زن،عشق و اجتماع در بستر روایت
نگاهی به مجموعه شعر «لبکوک»سروده آرزو سبزوار قهفرخی
محمدکاظم کاظمی
دفتر «لبکوک» از آرزو سبزوار قهفرخی مجموعهای است حاوی سیویک غزل از این شاعر جوان. این کتاب را نشر ایهام در زمستان ۱۳۹۹ منتشر کرده است. در ادامه نگاهی داریم به چند وجه از وجوه مختلف این مجموعه شعر.
عشق با تهمایه اجتماعی
عمده شعرهای این دفتر عاشقانههایی است در بستری روایی؛ هرچند شعرهای غیرعاشقانه و با زمینه اجتماعی هم در آنها میتوان یافت، اما آنچه برای من جالب است، درآمیختگی مفاهیم عاشقانه و اجتماعی با هم، در شعرهایی واحد است. در آثار شمار زیادی از شاعران ما، عشقها تکساحتی است. عمده دغدغه بسیاری از شاعران، همان دوگانههای معمول در این نوع شعر است؛ دوگانه ناز و نیاز، دوگانه وصال و فراق، دوگانه شکر و شکایت. از دیگر مناسبات میان انسانها کمتر سخن گفته میشود و همینطور، اشخاص و پدیدههای دیگر در این شعرها کمتر حضور دارند. در شعرهای دفتر «لبکوک» این عشق تکساحتی نیست؛ یعنی شاعر فقط دغدغههای اولیه و معمول شعر عاشقانه را ندارد، بلکه گاهی به جوانب انسانی و اجتماعی قضیه هم مینگرد.
دو عدد پیاز و سه حبه سیر و...، اجاق او هیجان نداشت
زن خانهدار شکستهای که برای گریه زمان نداشت
سرِ دارِ قالی خود گریست، به خود آمد: «این زن خسته کیست؟»
که هنوز اگرچه به سن بیست نرسیده، بخت جوان نداشت
شب و زمهریر اسیری و تب عشقِ موسم پیری و...
زن شعرهای مشیری و... خبر از دل اخوان نداشت
از این گذشته، شماری از شعرها دیگر چندان کسوت عاشقانه هم ندارند و شاعر با یک نگاه کاملاً اجتماعی مناسبات میان مردان و زنان را ترسیم میکند؛ مثلاً آنجا که از ندانسته شدن قدر زن و نگاه تحقیرآمیز و آمرانه به او و در نهایت چندهمسری سخن میگوید.
از مردمان ده گرفته تنگ، رویش را
مردی مباد از چارقد یک تار مویش را...!
آن دختری که مادرش میگفت «سنگین باش!»
لبریز کرد از چشمهای خود سبویش را
تا جایی که میگوید:
دارد به پایان میرساند سوزنی غمگین
گلدوزی پر نقش بالشت هوویش را
عاشقانهای در بستر روایی
محمل دیگری که آرزو سبزوار عامدانه یا با تکیه بر سلیقه فردی خود برای شعرهایش برگزیده است، روایت است. حدود نیمی از شعرهای او رواییاند یا طرح کمرنگی از روایت در خود دارند؛ چه در شعرهای عاشقانه و چه در شعرهای اجتماعی.
روایت در شعر چیز جدیدی نیست و بهخصوص در غزل نیمقرن دوم قرن۱۴ بسیار دیده شده است، ولی خاصیت سحّاری دارد و آن اینکه گاهی خود روایتگری و پیچوخمهایی که شاعر در مسیر شعرش ایجاد میکند، او را اقناع میکند و دیگر در پی رسیدگی به هنرمندیهای دیگر، بهخصوص در محور افقی شعر نمیافتد. از طرفی گاهی خود تلاش شاعر برای حفظ رشته روایت، او را از ابداعهای تکنیکی باز میدارد؛ بهخصوص در غزل که شاعر میباید هم وزن را رعایت کند، هم قافیه و ردیف را.
شاعر «لبکوک» نه خیلی محو روایت میشود نه خیلی روایتها را کامل و خطی و داستانوار بهکار میگیرد که دست او را برای نقشآفرینی در محور افقی شعر ببندد. گاهی کل شعر طرح کمرنگی از روایت دارد، ولی در عین حال هنرمندیهای شاعر در محور افقی هم محسوس است. گاهی نیز روایت در شعرش تقطیعشده و غیرخطی است؛ چیزی که در شعر شماره۴ میبینیم.
ورق زد آلبوم را، عکس سایهروشنی آمد
به حسرت بر زبانش ناگهان نام زنی آمد
لباس سبز، شال سبز، چشمان خمار سبز
در ایوانش چه بوی پونه و آویشنی آمد!
دوباره کاسِت شاد قدیمی را که روشن کرد
به یادش خاطرات لالهزار دامنی آمد...
