امیرعلی علامهزاده
سعدی گفت، میراث پدر خواهی، علم پدر آموز. فریدون مشیری، در شعری نقادانه، «پند» نوشت کهای کودک من مال بیندوز، وان علم که گفتند میاموز. بزرگان وقتی میگویند، لابد فکری، فلسفهای، تجربهای، چیزی پشت آن است.
آخر عمری، این حس لامکانی اذیت کرده بود و توان اینهمه اجاره دادن نبود. گفتیم در آستانه ورود به پنجمین دهه عمر، جای خوبی بیابیم که کمی معنی زندگی و ترافیک فرق کند. اصلاح امور، در ما، امری بسیار تدریجی است و بهتدریج، بعدِ 40 سال سن، گفتیم کار که عار نیست؛ تازه کار جدید، تجربه و زندگی جدید است. با 2 واسطه، وصل شدیم به مالکی که ندیده او را دوست داشتیم و در الهیه، خانه چند طبقهای داشت که سرایداری هم میخواست. نامزد سرایداری شدیم و پس از مذاکره فراوان و تماسهای تلفنی، قرار ملاقات 2 باری تغییر کرد و شبی قرار شد که آقای مهندس، که پسر خانم مالک باشند، حضور داشته باشند و مشرف شویم به مصاحبه. رفتیم و با انتظار مکفی دم در، خانم پایین آمدند و گفتند بیایید تو. همان دم در، پای پلهها بودیم، بالای چند پله ایستادند و گفتند، شما چرا آمدید، که به صراحت در گفتار و صداقت در کردار، گفتیم چه و چهها شد.
گفتند گفته بودیم تحصیلکرده نمیخواهیم. گفتیم حالا شیش کلاس سواد بیخودی، که تحصیل حساب نمیشود، که بزرگواری میکنید ما را تحصیلکرده حساب میکنید. ندید بگیرید و درخدمتیم و اینها. گفتند نخیر، مجردی به کنار، ما اینجا کارگری میخواهیم که کارهای ساختمان، نظافت و باغبانی را انجام دهد و تو شاغلی. گفتم میتوانیم موقت کار کنیم و پسندیدید اگر، بیشتر در خدمت باشیم که مقبول نیفتاد و تأکید کردند، گفته بودیم تحصیلکرده نمیخواهیم و در ضمن 6ـ5دقیقه هم وقت ما را گرفتید. با اخلاص تمام، پوزش خواستیم و تأکید کردیم که اگر باز فرد امینی میخواستید در خدمتیم، که با خدانگهدار گفتنی، ما را بدرقه و عدماحرازِ صلاحیتِ سرایداری ما را شفاهی اعلام کردند. در تمامیتخواهی نابِ حسِ مالکیت و ملاحظهکاری ایشان، خاصه در این شرایط حساس کنونی، هیچچیز بدی نیافتم که به کنار، بلکه از خودم ناراحت شدم که این قصه تکراری شیش کلاس سواد بیخودی چه بود که سکونت در الهیه، بدون اجاره و با شغل و دستمزد را از ما ستاند و در ما، نمایشِ سواد ایجاد کرد که اصلا شیش کلاس سواد بیخودی، این حرفها را ندارد. آن مالک محترم را هنوز دوست دارم و دلم میخواهد روزگار طوری شود که مثلا همشهری بخواند، تلفن کند، بگوید پاشو بیا، تو آینده داری و سرایدار خوبی میشوی.
بالاخره آخر عمری، یادمان باشد که هر چند کلاس هم سواد داشته باشی، باز میانبُر را دوست داری و هر قدر هم فیلم ببینی و نقد کنی، آخرش تحقق آرزوهایت از فیلمفارسی میگذرد. هر چه بیشتر روایت میکنم، آن مالک محترم خیابان الهیه را بیشتر دوست میدارم و کاش از این شیش کلاس سواد غمض عین کند.
چهار شنبه 26 خرداد 1400
کد مطلب :
133335
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/2kwyJ
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved