گفتوگو با مایک رستمپور، بازیکن ایرانی-آمریکایی تیم ملی بسکتبال که اصالت آبادانی دارد
در ایران عاشق فسنجان شدم
مهرداد رسولی
چهره بازیکنی که با تیپ و استایل متفاوت مقابل مهاجمان حریف قد علم میکند، برای کسانی که نمایش تیم ملی بسکتبال در جام جهانی و مسابقات مقدماتی المپیک توکیو را تماشا کردهاند غریبه نیست. مایک رستمپور، همانطور که از اسمش پیداست یک بازیکن دورگه است با مادر اهل شیکاگو و پدر آبادانی. بسکتبالیستی که بعد از بازی در لیگهای اسلواکی، مکزیک، کانادا و چند کشور دیگر در سال2019 به تیم ملی ایران دعوت شد و اینگونه بود که بعد از 27سال پا به سرزمین پدریاش گذاشت. او آرامآرام با فرهنگ ایرانی خو گرفته و به یکی از بازیکنان اصلی تیم ملی بسکتبال بدل شده است. مایک رستمپور میگوید تفاوت فرهنگ زندگی در ایران و آمریکا از زمین تا آسمان است اما همیشه وجوه مشترکی پیدا میشود که انسانها را بههم نزدیکتر کند. با او درباره ورود بیسر و صدایش به ایران و بازی در تیم ملی بسکتبال و دلبستگیهایش در سرزمین پدری گفتوگو کردهایم.
مایک رستمپور یک نام و فامیلی کاملا دوگانه است؛ یک بازیکن ایرانی - آمریکایی که آمده برای بسکتبال ایران بازی کند. خودتان را آمریکایی میدانید یا فکر میکنید به ایران تعلق دارید؟
وقتی پیراهن تیم ملی ایران را بر تن میکنم پس یک ایرانی هستم اما گذشتهام را هم نمیتوانم فراموش کنم. مادر من آمریکایی است و پدرم اصالت آبادانی دارد. وقتی جنگ ایران و عراق شروع شد، خانواده پدرم از آبادان به شهر اصفهان مهاجرت کردند و هنور آنجا زندگی میکنند. بعد از این ماجراها پدرم به آمریکا رفت و در شیکاگو با مادرم ازدواج کرد که حاصل آن یک پسر و سه دختر است. برای من افتخار است که نماینده هر دو کشور باشم و برای سرزمین پدریام بازی کنم. این بزرگترین افتخار زندگی من است.
چطور شد که برای نخستین بار به ایران آمدید تا برای تیم ملی بسکتبال بازی کنید؟
چند سال قبل بود که مسئولان فدراسیون بسکتبال و تیم ملی ایران با من تماس گرفتند و مذاکراتی برای حضورم در بسکتبال ایران شروع شد. روند مذاکرات خیلی مثبت پیش رفت تا اینکه در فوریه2019 برای نخستین بار توانستم وارد ایران شوم. دوران درخشانی در بسکتبال آمریکا داشتم و در دبیرستان و دانشگاه هم جزو بازیکنان ممتاز بودم. به همینخاطر بهعنوان یک بازیکن دورگه که میتواند برای تیم ملی ایران بازی کند مورد توجه مسئولان فدراسیون قرار گرفتم.
قبل از ورود به ایران از سرزمین پدری چه شناختی داشتید؟
خب، همانطور که گفتم پدرم اصالت آبادانی دارد و مدام درباره ایران با من صحبت میکرد. یادم است از بچگی نوای موسیقی ایرانی، بهخصوص موسیقی محلی آبادان در خانه ما شنیده میشد و پدرم خیلی اوقات با اطرافیانش به زبان فارسی صحبت میکرد. بنابراین با فرهنگ ایرانی و زبان فارسی خیلی بیگانه نیستم و آن را میفهمم. میتوانم بگویم بعد از ورود به ایران سورپرایز نشدم چون پدرم تقریبا هر روز درباره ایران با من صحبت میکرد. وقتی به ایران آمدم همان چیزهایی را دیدم که پدرم برایم تصویرسازی کرده بود. الان هم خوشحالم که اینجا هستم.
