ونسان ونگوگ، نقاش معروفی که زندگی پر فراز و نشیبی داشت
نقاشی با یک گوش بریده
ونسان ونگوگ از مشهورترین نقاشان تاریخ هنر است که در عمر 37سالهاش فقط یکی از کارهایش به فروش رفت و با حس هنرمندی شکستخورده به زندگیاش پایان داد. او که از کودکی به نقاشی علاقه داشت تا اواخر دهه دوم زندگیاش نقاشی نکرد و بسیاری از کارهای شناختهشدهاش را در 2سال آخر زندگیاش تکمیل کرد. زندگی و شخصیت او ماجرایی عجیب و خواندنی دارد.
تولد در خانوادهای هنری
ونگوگ در روستایی در شمال هلند و در نزدیکی مرز بلژیک به دنیا آمد. پدر و پدربزرگ او کشیش و سه تا از عموهایش فروشنده آثار نقاشی بودند. نام پدربزرگ و عموی او نیز ونسان بود. از سال1861 یک معلم خصوصی، به او و خواهرش ویل درس میداد تا اینکه در مدتی بعد به یک مدرسه شبانهروزی رفت. دوری از خانواده او را افسرده کرد و این مسئله را در بزرگسالی نیز عنوان کرد. چند سال در دبیرستان تحت نظر کنستانتین هایزمن، که در پاریس به موفقیتهایی رسیده بود، اصول اولیه طراحی را آموخت.در جوانی نزد عمویش ونسان در یکی از شعبههای بنگاه خرید و فروش آثار هنری در لاهه مشغول بهکار و سپس به لندن فرستاده شد.
شروع تلخیها
وقتی ونگوگ جوان از دختر مورد علاقهاش جواب رد شنید، بهتدریج گوشهنشین شد. اعتقاد مذهبی او بهتدریج شدیدتر شد تا آنجا که به انگلستان بازگشت و در یک مدرسه بهصورت داوطلبانه و بدون دستمزد به تدریس مشغول شد. او تصور میکرد در مسیر درست زندگی قرار گرفتهاست. این مدرسه در بندر قرار داشت و این فرصتی بود تا ونسان چند طرح از مناظر آنجا بکشد. ونسان، بهمدت ۱۵ماه در رشته علوم دینی در آمستردام تحصیل کرد. او پس از ترک تحصیل و پرداختن به نقاشی، سالها پس از این دوران بهعنوان «وحشتناکترین دوران زندگی» نام برد.او مدتی در انگلستان و در میان کارگران معادن زغالسنگ شهر بوریناژ واقع در بلژیک بهعنوان مبلغ دین مسیحی فعالیت کرد.
شکوفایی هنر نقاش
ونگوگ فعالیت هنری خود را بهعنوان طراح و نقاش در سن 27سالگی آغاز کرد. او پس از مواجهه با آثار ژان فرانسوا میله عمیقاً تحتتأثیر نقاشیهای او و پیام اجتماعی آنها قرار گرفت و در همین زمان بود که طراحی را بهصورت جدی و حرفهای آغاز کرد. از آنجا که در سن 37سالگی درگذشت، در واقع تمام آثارش را در 10سال آخر عمر آفرید که شامل بیش از 900نقاشی، بیش از 1100طراحی و 10چاپ میشود. برخی از پرآوازهترین آنها در 2سال پایانی عمرش کشیده شدهاند. شیفته نقاشی از کافههای شبانه، مردم طبقه کارگر، مناظر طبیعی فرانسه و گلهای آفتابگردان بود. مجموعه گلهای آفتابگردان او که تعدادی از آنها از مشهورترین نقاشیهایش نیز بهشمار میآیند شامل 11اثر است. خودنگارهها و شبهای پرستاره از دیگر نقاشیهای برجسته او بهشمار میآیند.
