![محاکمه «حتمن» و «خاهر» در اینستاگرام](/img/newspaper_pages/mahalleh/1400/tir/26/laee/1506.jpg)
محاکمه «حتمن» و «خاهر» در اینستاگرام
برخی کاربران شبکههای اجتماعی شکل ملفوظ را به شکل مکتوب کلمات ترجیح میدهند و به اشتباه متهم به بیسوادی میشوند
![محاکمه «حتمن» و «خاهر» در اینستاگرام](/img/newspaper_pages/mahalleh/1400/tir/26/laee/1506.jpg)
صابر محمدی ـ روزنامهنگار
چندوقت پیش بود که ویدئوی شعرخوانی یکی از بازیگران دستبهدست شد و واکنشها برانگیخت؛ خانم بازیگر که دستی هم در نوشتن ترانه و شعر دارد، شعری زبانورز و پر از اطوارهای نحوی را با اجرایی اغراقشده میخواند و شاعری کهنسال هم کنار دستش نشسته بود. چند روزی آن ویدئو موجب انبساط خاطر شهروندان شبکههای اجتماعی و مایه طنز و طعنه و کنایه بود؛ واکنشها اغلب مبتنی بر این بود که این دیگر چطور شعری است؟ اینها اساسا شعر است؟ این مسخرهبازیها چیست؟ چرا آن شاعر کهنسال که در ویدئو حضور دارد، خانم بازیگر را آگاه نکرده که این چرندیات چیست؟
بین واکنشها، حتی یک نفر پیدا نشد بگوید چنین شعرهایی مطلقا تازگی ندارد. یک نفر پیدا نشد بگوید چنین شعری، فارغ از کیفیاتش، در ادامه سنتهای شعری استخوانداری چون «شعر کیایی» (منتسب به تندر کیا در دهههای 30و20 شمسی) یا «شعر زبان» (منتسب به رضا براهنی در دهه70 شمسی) است و هیچ مقوله تازهای نیست که چنین واکنشی برانگیخته است. ابراز شگفتی دستهجمعی نسبت به آن ویدئو، نشاندهنده این بود که اغلب دنبالکنندههای آن، هیچ اطلاعی از وجود چنین شعرهایی در دهههای پیش ندارند که حالا چنین بهتزده به تمسخر مشغولند. البته که شعر اندیشه فولادوند، مطلقا مجهز به مولفههای پیشبرنده شعرهای ماسبقش نبود و میشد بهراحتی از کنارش رد شد، اما کسی از کنارش رد نشد، چون ظاهرا عموم مردم تصوری از وجود چنین رفتارهای زبانی در شعر نداشتهاند و حالا سرگردنه ناآگاهیشان، مچ هم میگرفتند که بیا و ببین چه مزخرفی بهناگهان در دهه90شمسی سر برآورده است.
چنین واکنشهایی که آشکارا محصول شکاف بین مردم و جریانهای معاصر ادبیات فارسی است، حالا با گسترش شبکههای اجتماعی بیش از پیش به چشم آمده است. مردم در این شبکهها با دست و دلبازی و بدون تعمق به اظهارنظر مشغولند و کمتر کسی است برای ورود به ماجرا، خود را نیازمند تجهیز به آگاهی بداند. حالا این مقدمه را گفتم که بگویم چنین شکافی، بروز و ظهورهای دیگری از همین دست در شبکههای اجتماعی داشته است. لابد شما هم مواجه شدهاید با کسانی که رسمالخطی دیگرگون را در پیش میگیرند و با واکنش مواجه میشوند؛ مثلاً کلمات تنویندار را بدون تنوین و با «ن» مینویسند یا اسامی مقصور (کبری، مجتبی و...) را با «الف» (کبرا، مجتبا و...) مینویسند و موردعتاب قرارمیگیرند که چطور بلد نیستند که آن «حتمن» نیست و «حتماً» است و آن دیگری «حتی» است و «حتا» نیست. خب، در این فقره هم در بر همان پاشنه است؛ اختیارکردن چنین رسمالخطی هیچ تازگی ندارد. خواهیم گفت که چنین رسمالخطی، چه پیشینه و چه قدمتی دارد و بر اساس چه الزاماتی بهوجود آمده است. اما چرا کاربران شبکههای اجتماعی، تا با چنین رسمالخطی مواجه میشوند، بیکه از خود بپرسند نکند نویسنده از سر آگاهی و مبتنی بر باوری در شیوه نوشتن چنین نوشته باشد، حکم به بیسوادی او میدهند و طریق تمسخر در پیش میگیرند؟ قصه، همان قصه برخورد قهری با خانم شاعر است؛ کسی که از وجود جریانی آگاه نیست، با مصادیق مکرر آن جریان، ولو با کیفیاتی گوناگون، بهعنوان عنصری نوظهور و تازه و عجیب و واکنشبرانگیز برخورد میکند. نه، ماجرا بسیار قدیمتر از اینهاست. اگر ما از آن بیاطلاعیم، نمیتوانیم حکم بر تازگیاش صادر کنیم و سپس به دادگاه کلمات ببریمش.
