• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
دو شنبه 10 خرداد 1400
کد مطلب : 132006
+
-

سرچشمه‌های ترس

چه عواملی در مدارس، دانش‌آموزان را مضطرب می‌کند و کادرآموزشی چقدر نسبت به بهبود آن احساس مسئولیت دارد؟

سرچشمه‌های ترس


مائده امینی ـ روزنامه‌نگار

همه ما پشت آن نیمکت‌ها و روبه‌روی آن تخته‌ها که گچی بودند و حالا وایت‌برد شده‌اند، ‌نشسته‌ایم. از امتحان‌های میان‌ترم، ثلث اول و دوم و سوم، صدای بلند مدیر، معاون و... ترسیده‌ایم و گاهی از اضطراب زیاد حتی به دل‌دردها و سردردهای ممتد دچار شده‌ایم. ترس و اضطراب میان کودکان و نوجوانان، امری شایع است و تقریبا به نوعی در همه افراد در این گروه سنی دیده می‌شود. بیدار شدن در صبح‌های زودهنگام، تنش‌های احتمالی موجود در خانه و مدرسه و ترس وارد شدن به محیطی که در آن همه از «نوجوان» انتظارهایی دارند، همه و همه دست‌به‌دست هم می‌دهد که حس اضطراب یا ترس در بیشتر دانش‌آموزان وجود داشته باشد. یکی از مهم‌ترین محیط‌هایی که می‌تواند این اضطراب و ترس را شناسایی کرده و برای از بین بردن آن چاره‌ای بیندیشد «مدرسه» است؛‌جایی که هم می‌تواند منشا ترس دانش‌آموزان باشد و هم منشا آرامش آنها. البته همه ماجرا به این سادگی نیست، گاهی آنچه در دوران مدرسه به بعضی از بچه‌ها می‌گذرد الگوی زندگی آنها را تغییر می‌دهد و آینده‌ آنها را تحت‌تأثیر قرار داده و حتی گاهی تصویر روشن روزگار جوانی آنها را مخدوش می‌کند. متأسفانه در مدارس ایران - شاید جز برخی مدارس خاص و ویژه که هزینه ورود به آنها در تصور طیف گسترده‌ای از دهک‌های درآمدی جامعه حتی نمی‌گنجد- مفهوم آرامش بخشی به دانش‌آموزان محلی از اعراب ندارد. مشاورانی هم که در مدارس مستقر شده‌اند خیلی اوقات از پیگیری وظیفه اصلی خود غافل می‌شوند و در تلاش‌اند که به امور پژوهشی یا درسی بیشتر بپردازند. متأسفانه در غالب اوقات، دانش‌آموزان مدارسی که نه زیرمجموعه سمپادند(‌سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان)، نه غیرانتفاعی‌اند، نه نمونه‌دولتی و... مجبور به پنهان کردن حس اضطراب و استرس خود می‌شوند و کسی به ترس‌های آنها اهمیت نمی‌دهد. درباره چنین آسیبی با 2کارشناس آموزش صحبت کرده‌ایم و تلاش بر این شد که اوضاع کنونی در ابتدا تبیین و راهکارهای بهبود شرایط ارائه شود.