ماجرای بریدن گوش
اوج ماجرای زندگی ونگوگ، بریده شدن گوش اوست.گوش ونگوگ، کامل بریده نشده بود، بلکه فقط بخشی از گوش چپش کنده شده بود. نقاش بزرگ هلندی با «پل گوگن» دیگر هنرمند سرشناس و دوست نزدیکش زندگی میکرد. گوگن شمشیربازی ماهر بود. این دو گاهی تا سر حد مرگ با هم دعوا میکردند و از جمله، همان شبی که ونگوگ گوشاش را از دست داد. گرچه هر دوی این نقاشها مدعی هستند که خود ونگوگ، لاله گوشاش را برید، اما باز هم ابهامهایی در این زمینه وجود دارد.ونگوگ بهخاطر بریده شدن گوشاش در بیمارستانی بستری شد و در ژانویه 1889مرخص شد؛ اما احساس میکرد که سلامت روانیاش پس از گذشت چندماه بهبود نیافته است. بنابراین در همان سال، خود را به تیمارستان «سن پل» معرفی کرد. او در زمان بستری شدن در این آسایشگاه روانی، بسیاری از آثار کلاسیک خود را ازجمله «درختان زیتون»، «شب پرستاره» و «زنبقها» را خلق کرد.او در زمان اقامت در تیمارستان، تعدادی از آثارش را برای برادرش «تئو» پست و تلاش کرد آنها را به فروش برساند که البته موفق نشد.ونگوگ «شب پرستاره» را که اکنون یکی از شاهکارهای پرطرفدارش بهشمار میآید، با نگاه کردن به آسمان شب از درون پنجره آسایشگاه روانی کشید؛ اما همیشه از آن بهعنوان یک اثر ناموفق یاد میکرد. او در نامههایی که به برادرش نوشته، درباره این اثر گفت:«این اثر با من حرف نمیزند، حتی یک ذره هم خوب نیست».
مرگ در اوج بیماری روحی
ونگوگ در آخرین سال زندگی خود به دکتر گاشه، روانشناس مراجعه کرد. نخستین برداشت ونگوگ از گاشه که چهرهاش را نیز کشیدهاست، این بود که دکتر از خود او بیمارتر است. روزبهروز فرورفتگی و افسردگی ونگوگ عمیقتر میشد با این حال او تنها در 2ماه پایانی عمرش 90نقاشی برجای گذاشت. ونسان ونگوگ در سال 1890در سن 37سالگی در اثر شلیک گلوله به شکمش زخمی شد و روز بعد در مهمانسرایی درگذشت. ونسان آخرین احساسش را به برادر خود که پیش از مرگش بر بالین وی آمده بود اینگونه بیان کرد: «غم برای همیشه باقی خواهد ماند».مشکلات روحی مختلفی به ونگوگ نسبت داده شده است. ازجمله اسکیزوفرنیا، اختلال دوقطبی افسردگی شیدایی و مشکلات شخصیتی. در مورد اسکیزوفرنیا محققان به این اشاره میکنند که در یکی از خواهران ونسان این بیماری مطرح شده و خواهر دیگر به یک خودکشی نافرجام دست زده بوده است. در زندگی ونسان موارد مختلفی از توهمات شنوایی و بدبینی گزارش شده است. مدارکی که به نفع اختلال دوقطبی در ونگوگ هستند عبارتند از: نوسانات خلقی قابل توجه وی، نامهها و نقاشیهای فراوانی که در یک زمان کوتاه نوشته و کشیده و به مرحله شیدایی اختلال دوقطبی ربط داده میشود.
جملاتی از نامههای ونگوگ
کسی که میخواهد فعالیت کند، نباید از اینکه گاهی اشتباه کند، بترسد. نباید از اینکه گاهی لغزش داشته باشد بترسد.
هیچ کاری نکردن و هیچ اشتباهی نکردن، توقف است. ایستادن است. متوسط ماندن است. میانمایگی است.
هر وقت یک بوم خالی میبینی که به شکل احمقانهای به تو خیره شده و نگاهت میکند، با قلم و رنگ بر گوشاش بکوب تا از خواب برخیزد.
نمیدانی که نگاه خیره بوم خالی به هنرمند، چقدر فلجکننده است. انگار به تو میگوید: تو هیچ کاری نمیتوانی بکنی!
تأثیرگذاری نگاه خیره بوم خالی، گاهی چنان است که نقاشان را به احمقهایی ترسو تبدیل میکند.
نقاشان زیادی را میشناسم که از بوم خالی میترسند و نمیدانند که این بوم خالی است که از یک نقاش پرشور، بر خود میلرزد.
زندگی هم برای اکثر ما چنین چیزی است، یک بوم خالی و بیمعنی. چیزی که نگاه خیرهاش، انگیزه و روحیه را از تو میگیرد.
مهم نیست که زندگی چگونه بهنظر میآید، از نگاه سرد و بیروح آن نباید ترسید.