بعد از 27سال تصمیم گرفتید آینده زندگی ورزشیتان را در ایران جستوجو کنید. 27سال انتطار برای رفتن به سرزمین پدری زمان زیادی نیست؟
وقتی دوره حضورم در مسابقات دانشگاهی آمریکا به پایان رسید میخواستم به ایران بیایم. برای این کار سعی کردم با مسئولان فدراسیون قبلی ایران ارتباط برقرار کنم اما این اتفاق رخ نداد تا اینکه در فدراسیون جدید شرایط برایم مهیا شد. خب، خیلی سخت بود که بدون پاسپورت به ایران بیایم. این کار برای یک آمریکایی خیلی سخت است و خیلی باید تلاش کنید که شهروند ایران شوید. پروسه گرفتن پاسپورت خیلی سخت بود اما بالاخره این کار را انجام دادم و الان همهچیز خوب است.
البته زندگی در ایران برای کسی که 27سال در آمریکا زندگی کرده چندان هم راحت نیست. من از تفاوت فرهنگها صحبت میکنم. بعد از دو سال زندگی در ایران به تفاوت فرهنگ زندگی در ایران و آمریکا قائل هستید؟
فرهنگ ایرانی را خیلی دوست دارم اما با فرهنگ آمریکایی خیلی فاصله دارد. اصلا انگار زندگی در دودنیای متفاوت را تجربه میکنید. همانطور که گفتم با فرهنگ ایرانی هم بیگانه نیستم و فرهنگ همه اقوام ایران را دوست دارم. زندگی در تبریز، زنجان، آبادان و گرگان را تجربه کرده و وجه اشتراکهای زیادی با مردم این شهرها پیدا کردهام. اقوام مختلف ایرانی چیزهایی را دوست دارند که مورد پسند من هم واقع میشود. مثل غذا، موسیقی و رفتار اهالی شهرهای مختلف. در 20کشور بازی کردهام و سفر برایم خیلی جذاب است. همیشه دوست دارم وارد یک فرهنگ جدید شوم، غذای جدید بخورم و زبان جدید یاد بگیرم.
کدام غذای ایرانی مورد پسند شما قرار گرفته؟
وقتی در آمریکا بودیم پدرم غذاهای ایرانی درست میکرد. مثل قورمه سبزی که خیلی لذیذ بود و مادران ایرانی در پختن آن تبحر دارند. الان غذای من فقط فسنجان است و این غذا را خیلی دوست دارم.
از بدو حضور در ایران به لحاظ فرهنگی چه تفاوتهای دیگری را لمس کردهاید؟
ایران مردم خونگرمی دارد و به گمانم این مهمترین تفاوت فرهنگی ایران با کشورهای دیگر است. مواجهه با مردم خونگرم ایران نیمه دیگری از وجودم را به من نشان میدهد.
الان حدود دو سال میشود که برای تیم ملی ایران بازی میکنید. فکر میکنید بیرون از سالن بسکتبال و بدون پیراهن تیم ملی، مردم چقدر شما را میشناسند؟
اینجا مردم خیلی با من رفتار خوبی دارند و من هم متقابلا با آنها ارتباط برقرار میکنم. رفتار مردم با من فوقالعاده و باور نکردنی است. وقتی بهصورتشان نگاه میکنم از آنها انرژی مثبتی میگیرم. خیلی اوقات تماشاگران و طرفداران میآیند و عکس یادگاری میگیرند و من با آغوش باز از آنها استقبال میکنم. مردم میبینند که داخل زمین به حریف رحم نمیکنم و خیلی جدی هستم و بیرون از سالن بسکتبال انسان کاملا متفاوتی را میبینند. خارج از محیط بسکتبال انسان آرامی هستم. فکر میکنم در خانوادهام اینگونه تربیت شدهام که انسان آرامی باشم و تحت هر شرایطی به همه احترام بگذارم. پدر و مادرم همیشه به من توصیه میکردند آدم متواضع و فروتنی باشم. من در این دو سال دوبار قهرمان لیگ بسکتبال ایران شدم اما کمتر در مورد این موفقیتها صحبت میکنم و اجازه میدهم خانوادهام و طرفدارها درباره این مسئله صحبت کنند.
