اعضای حزب خواست از متهم‌کردن مرکل و این بهانه‌گیری مداوم که او مسبب مصایب کنونی حزب است، دست بردارند. خانم نایلز ابراز داشت: «بر مبنای چنین منطقی، تنها کاری که ما باید انجام دهیم این است که صبر کنیم مرکل از صحنه سیاسی بیرون برود و همه‌‌چیز خودبه‌خود بهبود یابد؛ البته که این امیدی ساده‌لوحانه است. طی سال‌های متمادی، حزب سوسیال‌‌دمکرات نتوانسته است چارچوب معتبر و قابل اعتنایی برای یک جامعه مدرن و معقول ارائه کند».

چنین تحرک و رابطه‌ای را می‌توان در بسیاری از خانواده‌ها مشاهده کرد؛ والدین سلطه‌گر بهانه‌ای می‌شوند برای شکست‌ها و ناکامی‌های فرد و گرفتارماندن همیشگی او در مرحله بلوغ.
مردان بسیاری، داخل یا خارج از حزب حاکم دمکرات‌‌مسیحی، رابطه روانی پیچیده‌ای با مرکل دارند و القابی که بلافاصله پس از حضورش در قدرت به‌عنوان صدراعظم به او داده شد و از آن زمان، دهان ‌به دهان می‌چرخد (مانند «مادر» یا «مامان») ترکیبی غریب از تمسخر و فرمانبرداری‌است. مارتین شولتز در بسیاری از مصاحبه‌هایش در جریان انتخابات اخیر، از این بابت ابراز ناراحتی می‌کرد که حمله به مرکل برای او به‌عنوان یک رقیب مرد تا چه اندازه دشوار است.

این احساس ضعف را می‌توان در لحن و آهنگ مبارزات انتخاباتی وی آشکارا مشاهده کرد. تاکنون 3مرد در جریان 3انتخابات کوشیده‌اند مقام صدراعظمی را از چنگ مرکل خارج کنند و همه آنها در این راه ناکام مانده‌اند؛ به‌دلیل ناتوانی‌شان در توضیح اینکه چه برتری و مزیتی نسبت به او دارند. همه آنان کمابیش مانند پسرانی هستند که هنوز در خانه والدین خود زندگی می‌کنند و خوشحال‌اند که «مادر» در قبال همه‌‌چیز مراقب‌شان است. حزب سوسیال‌دمکرات اینک می‌تواند گوشه‌ای بنشیند و منتظر خروج آنگلا مرکل از صحنه سیاست باشد اما شاید بهتر باشد این حزب رویه متفاوتی در پیش بگیرد. شاید برای سوسیال‌‌دمکرات‌ها زمان آن فرا رسیده باشد که یاد بگیرند روی پای خود بایستند و درباره مسیر آینده کشور، پس از خروج آنگلا مرکل، بیندیشند.

منبع: اشپیگل

 

این خبر را به اشتراک بگذارید