فیلمساز طبقه متوسط
اصغر فرهادی با فیلمهایش چالشها و بحرانهای روزگار ما را به تصویر میکشد
مهرنوش سلماسی ـ روزنامهنگار
گذشت آن روزگاری که یک ملت، یکدل و یکپارچه، در ایران و بیرون از مرزها خواب را بر چشمانش حرام کرده بود تا شاهد اهدای جایزه اسکاری باشد که فرهادی شایستهترین فرد برای دریافتش بود. همین 10سال پیش بود که اسکار «جدایی» شوری در حد و اندازههای یک موفقیت ورزشی بزرگ (مثل رفتن به جامجهانی) در میان ملت ایجاد کرد. اگر آن روزها را از یاد بردهاید مستند «از ایران یک جدایی» (آزاده موسوی و کورش عطایی) را ببینید. شبی که ایرانیها غروری ملی را نه با طلای المپیک یا صعود به جامجهانی فوتبال که با جایزه اسکار تجربه کردند. البته همان موقع هم فرهادی مخالفان داخلی داشت و یادمان هست که خبر برگزیده شدنش چگونه از صداوسیما پخش شد. به هر حال بخشی از جامعه به هر دلیل میانهای با فرهادی و فیلمهایش نداشت. فرهادی قهرمان طبقه متوسط بود؛ طبقهای که از نیمهدوم دهه80 روزگار سختی را پشت سر گذاشته بود و اتفاقا فیلمهای فرهادی هم آشفتگیها و تناقضهای این طبقه را زیر ذرهبین قرار داده بود؛ در فضای ملتهب پس از سال ۸۸، فرهادی و فیلمهایش خواسته یا ناخواسته یک بخش از دوقطبی بزرگی را که شکل گرفته بود نمایندگی کردند. فرهادی اما درگیر سیاست نشد و حتی از دوقطبی کاذبی که زمان اکران عمومی «جدایی» شکل گرفت استقبال چندانی نکرد. طبیعتاً فیلمساز بود و نه سیاستمدار ولی شرایط خاص اواخر دهه80 و اوایل دهه90، باعث شد در حوزه فرهنگ تبدیل به شمایل طبقه متوسط شهری شود؛ طبقهای که در میان شکستها و حرمانها، فرد موفقی یافته بود که همه قلهها را فتح میکرد و نماینده فرهنگ رسمی هم نبود. ملودرامهای جذاب و ملتهب فرهادی از «چهارشنبه سوری» و «درباره الی» تا «جدایی نادر از سیمین»، فرهادی را در روزگار افول مهرجویی و خروج بیضایی از صحنه، تبدیل به قهرمان طبقه متوسط کرد.
با 2جایزه اسکار و خرس نقرهای و طلایی برلین و جایزه گلدنگلوب و حالا جایزه بزرگ جشنواره کن، فرهادی جهانیترین فیلمساز ایرانی است؛ فیلمسازی که 2فیلم موفق هم در خارج از مرزها و با بازیگران مطرح خارجی ساخته است. فیلم اسپانیایی زبان «همه میدانند»، یک اثر استاندارد جهانی است که اگر تیتراژش را نبینید باور نمیکنید سازندهاش ایرانی است. این فیلم به راحتی میتوانست ساخته مثلا فرانسوا ازن یا پدرو آلمودوار باشد (و ابتدا هم قرار بود آلمادوار تهیهکنندهاش باشد)؛ همین قدر بینالمللی و به همین میزان نزدیک به استانداردهای جهانی. چنین دستاوردی جز توانایی و استعداد فیلمسازی، محصول هنر انطباق با شرایط هم هست؛ انطباق با سیستمی که فیلمساز با آن رشد نکرده ولی به سرعت قواعد بازیاش را آموخته.
