• پنج شنبه 12 تیر 1404
  • الْخَمِيس 7 محرم 1447
  • 2025 Jul 03
شنبه 26 تیر 1400
کد مطلب : 136014
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/zp8xq
+
-

عالیجناب کیارستمی در متروی پاریس

عالیجناب کیارستمی در متروی پاریس


اشکان خسروپور|  همیشه مترو که به ایستگاه ویکتور‌هوگو می‌رسد، گوشم تیز می‌شود. خط‌های ۹ و یک متروی پاریس از آن‌ مسیرهایی است که همیشه می‌شود روی سکوهایشان ایرانی پیدا کرد؛ مسافرانی که عمدتا ۶۰ سال را رد کرده‌اند و مهاجران پس از انقلاب ایران هستند یا فرزندان و نوه‌هایشان. دلمشغولی‌ها و موضوع صحبت‌هایشان متفاوت است. یکی پیگیر وضعیت امروز ایران است، آن یکی مشغول تعریف جزئیات جشن تولد دیشب است و سومی، پیگیر کار و زندگی.
در این حوالی، ‌یعنی بین منطقه‌های ۱۵ و ۱۶ پاریس، ایرانی زیاد پیدا می‌شود. احتمالا نه به اندازه لس‌آنجلس اما به هرحال می‌شود با اطمینان گفت که بورس زبان فارسی همین‌جاست. این را می‌توان از نوع تبلیغات داخل ایستگاه‌های متروی همین منطقه هم دید؛ تبلیغ رستوران‌های ایرانی در ایستگاه‌های این منطقه غوغا می‌کند.
حومه یا اصطلاحا «بان‌لیو»که از پاریس دورتر است، خانه‌هایش ارزان‌تر و باب جیب جوان‌ترهایی که همین چند سال اخیر به پاریس آمده‌اند؛ بیشتر پی درس آمد‌ه‌اند و گاهی دنبال کار. خیلی‌ها دنبال ماندگار شدن هستند و جا افتادن در جامعه جدید. جوان‌های حومه‌نشین به جای مترو باید اتوبوس یا قطار RER (‌Réseau Express Régional) سوار شوند که خیلی شبیه قطارهای تهران‌-کرج خودمان است. شلوغ، پرسروصدا، گرم و البته پر تأخیر و دائم‌التعمیر.
این دو گروه جوان و جهان‌دیده، اما در یک نقطه مشترک به هم می‌رسند: ایستگاه «هوره-کومارتن»؛ جایی در میانه پاریس که محل تلاقی چند خط متروی پاریس و RER‌ای است که از حومه به داخل شهر می‌آید. اینجانزدیک «مرکز (ژرژ) پمیپدو» پاریس هم هست؛ یکی از ساختمان‌هایی که فرانسوی‌ها به‌خاطر معماری خاص و جذابش آن را مایه افتخار می‌دانند. موزه‌اش برایشان مهم است و نمایشگاهش، جای نمایش آثار هنرمند مطرح جهان.
همین چند روز پیش جایی دقیقا در همین نقطه تلاقی و کمی مانده به در خروجی مترو یک تبلیغ بزرگ بسیار مبهوتم کرد؛ آگهی نمایشگاهی از آثار سینمایی، عکس و روایت‌های عباس کیارستمی. تبلیغ البته یک‌ماه بیشتر است که اینجا مانده ولی من که کلاس‌هایم آنلاین بود و گذرم کمترم به شهر و مترویش می‌افتاد، آن را تازه دیده‌ام. دیدن این آگهی میخکوبم می‌کند. یادم آمد که چند وقت پیش هم جای دیگری همین تبلیغ را دیده بودم. یادم نیست کجا اما تصویر گنگی از پوستر «خانه دوست کجاست» در ذهنم ته‌نشین شده است. شاید جایی در یک ایستگاه اتوبوس بود یا حتی در یک ایستگاه متروی دیگر، همین حوالی. فارغ از تمام حس افتخاری که دیدن این تابلو(فرانسوی‌ها به بورد تبلیغاتی می‌گویند تابلو)در وجودم زنده کرد، داشتم به این فکر می‌کردم که همین تکه‌های ریز و کمیاب دارای نشان ایران، از آن تک‌جمله‌های فارسی و تبلیغ نمایشگاه‌های ایرانی گرفته تا هفته سینمای ایران در فرانسه و حتی جشن تیرگان ایرانی در پاریس چقدر می‌تواند آدم را سرحال بیاورد. داشتم به این فکر می‌کردم که کاش این مترو یک سرش به تهران می‌رسید و ایران این‌همه دور نبود...

این خبر را به اشتراک بگذارید