درنگی بر «اتاق جیکوب» نوشته ویرجینیا وولف
غمنامهای برای جهان پس از جنگ
علی صارمی
کتاب «اتاق جیکوب» سومین رمان ویرجینیا وولف به تازگی از سوی نشر چشمه و با ترجمه مهدیه عباسپور منتشر شده است. این رمان را میتوان نخستین تلاش جدی وولف برای شکستن قالبهای کلاسیک و استفاده از جریان سیال ذهن دانست. رمان همانگونه که مترجم در مقدمه ذکر کرده است، پس از چاپ به سرعت مورد توجه منتقدان قرار گرفت و همین کتاب بود که نام وولف را به واسطه استفاده از جریان سیال ذهن در کنار کسانی چون ریچاردسون، جویس و پروست قرار داد. در ادامه نگاهی داریم به این رمان خواندنی.
مادری با سندروم آشیانه خالی
دوازده مرد جوان با بیمیلی در عنفوان جوانی با چهرههای خونسرد در اعماق دریا فرو میروند و آنجا بدون نشان دادن احساسی، بیهیچ شکوهای، با هم خفه میشوند. سربازان، مثل تودههایی از قوطی حلبی، مزرعه ذرت را پر میکنند، از دامنه تپه بالا میروند، میایستند، پشت سر هم کمی این طرف و آن طرف میروند و یکدست میافتند. وقتی کسی را از دست میدهیم، وقتی به شکلی ناگهانی و شوکآور با مرگی روبهرو میشویم، وقتی فقدان و مرگ عزیزی تمام اتمسفر زندگیمان را در بر میگیرد؛ تا مدتی در جهانی پرابهام و وهمگونه با خیال او زندگی میکنیم، ناماش را بر زبان میآوریم و حرفهایمان را، شکوههایمان را، غمها و غصههایمان را، گله و زاریهایمان را از نبودناش با خود او در میان میگذاریم: جیکوب.... جیکوب..... جیکوب.... این صدای بتی فلاندرز است که در سراسر رمان، در سوگ پسر از دست رفتهاش، در ذهن خواننده طـــــنینافکن میشود، تکرار میشود، خوانده میشود: جیکوب... جیکوب... جیکوب... اما بتی فلاندرز، مادری با سندروم آشیانه خالی، جیکوب را نه در انتهای رمان و با مرگ او، که از همان ابتدا، در ساحل کورنوال با سر به هوایی و سرکشیاش، در رفتن به دانشگاه و آشناییاش با جهان مدرن، در زندگیاش در لندن و آشنایی با زنان دیگر، در سفرش به یونان و عزلت جستن از آدمها و در نهایت با پیوستناش به ارتش و مرگ در جنگ، از دست داده و اکنون جیکوب مرده است. هوا در اتاق خالی جیکوب، بیحرکت است؛ فقط پرده را باد تکان میدهد، گلها در شیشه تکان میخورند و یک رشته حصیر در صندلی دستهدار حصیری غیژغیژ میکند. اکنون جیکوب مرده و همهچیز را همانطور که بوده رها کرده است، ما را و دوستاناش را، نامهها و عشقهایش را و از همه مهمتر، مادری را با کفشهای کهنه پسرش در میانه اتاق، اتاق جیکوب.
جهان پاره پاره در رمان وولف
رمان اتاق جیکوب، سومین رمان ویرجینیا وولف است که برای نخستین بار در اکتبر 1922در میانه چهلمین سال زندگیاش، در انتشارات هوکارث، انتشارات شخصی خانواده وولف، منتشر شد. رمانی سراسر ابهام که در نخستین مواجهه با آن به سختی میتوان تصمیم گرفت که آیا در زمره رمانهای محبوبمان قرار میگیرد یا نه، اما هرچه در رمان جلوتر میرویم و در جهان آن مغروقتر و عمیقتر میشویم، نثر شاعرانه وولف بیشتر در روحمان رسوخ میکند و جهان پاره پارهای که او از آدمها و مکانها، پروانهها و درختها، رنگها و باز هم رنگها، میآفریند جهانمان را تسخیر میکند.
