هویت چهلتکه، سنتز دریافتی دیالکتیکی
معضل نسل دورافتاده از زبان فارسی چیست؟
نگار حسینخانی ـ روزنامهنگار
نه اینکه نثر تاریخ بیهقی را که خود یکی از سادهترین نثرهای زبان و ادبیات فارسی است دست بگیریم و بخوانیم یا حافظ را از کتاب روخوانی کنیم و بخواهیم بهمعنای دقیق ابیات دست پیدا کنیم، نه! منظور ما همین ضربالمثلهای پرتکرار روزانه است؛ مثلا «از این ستون به آن ستون فرج است»، معنای همین فرج را هم دیگر نمیدانیم. ما در خیل پیامهای روزمره، زبان فارسی را گم کردهایم. خردهای هم به هیچکس نیست، خصوصا جوانان که حالا یادگیری یکی دو زبان غیر از زبان مادری، از واجبات زندگیشان است و ترانههای انگلیسی را از برمیخوانند و کرهای، آلمانی و فرانسه با هم حرف میزنند. اما از درک سادهترین واژگان زبان فارسی عاجزند، ادبیات فارسی و انشا دشوارترین درسهایشان شده و دیکشنری برای فهمیدن کلمات و اصطلاحاتشان لازم است. اما چرا ما اینهمه از زبان فارسی دور شدهایم؟ چرا pm دادن از پیام خصوصی فرستادن برایمان راحتتر ادا میشود؟ سهم ما از فرهنگ جهانی چیست و معضلمان را در این دورافتادگی باید از کجا جستوجو کنیم؟ درباره همه اینها با امین رجبیان، جامعهشناس و منتقد ادبیات صحبت کردهایم.
چرا دیگر به یادگیری زبان فارسی نیازی احساس نمیشود، درحالیکه خانوادهها و جوانان بهدنبال یادگیری زبان دوم و سوم هستند؟ معضل نسل دورافتاده از زبان فارسی چیست که از درک سادهترین مفاهیم ادبیات و زبان فارسی عاجز است؟
اگر زبان را مهمترین فاکتور هویتی هر ملتی بدانیم این پرسش شما معطوف به دو وجه و جنبه از هویت فرهنگی جامعه ایرانی خواهد بود. بهطور کلی این پرسش دقیقا درباره بحران هویت فرهنگی در جامعه ایرانی طرح شده و دغدغه آن را دارد. میگوییم جامعه ایرانی و نه جوامع فارسیزبان دیگر. چرا که آن جوامع شاید به اندازه ایرانیان با این چالش هویتی مواجه نباشند.
دقیقا.
زبان فارسی، زبانی محاط و چند وجهی است. برای مثال شاید زبان نزد بعضی ملتها کارکرد ارتباطی صرف، سیاسی و... داشته باشد، اما زبان برای ایرانیان عین ادبیات است. برای ملتی که با ضربالمثلها و ابیات شاعران غولپیکری چون حافظ، سعدی و مولوی فکر میکند و شاهنامه فردوسی برایش آیینه تمامنمای تاریخ ملی آن است، در واقع محتوای زبانش را چیزی جز ادبیات تشکیل نمیدهد و این بهصورت شفاهی در آموزههای روزمره از خانه و کوچه وخیابان گرفته تا مدرسه و دانشگاه ساری و جاری است. پس بهراحتی نمیتوان گفت که از زبان و ادبیات دورافتاده است. اما درباره اینکه نسل جدید و جوانان و نوجوانان چگونه نسبتی با زبان و ادبیاتشان دارند، شاید بد نباشد به همان گزاره «هویت چهلتکه»، نزد داریوش شایگان نیمنگاهی کنیم. «هویت چهلتکه» سنتز دریافت دیالکتیکی هویت نزد شایگان است. در این دریافت چیزی به نام هویت ناب یا فرهنگ دست نخورده وجود ندارد. هر چه هست مجموعهای همواره نوشونده و در حال فعل و انفعال از عناصر فرهنگی متفاوت است. اینترنت و فضای مجازی چگونگی این درهمبافتگی و ارتقای عناصر فرهنگی را به ما نشان میدهد.
اما آیا این درست است که جوانان ما از درک سادهترین اصطلاحات و دریافت روزمرهترین ضربالمثلهای فارسی عاجز باشند، درحالیکه بهاصطلاحات زبان انگلیسی مسلط هستند یا ترانههای کرهای میخوانند؟
فرهنگ در هر جامعهای، واجد زبانی است که افراد آن جامعه به آن زبان اندیشه میکنند. فرهنگی که امروزه جوانان ما با آن میاندیشند، فرهنگی جهانی است. یک فرهنگ مختلط، چند زبانی و چند ملیتی که سهم هر ملتی در آن وابسته به مناسبات و معادلات سیاسی و اقتصادی تعیین میشود. فرهنگی که حاوی گزارههای fun و غیرجدی است که عنصر تبلیغات را بهصورت جدی بر پایه این غیرجدیت بنا میکند. چنین فرهنگی زبان را از آن هویت یکه و یکپارچه خود جدا کرده و در پازل همان هویت چندگانه جهانی قرار میدهد. بنابراین به جای نگرانی از دست دادن هویت و زبان، شاید بهتر باشد به فکر سهمخواهی در این پازل جهانی باشیم.