دلش با توپ سرخی رفت روی بام همسایه
دل چلتکه زیر دست چاقوی زنی آمد
بیت چهارم فقط بیتی برای پیشبرد روایت نیست، بلکه خود به تنهایی یک تصویر زیباست. شعر این روایت ادامه مییابد، ولی چنانکه گفتیم، غیرخطی.
دغدغههای اجتماعی
در بحث شعرهای عاشقانه اشاره خفیفی به وجه اجتماعی شعرهای عاشقانه این شاعر کردم، ولی اینجا میخواهم بگویم که او تقریباً در همه شعرهایش دارای این دغدغههاست. اینها گاهی خود را در مسائل خاص مربوط به زنان نشان میدهد؛ مثل سوءاستفادهها، تبعیض، ازدواج اجباری، ازدواج مجدد، کودکهمسری و گاهی نیز در اختلافهای طبقاتی و بیعدالتیهای اجتماعی؛ هرچند کمتر نسبت به گروه اول.
سر سفره همیشه آب و نان پیش همند اما
چرا مادر نشسته این قدَر پایین، پدر بالا؟
بساط پیرمردی ایستگاه رهگذرها شد
کسی از شیشه پیکان صدا میزد: بپر بالا!
فرادستی به بالا رفتن از دوش ضعیفان نیست
که حتی میرود جارو ز دوش رفتگر بالا
بیا بالانشینی را شبی بیرون در بگذار
نرو از خانه همسایهات با دردسر بالا
این دغدغهها برای من مهم و شریف است؛ بهخصوص که شاعر آنها را با طرز شاعرانهای نیز بیان کرده است؛ توأم با تکنیکهایی که در بند بعد به آنها خواهیم پرداخت. ولی با این همه بهنظر میرسد که سهم زنان و مسائلشان در این دفتر بیشتر از دیگر موضوعات اجتماعی است. البته که بیان مسائل زنان از سوی یک شاعر زن چندان عجیب هم نیست، ولی گاهی این نگرانی را میآفریند که بانوان شاعر ما را کموبیش از مسائل عام اجتماع غافل سازد.
در نگرش صوری
چنانکه پیشتر هم گفتم، آرزو سبزوار قهفرخی حتی در شعرهای روایی خود هم از ارائهها و هنرمندیهای شعری غافل نمانده است. تلمیحها و اشارات به اشخاص، کتابها، داستانها و ضربالمثلها یک دستاویز مهم این شاعر برای جذابیتآفرینی در کلام است. در این بیتها اشارههایی را به داستان داشآکل، مجله کیهان بچهها، تصنیف یار دبستانی و فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان میبینیم.
به گریه افتاده پهلوانی
که بسته جانش به جان مرجان
مرا به دوران کودکی برد
مجله بچههای کیهان
مداد قرمز، مداد مشکی
دو یار دیرینه دبستان
ولی در این خانهباغ خاموش
نه من فروغم، نه او گلستان
البته گهگاهی بهنظرم میرسد که شاعر مسحور این تناسبها و تلمیحها میشود و اینها به نوعی در شعرش افراطی میشوند و از شعر بیرون میزنند.
کار دیگری که شاعر گاهبهگاه میکند ترکیبسازی است و افزودن به منابع و ذخایر زبان. مثلاً در کنار «جهنمدره» از «درهعشقی» استفاده میکند یا «لبقند» را به قیاس با «لبخند» میسازد یا «غمخوانی» را به تناسب مقام ابداع میکند.
نکته جالب دیگر در شعر سبزوار که میتواند کارآمد و آموختنی باشد، قدرت او در استخدام قافیههاست. کسانی که شعر کلاسیک کار کردهاند، میدانند که گاهی قافیهها خودشان در مسیر کلام هستند و استخدام آنها چندان سختی ندارد. قسمت سخت ماجرا آنجاست که شاعر یک قافیه نه چندان مناسب مقام را بهنحوی بهکار گیرد که در خدمت او باشد. مثلاً در این بیت از غزل شماره۴ میخواهد از بریده شدن یک عکس به وسیله قیچی سخن بگوید. او حرفش را به کمک قافیه «سوزن» میزند؛ درحالیکه اگر بیت را ندیده باشیم تصورش سخت است که بدانیم چطور سوزن را در اینجا بهکار میتوان کشید.
من و او تکههایی گمشده از عکس یکدیگر
دل قیچی چطور اندازه سر سوزنی آمد...؟
البته تناسب میان قیچی و سوزن هم که جای خود دارد.
در مجموع بهنظر میرسد که در دفتر «لبکوک» جوانب صورت و محتوای شعر به تعادل رسیدهاند و شعر از هیچیک از این وجوه، فقیر نیست.