چرا داخل زمین بسکتبال اینقدر خشونت به خرج میدهید؟
من از بچگی به ورزشهایی مثل بیسبال یا فوتبال آمریکایی علاقه داشتم و بسکتبال انتخاب آخرم بود. فوتبال آمریکایی را ادامه ندادم چون پدر و مادرم نمیخواستند در این ورزش خشن و پربرخورد آسیب ببینم. شاید به همین دلیل کمی خشونت در سبک بازیام دیده میشود. البته هنوز هم فوتبال آمریکایی را دوست دارم و طرفدار تیم «مینهسوتا وایکینگز» هستم.
قبل از پیوستن به شهرداری گرگان با نفت آبادن قهرمان لیگ بسکتبال ایران شدید. حتما بازی برای این تیم و زندگی چند ماهه در شهری که ریشه شما به آنجا تعلق دارد تجربه عجیبی بود؟
بهترین روزهای زندگی ورزشیام را در آبادان سپری کردم. چهارسال در دانشگاه بازی میکردم و به همینخاطر از پدرم دور بودم اما وقتی به آبادان آمدم دوماه کنار هم زندگی کردیم. این اتفاق خیلی برایم خاص و به یادماندنی است. آبادان شهر کوچکی است اما مردم پرجنب و جوشی دارد. آنها از ساعات ابتدایی صبح بیدار میشوند و مغازهها تا نزدیک سحر باز میمانند. مردم این شهر شاید پول چندانی برای خرجکردن نداشته باشند اما همیشه کنار هم هستند و زندگی شاد و مسالمتآمیزی دارند. زندگی در شهرهای مختلف دنیا را تجربه کردهام و میتوانم بگویم آبادان شبیه هیچ شهر دیگری نیست. به دوستان و اطرافیانم گفتهام که یک روز دوباره به آبادان برمیگردم و برای مردم این شهر بازی میکنم. دلم برای صدای طبل و سنج و فلافلهای آبادان تنگ میشود.
بازی در گرمای طاقتفرسای آبادان سخت نیست؟
برای بازی در دمای بالا مشکلی ندارم. من اهل مینهسوتا هستم و آنجا هم هوا خیلی گرم است.
با تیم ملی ایران، حضور در جام جهانی بسکتبال را تجربه کردید و قرار است در المپیک توکیو هم با پیراهن تیم ملی ایران به میدان بروید. با وجود شما و یک بازیکن دورگه دیگر به نام پویان جلالپور میتوان به درخشش تیم ملی در توکیو امیدوار بود؟
تیم ملی ایران در 10سال اخیر قوی بوده است. وقتی بازیکنی مثل حامد حدادی را در داخل زمین مسابقه دارید هر تیمی را میتوانید شکست بدهید. بهنظرم میتوانیم در المپیک خودمان را نشان بدهیم. فراموش نکنید که ما یکبار تیم ملی روسیه را در مسکو شکست دادیم. پس میتوانیم در برابر تیمهای بزرگ قد علم کنیم.
ما بازیکن دورگهای مثل اشکان دژاگه را داریم که در فوتبال ایران تأثیرگذار بود. بهعنوان بازیکن دورگه میتوانید مثل اشکان در بسکتبال ایران تأثیر مثبت بگذارید؟
یک بار اشکان دژاگه را در هتل المپیک دیدم. او یک فوتبالیست حرفهای و با شخصیت است و برایش احترام زیادی قائلم. در جواب سؤال شما هم باید بگویم آمدهام به تیم ملی کمک کنم تا برنده شود. هر کاری از دستم بربیاید انجام میدهم تا تیم ملی سربلند باشد برای ایران همهکار میکنم.