اتاق جیکوب با محوریت شخصیت اصلی جیکوب فلاندرز و درک ذهنی دیگر شخصیتها از او طراحی شده است و برخلاف رمانهای معمول تا آن زمان، هیچ ساختار مشخصی بر آن حکمفرما نیست و خواننده به جای درک رمان به واسطه شخصیتپردازی و سیر رویدادها و رخدادها از زبان راوی، تا انتها اسیر فضاها و راویانی سیال و شناور، در تلاش برای فهم جهان جیکوب از طریق مواجهه با دنیای ذهنی او و دنیای ذهن دیگر شخصیتها، غوطهور است؛ بنابراین، اگرچه میتوان گفت که در ابتدا گمان ما مواجهه با یک کاراکتر مشخص و زندگی و احوالات و رخدادهای مرتبط با اوست، اما هرچه در رمان پیشتر میرویم، روایت به جای پرداختن به شخصیت اصلی، یک ناشخصیت را توصیف میکند. ناشخصیت از آن بابت که هرچه راوی بیشتر وجوه گوناگون جیکوب را توصیف و تبیین میکند و هرچه ما با دنیای او و آدمهایش بیشتر آشنا میشویم، جیکوب در فهممان دیریابتر و نامانوستر میشود. وولف در این شکل شخصیتپردازی بیش از آنکه بخواهد به ما نشان دهد که در جهان پیرامونی شخصیتهایش چه میگذرد، جهان درونی آنها را به ما نشان میدهد و بیش از آنکه شخصیتها به واسطه اعمال و رفتارشان معرفی شوند، به واسطه افکار و اندیشههای درونیشان، چه از زبان راوی و چه آن هنگام که خود در جایگاه راوی مینشینند، معرفی میشوند و این علیالخصوص درباره شخصیت اصلی، جیکوب صادق است. علاوه بر این هر چند که ما از این طریق به شمایی کلی از جیکوب دست مییابیم، اما این دستیابی شماتیک چنان غیرمستقیم، چندوجهی و مهآلود است که درواقع شخصیت او تلفیقی از برداشتهای متفاوت شخصیتها و راویان گوناگون است و او را نه بهعنوان یک شخصیت عینی، بلکه بیشتر بهعنوان مجموعهای از خاطرات و احساسات دیگران میشناسیم و این را نویسنده خود در لفافه و در ارجاعی به یک شاعر آمریکایی به ما گوشزد میکند: تلاش برای جمعبندی شخصیت افراد فایدهای ندارد. آدم باید نشانهها را دنبال کند، نه عیناً چیزهایی که گفته میشوند و نه کلاً کارهایی که انجام میشوند...
جیکوب، جویای شناخت جهان
به راستی جیکوب کیست؟ آشنایاناش چه کسانی هستند؟ در رمان چه بر او و آنها میگذرد و اتاقاش چه چیزی را به ما نشان میدهد؟ جیکوب فلاندرز پسر دوم خانم بتی فلاندرز، برادر کوچک آرچر و برادر بزرگ جان فلاندرز است. پدرشان سیبروک مرده و کاپیتان بارفوت، هرچهارشنبه در ساحل کورنوال، به دیدن آنها و مادرشان میآید. بتی فلاندرز نامههایی پر از لکههای اشک برای کاپیتان بارفوت متاهل مینویسد و هر بار که کاپیتان برای دیدن بتی به کورنوال میآید، خانم جارویس، همسر کشیش بخش، به این فکر میکند که ازدواج، دژی مستحکم است و بیوهها در دشتهای فراخ، تنها و سرگردان پرسه میزنند. کتاب ورق میخورد و جیکوب از پسربچهای سر به هوا در پی پروانهها در ساحل کورنوال به جوانی 19 ساله، جویای شناخت جهان در دانشگاه کمبریج بدل میشود. دوستیاش با هم دانشگاهیاش تیموتی دورانت، از طبقهای بالاتر و مرفهتر، پایاش را به دنیای جشنها باز میکند و نخستین خیالپردازیهای عاشقانه را با دیدن خواهر تیموتی تجربه میکند.
مردانی که جان خود را به هیچ سپردند
ارسطو، افلاطون، شکسپیر، ویرژیل، اپراهایی همچون تریستان و ایزولده، موسیقی واگنر، سیاست، جهان ادبیات کلاسیک، سفر به یونان، عشقهای ناکام و شکست خورده ـ کلارا خواهر تیموتی، فانی دانشجوی هنر و مدل نقاشی، فلوریندا معشوقه بیوفا، ساندار زنی میانسال و جهاندیده در تپههای پارتنونـ و مرگ؛ مرگی نابهنگام در سطرهای پایانی، مرگی که گردش را از نخستین جملات تا آخرین کلمات در جای جای رمان پاشیدهاند؛ اینها فشرده تمام آن چیزهایی هستند که ویرجینیا وولف در جایگاه راویانی متکثر، از جیکوب و از اتاق جیکوب برای ما نقل میکند. اما مرگ جیکوب مرگ تنها یک تن نیست، مرگ مردانی است که در دشت فلاندرز جان خود را به هیچ سپردند و به قول شاعر مرگ آنهایی است که در دشت فلاندرز، چون گلهای شقایق در حرکتاند، آنها که زمانی سحر را احساس میکردند، درخشش غروب را میدیدند، عشق میورزیدند و به آنها عشق ورزیده میشد و اکنون به خوابی ابدی رفتهاند در دشت فلاندرز.
و مرگ جیکوب مرگ هزاران جوانی است که هر روز و هر سال در جنگهای مختلف کشته میشوند و ما را و دوستانشان را، نامهها و عشقهایشان را و از همه مهمتر، مادرانشان را، سرگردان در وسط اتاقها، اتاق جیکوبها رها میکنند.