دیجیتال زباننفهم
آذر مهاجر ـ روزنامهنگار
لابد باید خوشحال باشم که تکنولوژی با همه دستاوردهایش، دستکم در حوزه زبان زورش به هوش بشری نرسیده و هنوز هیچ امکانی نیافته که زبان سرش بشود و بتواند متن شنیداری را به متن مکتوب بدل کند! البته این ماجرا یکی از مهمترین حسرتهای زندگیام خواهد بود و داغ یک نرمافزار که مصاحبه ضبطشده تحویلش بدهی و برایت بهاصطلاح «پیاده کند» بر دلم میماند. تکنولوژی همه زورش را زده و الحق خیلی کارها کرده است؛ در ستایش دستاوردهایش برای روزنامهنگار جماعت همین بس که من همین حالا از خواب برخاسته و دست و رو نشسته، با گوشی تلفن همراه این یادداشت را مینویسم، بخشهایی از آن را آرام دیکته میکنم و نرمافزار مینویسد، بعد دستی به سر و رویش خواهم کشید و همینجا توی موبایلم ویرایشاش خواهم کرد و در ثانیهای با اجی مجی لاترجی گفتن میفرستم برای دوستی که این پرونده را برایتان تدارک دیده است. شاید امروز این اتفاقات معمولی و بدیهی بهنظر برسد اما تکنولوژی آنقدرها هم رشد نکرده یا دستکم حسرت یک نوار پیادهکردن خوب را به دل من یکی باقی گذاشته است. میدانم نرمافزارهایی طراحی شده که صوت میگیرند و متن تحویل میدهند، نمونههای پیشرفتهترش فایل صوتی تحویل میگیرند و فایل متنی پس میدهند، اما کارشان بیشتر اسباب خنده و سرگرمی را فراهم میکند و چه بسا فاجعه بیافرینند. حتما یادتان هست در مناظرههای انتخابات ریاستجمهوری همین امسال، یکی از نامزدها، بقیه را «کاندیداهای سوپر پوششی» خطاب کرد و نتیجهاش در متن منتشر شده در یکی از خبرگزاریها شد: «کاندیداهای سوپر گوشت شیک»!
از آنجا که نوارپیادهکنها یا کمتجربهترین خبرنگارها هم چنین اشتباه بزرگی مرتکب نمیشوند، کاشف به عمل آمد که کار باید کار یکی از همین نرمافزارهای تبدیل صوت به متن باشد که «سوپر پوششی» تبدیل به «سوپر گوشت شیک» شده است!
نمیدانم در سالهای باقیمانده از عمر کاری من، نرمافزارهای نوار پیادهکن به قدری پیشرفت خواهند کرد که چنین اشتباهات مضحکی نکنند یا نه اما میدانم نوارپیادهکردن آنقدرها هم بد نبود یا دقیقتر اینکه برای یکی مثل من حتی فوایدی هم داشت.
کسی مثل من که از دنیای مدرسه و بازی، یکهو پرتاب شده بود به دنیای روزنامهنگاری با پیادهکردن نوار میتوانست چیزهای زیادی یاد بگیرد.
از شما چه پنهان در آن روزگار که مصاحبهها با واکمن روی نوار کاست ضبط میشد و مصاحبهها مفصل و مطول بود، کاستها را میدادند دست امثال من که تازه شروع بهکار کرده بودیم. حسنش این بود که هم مختصر درآمدی بابت پیادهکردن کاستها نصیبمان میشد، هم تکنیکهای مصاحبه را میآموختیم. پیادهکردن نوار کاست در مقایسه با نوشتن، درآمد چندانی نداشت اما اگر مثل من خوششانس میبودید و دهها نوار کاست یک نشست محرمانه را بهتان میسپردند که با قیمت مناسب پیاده کنید و شما هم ناله انگشتان و مچ دستتان را در میآوردید و چند کیلو کاغذ سیاهشده تحویل میدادید، میشد که با حقالزحمه این کار یک یخچال کوچک بخرید که صدای موتورش مثل آواز بلبل دلنشین باشد.
حسن دیگر نوار پیادهکردن برای تازهکارها این بود که تکنیکهای مصاحبهکردن را میآموختیم. میشد خودت را بگذاری جای مصاحبهکننده و حدس بزنی چه سؤالی باید پرسید یا در هر موقعیت چه واکنشی باید نشان داد تا کمکم کار دستات بیاید. البته وقتی متن پیادهشده را تحویل همکار حرفهای و قدیمیتر میدادی و او تنظیم و منتشرش میکرد، میتوانستی شیوههای تنظیم متن را هم بیاموزی و قلقها را پیدا کنی.
همینخاطرهها و همه دستاوردهای ناقص تکنولوژی باعث میشود بنویسم «لابد» باید خوشحال باشم که تکنولوژی هنوز زورش به هوش بشری نرسیده اما واقعیت این است که من همچنان تولد یک نرمافزار زبانفهم برای تبدیل صوت به متن را انتظار میکشم و اگر روزی طراحی شد، حتما خبرم کنید حتی اگر سالها از بازنشستگیام گذشته باشد.