هنرمندان، حاکمیت و شهری که متعلق به آینده است
مرتضی کاردر- روزنامهنگار
نسبت میان هنرمندان و حاکمیت رابطهای پرنشیب و فراز بوده است. گاهی حاکمیت اقبال بیشتری به هنرمندان داشته است و گاهی کمتر. گاهی وقتها هنرمندان از موهبتهای بیشتری برخوردار بودهاند و شرایط برای فعالیتهایشان فراهم بوده است و خیلی وقتها حاکمیت چندان روی خوشی به همه هنرمندان نشان نداده است. گاهی حاکمیت و هنرمندان کنار هم نشستهاند و گاهی روبهروی هم ایستادهاند. با این همه، حکومت دیر زمانی است که دانسته است باید به هنرمندان بهعنوان نخبگان تأثیرگذار جامعه توجه کند و هنرمندان نیز دانستهاند که، بهعنوان رگهای زندگیبخش جامعه، فارغ از خوشآمدن یا خوشنیامدن حاکمیت، باید راه خود را بروند و کار خود را بکنند، اما بیتردید رابطه میان هنرمندان و مدیریت شهری در شهری که قرار است مردممحور باشد و مردم اعضای شورا را انتخاب کنند، فرق میکند. اگرچه ممکن است، بسیاری مدیریت شهری؛ از اعضای شورای شهر تا شهردار و مدیران ارشد شهرداری، را بخشی از حاکمیت بدانند، حقیقت این است که قرار بوده مدیران شهری نسبت نزدیکتری با مردم داشته باشند تا حاکمیت و بسیاری از آنها بیشتر از اینکه حاکمیتی باشند مردمی محسوب شوند.
با این همه انکارناشدنی است که برخورداری مدیریت شهری از امکاناتی که لازم است برای اداره شهر در اختیارش باشد در دورههای گوناگون فرق میکرده است. گاهی مدیران اقتدارگرا که به حاکمیت نزدیک بودهاند ابزار و امکانات بیشتری داشتهاند و گاهی آنها که به مردم نزدیکتر بودهاند ابزار و امکاناتشان کمتر بوده است. کم پیش نیامده است که توجه مدیران اقتدارگرا، به هنگام بهرهمندی، به هنرمندان بیشتر بوده و خیلی وقتها، شاید برای کسب مشروعیت، دوست داشتهاند با هنرمندان عکس یادگاری بگیرند. اما امکانات و برخورداریها از چه طریقی فراهم آمده است؟ از راه درآمدهای روشمند و اصولی که همه شهرداریها مجاز به کسبشان هستند یا از راههایی که ممکن است بهظاهر گره از مشکلات امروز باز کند اما در آینده به ضرر شهروندان باشد؟ کارهایی مثل شهرفروشی و آسیبرساندن به زیستبومی که نه فقط متعلق به نسل امروز بلکه امانتی برای نسلها و سالها و قرنهای آینده است.
تجربه سالهای دور و نزدیک نشان میدهد که هنرمندان همواره متوجه منشأ کسب درآمدهای مدیریت شهری بودهاند. مسئله برای هنرمندان نه فقط آسایش و راحتی خود بلکه راحتی عموم شهروندان و توجه به آینده شهر بوده است. خیلی وقتها هنرمندان متوجه برخورداریها و عدمبرخورداری مدیران شهری بودهاند و منفعتهای عمومی و ضروریات اولیه خدمات شهری را به اولویتهای خود ترجیح دادهاند.
گاهی وقتها که مدیریت شهری بیش از اینکه به دستهها و گروههای ویژه، ازجمله هنرمندان، توجه کند، متوجه عموم مردم شده است، هنرمندان نیز خود را بخشی از عموم مردم دانستهاند و حالشان درپی بهبود حال عموم مردم بهتر شده است.
در همه این سالها، هنرمندان بهخوبی دانستهاند که شنیدن صدایشان و همدلی با آنها و گوشسپردن به مشکلات و مسائلشان از سوی مدیران شهر یا همدلی هنرمندان با مدیریت شهری و تشریک مساعی برای حل معضلات و مشکلات شهر با دستهای خالی یا کوشش برای حفظ آنچه هست، بسیار بهتر از موهبتها و برخورداریها و ساختنهایی است که ممکن است امروز را آباد کند و چشمها را بگیرد اما گامی باشد برای ویرانی
آینده شهر.