شما ظاهراً سه دستهاید
اگر شما هم روزی، پای پستی در اینستاگرام نوشتهاید: «بیسواد! حتمن نه، حتماً» و هنوز هم اگر ببینید یکی به جای «خواهر» مینویسد «خاهر» یا به جای «حتی» مینویسد «حتا»، از به اشتراکگذاری کامنتی حاوی رکیکترین ناسزاها خطاب به بیسوادی طرف مقابل دریغ نمیکنید، این گزارش را تا انتها بخوانید. اگر هم تا حالا دیگر پیبردهاید که اینطور نوشتن لزوما از سر بیسوادی نیست و تعمدی در کار است، باز هم چیزهایی که خواهیم گفت به دردتان میخورد. اگر هم جزو آن دسته هستید که میدانید این، نوعی رسمالخط است اما به سازوکار و منطقهای آن انتقاد دارید، باز هم خواندن این گزارش را رها نکنید چرا که در اینباره نیز توضیحات مبسوطی را ضمیمه خواهیم کرد. در واقع باید بگویم در رابطه با این موضوع، جزو هر دستهای که باشید، میتوانید همچنان خواننده این گزارش باقیبمانید. اینقدر که گزارش ما جامعالغراض است و به همه سویههای ماجرا پرداخته است؛ مزاح میکنیم البته.
پیشینه همسانسازی شکل ملفوظ و مکتوب
رسمالخط فارسیسازی جعلی کلمات دیگر زبانها، رسمالخط تازهای نیست، هر چند گرایش به آن در یکی،دو دهه اخیر، عمدهتر شده است و حالا بیش از گذشته به چشم میآید. اینکه میگوییم فارسیسازی جعلی از این روست که خب با حذف تنوین از کلمهای عربی و با «ن» نوشتن آن، طبعا کلمه را فارسی نکردهایم. در این صورت ما صرفاً شکل ملفوظ و مکتوب کلمه را یکی کردهایم. این، با سرهنویسی و تلاش برای استفاده از واژگان فارسی به جای واژگان دخیل (واژگان مورداستفاده از دیگر زبانها در بستر زبان فارسی) فرق دارد که آن هم سنتی است و مخالفان و موافقان بسیار دارد. در عصر ما، شاید نخستینبار صادق هدایت بود که پیشنهاد داد چنین کنیم، دستکم در رابطه با تنوین. او گفته بود: «به فرض بخواهیم کلمههای تنویندار را بهکار ببریم، برای اینکه به آن رنگ فارسی ببخشیم باید آنها را همچنان که تلفظ میشود، بنویسیم تا این همه گرفتاریهای املایی از میان برود». البته بهنظر نمیرسد رهایی از «گرفتاری املایی»، تنها دلیل پیشنهادی باشد که صادق هدایت در رابطه با رسمالخط کلمات تنویندار پیشروی ما قرار داده است؛ به هر حال ما از روحیه تجهیزشده او به عربستیزی در فرهنگ ایرانی و عربیزدایی از زبان فارسی باخبریم و بهراحتی نباید با آدرس غلط او سر از مقصد دیگری درآوریم. سنت بیهوده و فرسایشی عربیزدایی از زبان فارسی نزد هدایتها و احمد کسرویها و عبدالحسین زرینکوبها، البته فواید هم داشته است که چه بسا در مواردی همین «رهایی از سردرگمی نگارشی» باشد. بگذریم...
یکسانسازی شکل ملفوظ و مکتوب کلمات، صرفا به کلمات دخیل (از عربی در زبان فارسی) محدود نماند. بعدها برخی نویسندهها در دهه40 شمسی آن را به ساحتهایی دیگر تسری دادند؛ مثلاً بیژن الهی، که رسمالخطی متفاوت و افراطی را در پیش گرفته بود، این یکسانسازی را در مسیر «واو» غیرملفوظ نیز ادامه داد؛ او نمینوشت خواهر، مینوشت خاهر. و البته به همین هم محدود نماند و این ایده را گسترش هم داد. ایده او در این رابطه، مخالفانی حتی بین دوستان نزدیکش داشت؛ محمود شجاعی که چون بیژن الهی بهعنوان شاعر «شعر دیگر» شناخته میشد معتقد بود این کلمات واجد ارزشهای عددی و مبتنی بر حساب ابجد هستند و با دگرگوننویسیشان این حساب و کتاب، خراب میشود. علاوه بر این ملاحظه عرفانی، رسمالخطی که یکسانسازی شکل ملفوظ و مکتوب کلمات را پیشنهاد میدهد، ما را با آسیبهایی در حوزه معناشناسی هم میتواند روبهرو کند؛ مثلا میشود پرسید اگر خار و خوار را به یک صورت (خار) بنویسیم، تکلیف وجه تفکیک معنایی این دو کلمه چه میشود؟ البته این مباحث، ما را از محور این گزارش دور میکند و الا میشود صدای برخی را هم شنید که میگویند: «اگر دوست نداریم از واژههای عربی استفاده کنیم، بهتر آن است که از معادل فارسی آنها استفاده کنیم بیآنکه به ساختار عربی یک واژه دست ببریم؛ برای مثال بعدن را میتوان نوشت در آینده، به جای واقعن میتوان نوشت بهراستی».
چه رفتاری در پیش بگیریم؟
غرض اینکه میخواستیم بگوییم بروز واکنشهایی تند و تیز و شگفتزده با این نوع از نوشتن، محصول ناآشنایی با سنت دیرینه یکسانسازی جعلی شکل ملفوظ و مکتوب است. از این روست که چیزی دربارهاش نمیدانیم و اگر گمان نکنیم غلط و ناصحیح است، دستکم اینطور گمان میکنیم که جنبشی نوظهور است. میتوانیم با همه این ایدهها موافق یا مخالف باشیم، اما نمیتوانیم و نباید بدون اینکه از پیشینه و چند و چون آنها اطلاعی داشته باشیم باورمندان به آن ایدهها را به بیسوادی متهم کنیم درحالیکه اساسا نمیدانیم ماجرا از چه قرار است. بهخودمان بیاییم! هر وقت در رابطه با ماجرایی اطلاعی نداریم، کمی دست و دلمان برای اظهارنظر بلرزد بد نیست. جای دوری نمیرود. میرود؟