تاریکی یک نور
حمیدرضا محمدی
برای استاد غلامرضا امامی، که دل در گرو ادبیات فلسطین دارد. جنگ بد است، نحس است، شوم است. زندگیها را نابود میکند. زندگی مردم را و خانه و کاشانهشان را از بین میبرد و هستیشان را نیست میکند. اشغال اما کم از جنگ ندارد. خودش یکجور جنگ است. نبرد است برای بقا. نزاع است بر سر حفظ سرزمین مادری و تمامیت ارضیاش. در این میان، پدرها و مادرها بیپسر و دختر میشوند و فرزندان، سوگوار والدینشان و البته همسران هم داغدار یکدیگر. اما در این روزگار جولان خشم و خون و جنون، آنکس که یتیمترین است فرهنگ است و کتاب و سینما و نقاشی و شعر و هر آن چیزی که با نقش و کلمه نسبت دارد. آثار تاریخی نابود میشوند و مجسمهها پایین کشیده میشوند و گالریها و موزهها به یغما میروند و کتابها سوزانده میشوند و کتابخانهها و کتابفروشیها تخریب میشوند. یکیشان، کتابفروشی شهر غزه بود، در فلسطین، همان ارض مقدس، که ٧٣ سال است دارد میجنگد برای ماندن و از دست نرفتن، هرروز و هرلحظه. و در این میان، حتماً کتابفروشیای که از کف رفت و با خاک یکسان شد، نقش مهم و مؤثری داشت در فرهنگگستری در آن سرزمین و دوام و بقای کتاب در آن سرزمین. «مَکتبه سَمیرْ مَنصورْ» عمرش زیاد نبود؛ ١٣سال، اما بزرگترین و مشهورترین کتابفروشی این منطقه اشغالی بود و یکی از روزنههای امید، در زمانه ناامیدی، که همین روزهای اخیر به تاریخ پیوست. کسی چه میداند اما حتماً خوانندگان و حتی اهل قلم بسیاری در همه سالهای فعالیتش به آن رفتوآمد داشتند و چهبسا همین کتابفروشی در زنده نگهداشتن امید در میان اهالی غزه نقش داشته است، که البته نوشتهاند هم پاتوق نویسندگان فلسطینی بوده و منشوراتش علیه اشغالگران صهیونیست. چون همه نیک میدانند و تصدیق و تأیید میکنند که کتاب چه جایگاه و پایگاهی دارد و دوره صلح و دوران جنگ نمیشناسد. همیشه و همهجا حضور راهبردی در زندگی جوامع داشته و دارد. غریب آنکه تصویری هم از کتابفروشی بمبارانشده منتشر شد که در لابهلای آوار، یکی از آثار «غَسّان کنَفانی» سالم مانده بود؛ کسیکه برای آزادی خانه پدری آنقدر فریادهایش را نوشت تا عاقبت، خون داد و جان داد اما گویی جاودان شد و ماند و حتی از زیر خروارها سنگ و سیمان، سرِ سالم برآورد، تا باز مبارزهجویی علیه این ظلم آشکار را داد سخن دهد. و چه حیف و صددریغ و هزار افسوس که فلسطین یکی از مراکز فرهنگش را از دست داد. حالا به یقین مردم غزه با جای خالیاش دستوپنجه نرم خواهند کرد؛ وقتی از درد ناشی از جنگ، خواستند به کتاب پناه آورند تا دمی بیاسایند و در برش، خاک مبارزه با ستم عریان را از رخت و روی خود بزدایند، دیگر جایی نخواهند داشت، و این دردی است افزون و اضافه بر آلامِ بیشمارشان.