آدمهای موفق معمولاً خوششانس هم هستند. نشانه این خوششانسی در مورد فرهادی اسکار دومی است که برای «فروشنده» گرفت. اگر دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا نشده بود، اگر آن حرفهای جنجالی و رادیکال را درباره مهاجران و اقلیتها نزده بود، آن هم در آستانه مراسم اسکار، همهچیز برای فیلم آلمانی «تونی ارد من» مهیا شده بود تا برنده جایزه شود. ترامپ اما بازی را بر هم زد و با تصمیم هوشمندانه فرهادی که گفت حاضر به شرکت در مراسم نمیشود، فروشنده جایزه اسکار را از رقیب قدرتمندش برد. این بزنگاهی است که بخت و اقبال و شرایط سیاسی،اجتماعی به یاری هنرمند میآید. عدهای ممکن است موفقیت جدایی را هم به مسائل فرامتنی ربط دهند. میشود این احتمال را هم بررسی کرد و حتی پذیرفت ولی نمیشود همه موفقیتهای فرهادی را با چنین استدلالهایی توجیه کرد. همانطور که نمیتوان توجه جهانی به فیلمهای کیارستمی را به هر چیزی مرتبط دانست جز ساختار بدیع فیلمهایش و فقط انسانهای بسیار مغرض ممکن است چنین کنند.
در شبکهای از دروغ و پنهانکاری، خانواده دچار بحران میشود و روابط انسانی تحتتأثیر شرایطی قرارمیگیرد که هم برساخته عرف و هنجارهای رسمی جامعه است و هم محصول تصمیمات شخصی افراد. در فیلمهای فرهادی داستانی طراحی میشود تا عاقبت نقاب از چهره آدمها برداشته شود؛ آدمهایی که از تیپهای نمایشی و جدال ازلیابدی خیر و شر فاصله دارند و خاکستریاند. چیزی به نام قهرمان و ضدقهرمان کلاسیک در فیلمهای فرهادی معنایی ندارد. همانطور که متجاوز فیلم فروشنده، نه فردی شبیه منصور آبمنگل، که پیرمردی مفلوک و درمانده است. در عصری که بهنظر میرسد دوران قهرمانی سپری شده است کاراکترهای فیلمهای فرهادی این جمله معروف آقای حکمتی در فیلم «رگبار» بیضایی را تداعی میکنند: «در من هیچ عنصری از قهرمانی نیست». در چنین شرایطی، «قهرمان » نام فیلم تازه اصغر فرهادی است و همه میدانیم که قرار نیست در این فیلم با تصویر آشنایی از قهرمان مواجه شویم؛ فیلمی که حضورش در جشنواره کن، مهمترین اتفاق سینمایی این روزها بود و گرچه عاقبت نخل طلا را نبرد ولی جایزه بزرگ کن را گرفت و اگر شرایط مثل چند سال پیش بود همه مشعوف و خوشحال بودند؛ خوشحال از شنیدن یک خبر خوب میان این همه اتفاق تلخ و ناامیدکننده. آنچه امروز در شبکههای اجتماعی شاهدش هستیم نشان میدهد کار رسانهای خبرنگاران شبکههای فارسی زبان حاضر در کن، که انگار ماموریت داشتند فرهادی را تحتفشار بگذارند تا حدودی جواب داده است. هم مخالفان کلاسیک در صحنه حاضرند و هم مردمی که از هنرمند انتظار صراحت و موضعگیری در قبال هر اتفاق تلخ و ناخوشایند رخ داده در این سالها را دارند. در فضایی که عصبیت موج میزند و نزدن حرفهای تند میتواند بهمعنای نداشتن «شرف» باشد (چیزی که این روزها در شبکههای اجتماعی بسیار تکرار میشود) و در زمانهای که آدمها در هر جایگاه و شرایطی، فقط هنگامی محترمند که مثل ما فکر کنند فرهادی را هم میشود قربانی کرد و یا به تعبیر تکرارشونده برخی کاربران شبکههای اجتماعی « الکی گندهاش نکرد». یادمان باشد که این حرفها را درباره فیلمسازی میزنند که 2اسکار و انبوهی جایزه معتبر بهدست آورده و چهرههای مطرح سینمای جهان تحتهدایتش قرار گرفته و مقابل دوربینش رفتهاند. حالا هر حرکت و هر کنش و هر جملهای از او میتواند بهانهای برای حمله کردن و تخریب باشد. خبر خوب اما میتواند موقتی بودن این موج و تعمیم نیافتنش در کلیت جامعه باشد و اینکه خوشبختانه فرهادی چریک نیست، فیلمساز است؛ فیلمساز طبقه متوسط که بارها نشان داده حرفش را با روایت و میزانسن میزند، نه با شعار و بیانیه.
سر صحنه «شهر زیبا»
سر صحنه «شهر زیبا»
اکران «جدایی نادر از سیمین» در سینماهای آمریکا
با عزتالله انتظامی و شاپور قریب
در حاشیه نشست خبری برای فیلم«جدایی نادر از سیمین»