سهمخواهی درصورتی که خانواده و مدرسه، بهعبارتی فضای آموزشی، چنین مطالبهای از جوانان ندارد چقدر معنا پیدا میکند؟
باید درنظر بگیریم که روند مجازی شدن آموزشها باعث شده تا دانشآموزان ما خیلی پیش از موعد وارد فضای مجازی شوند. نبود بستر و زیرساختهای مناسب برای آموزشهای رسمی هم باعث شده تا دیگر هیچ سد و فیلتری برای ردههای مختلف سنی وجود نداشته باشد. از طرفی هم باید درنظر داشته باشیم که این نسل از کودکی با الگوهای بومی آشنا نشدهاند. اگر نگاهی به فهرست شخصیتهای کارتونی مورد علاقه بچههایمان، به اسباببازیها و بازیهای کامپیوتری محبوبشان بیندازیم گویای بسیاری مسائل است. در نسلهای قبلی ارتباط بچهها با معلمان و استادانشان چهره به چهره بود. معلمان نقش افراد تأثیرگذار و تعیینکننده را بازی میکردند، اما متأسفانه امروزه همان معلمان هم درگیر فضای مجازی شدهاند. اما زبان را نباید یک المان آموزشی صرف و بهعنوان یکی از چند فاکتور آموزشی درنظر گرفت.
آیا این بیمیلی به یادگیری زبان فارسی را باید در تنبلی نسل امروز دانست؟ کسانی که علاقهای به خواندن و نوشتن ندارند؟
زبان در هستی اجتماعی فراگیرترین عامل فرهنگی محسوب میشود. هستی اجتماعی ما خارج از زبان فاقد معنا خواهد بود. اگر امروزه جوانان ما نسبت به زبان ملیشان حساسیتی نشان نمیدهند ریشه در رویکردهای کلان و سیاستگذاریهای ما در یک پروژه عظیم فرهنگی بهنام زبان مادری دارد. باید کمی به عقبه تاریخی زبان فارسی بازگردیم. زبان فارسی معیار و مصطلحی که امروزه در پایتخت و در بسیاری از مراکز جمعیتی بزرگ به رسمیت شناخته میشود، زبانی است که در یک نسبت چندوجهی با زبانهای اقوام مختلف در فلات ایران قرار دارد. این زبان معیار از بدو پیدایش و طی مراحل مختلف رشد و نموش تا به امروز بده بستانها و تبادلهای زیادی با ریشهها و اسلاف زبانی خود داشته و از آنها تغذیه کرده است. زبانهای لری، ترکی، کردی، گیلکی، عربی و... باید پرسید در طول صد سال گذشته در کشور ما چه تلاش و پروژه جدی برای مطالعه و گسترش این نسبتهای زبانی روی میز قرار گرفته است. نباید فراموش کنیم که ایران فقط در تهران خلاصه نمیشود. در نقاط مختلف کشور ما زبانهای محلی هنوز هم در اوج قرار دارند و روند اندیشگی و حیات اجتماعی را در دست دارند. اگر این نسبتها حفظ، تقویت و ریشهشناسی نشوند، ما هیچ سلاحی در مقابل این هجوم دامنگستر زبانهای مسلط و گفتمانهای مسلط در فرهنگ جهانی نخواهیم داشت. برای بررسی تحولات زبانی در کشور ما که از تنوع قومیتی و زبانی ویژهای برخوردار است اگر این تنوع و کثرت را درنظر نیاوریم به بیراهه رفتهایم. زبان فارسی زبانی بسیار پیچیده و ریشهدار است. نسب بسیاری از کلمات در زبانهای اروپایی به اسلاف زبانهای هند و اروپایی میرسد. برای مثال در زبان لری کلماتی وجود دارند که نظایر و هم خانوادههایشان در زبانهای انگلیسی، ایتالیایی و فرانسه امروزی موجود و مصطلحاند. کلمه شعلهور در لری میشود: بلیز belez و در انگلیسی blaze یعنی شعله درخشان. صدها نمونه دیگر در اینباره وجود دارد.
چطور باید در فرهنگ جهانی برای زبان خود سهمخواهی کنیم؟
بهطور کلی نهادهایی که ارتباط مستقیم با زبان و امر زبانآموزی دارند نهاد آموزش و پرورش و نهادهای متولی فرهنگ هستند. همانطور که قبلا اشاره کردم در نهاد آموزش و پرورش بهعلت دخیل شدن فضای مجازی در امر آموزش خللهایی وارد شده و این نهاد نتوانسته خودش را با این تغییر شرایط و نیازهای جدید تطبیق دهد. روشهای آموزشی و سیستم پداگوژی در نهاد آموزش همچنان بر محور روشهای سنتی میچرخند و نتوانستهاند خود را با نیازهای جدید جوانان منطبق کنند. جوان امروز بیشترین آموزش خود را از فضای مجازی دریافت میکند باید دید که نقش نهاد آموزش و پرورش در این فضا چقدر است. نهادهای متولی تولید و اشاعه فرهنگ هم به نوبهخود در این امر دخیل هستند. تولید محتواهای فرهنگی از وظایف اصلی این نهادهاست که باید به اهلش سپرده شود. متأسفانه بوروکراسی فرهنگی که بر سازمانهای فرهنگی حاکم است خود یکی از موانع اصلی بر سر راه این تولید محتواهاست. افرادی که مدیریت سازمانها را برعهده دارند، عموما با قابلیتهای مدیریتی صرف یا از طریق لابیهای مدیریتی و درون سازمانی گزینش و بهکارگمارده میشوند و این افراد الزاما واجد صلاحیت در امور فرهنگی-هنری و درد آشنای اهالی فرهنگ و هنر نیستند. برای مثال در زمینه هنرهای نمایشی و تولید انیمه و پویانمایی ما با غیاب متنهای درست و استخواندار مواجهیم. متنخوانی و ایجاد نسبتهای بینامتنی با متون ادبیات کلاسیک میتواند بدنه تولیدات فرهنگی معاصر را به ریشههای تاریخی زبان و ادبیات فارسی پیوند دهد.