مرور تجربه‌های موفقیت دوساله 
آرزو حاجی قربانی ـ  مشاور مدرسه


من 2سال در مدرسه‌ای غیرانتفاعی به‌عنوان مشاور به‌کار مشغول بودم و در این مدت تجربه‌های قابل‌توجهی کسب کردم. 270دانش‌آموز دختر در این مدرسه درس می‌خواندند و معلم کتاب مهارت‌های زندگی هم بودم. بچه‌هایی که از کلاس چهارم تا هشتم بودند سطح اضطراب بالاتری داشتند به‌خصوص که نزدیک به سن بلوغ هم بودند. این بچه‌ها در حال حس کردن تغییرات بدن‌شان هستند و ممکن است این موضوع آرامش آنها را از بین ببرد. من تصمیم دارم بیشتر درباره تجربه راهکارهایی که برای مبارزه با استرس حاکم بر نوجوانان طراحی و در نهایت عملیاتی کردیم، بنویسم. ما تصمیم گرفتیم که هر دانش‌آموز، هفته‌ای یک‌بار ملزم به شرکت در جلسات مشاوره باشد و درباره مشکلاتش با خانواده، همکلاسی‌ها و مدرسه صحبت کند و در اتاق مشاوره احساس امنیت و آرامش داشته باشد تا هیجانات و ترس‌هایش تخلیه شود. عملی شدن این کار چندان ساده نبود چرا که در ابتدا بیشتر دانش‌آموزان برای شرکت در این جلسات، ‌گارد داشتند. اما ما به‌طور جدی این روند را ادامه دادیم و حتی اگر یکی از بچه‌ها در جلسه هفتگی خود شرکت نمی‌کردند پیگیر علت عدم‌حضور او می‌شدیم. کم نبودند دانش‌آموزانی که سر کلاس با معلم‌شان دچار اضطراب می‌شدند و این تعدد حضور دانش‌آموزان در جلسات به ما کمک می‌کرد که رفتار اضطراب‌زا در معلم را پیدا‌ و نسبت به آن اقدام‌های مورد‌نظر را عملیاتی کنیم. همچنین کم‌کم به دانش‌آموزان یاد می‌دادیم که نباید معلم‌ها را با همدیگر مقایسه کنند و از شرکت در کلاس معلمی بترسند. تلاش می‌کردیم که نقاط مثبت را برای این دانش‌آموزان پررنگ کنیم و آن را گسترش دهیم.
یکی دیگر از اضطراب‌های دانش‌آموزان درباره انتخاب رشته بود. تعدادی از دانش‌آموزان دوست نداشتند در رشته‌ای که پدر و مادرشان برای آنها انتخاب کرده ادامه تحصیل دهند و از این بابت تحت ترس و اضطراب قرار‌می‌گرفتند. درباره این موردها ما تلاش می‌کردیم که آنها را با واقعیت رشته‌هایی که به آنها علاقه‌دارند آشنا کنیم تا خودشان راه مقابله با این بحران را پیدا کنند. نباید به بچه‌هایی در این سن راهکار مستقیم ارائه داد.
درباره بچه‌های کمتر از چهارم‌دبستان هم با مسئله قلدری مواجه بودیم. بچه‌های در این سن در تلاش بودند به نوعی داشته‌های خود را به رخ همدیگر بکشند. تلاش کردیم که برای حل اضطراب‌های این گروه، ویدئوهای آموزشی پیوسته پخش کنیم. با آنها که مورد قلدری واقع شده‌بودند، درک متقابل ایجاد کردیم و نتایج بسیار حائز ارزش بود. آنها که قلدری می‌کردند هم مورد‌بررسی قرار‌می‌گرفتند و به آنها مشاوره رایگان داده می‌شد.
در نهایت می‌خواهم بگویم که مدیریت استرس و ترس کار دشواری نیست. صرفا باید مشاوری با دغدغه جدی برای مقابله با ترس و اضطراب در کادر آموزشی مدرسه وجود داشته باشد و برای این موضوع‌ها وقت بگذارد و برای همه دانش‌آموزان پرونده روانشناسی ایجاد کند. مشاوران مدرسه باید شرح وظایف‌شان تبیین و نسبت به آنها آگاهی‌سازی‌ (به‌خصوص در مدارس دولتی) شود. مشاوران نباید صرفا به مراسم آیینی و آپدیت کردن برد مدرسه بپردازند.

سیستم آموزشی نمره‌محور، اضطراب‌محور است 
دکتر علیرضا عابدین ـ کارشناس آموزش


هدایت استعدادها باید در محیطی بدون تنش انجام شود. شاید بهتر باشد در ابتدا به مهم‌ترین نهاد جامعه برگردیم و اصلاح را از آنجا شروع کنیم. باید در «خانواده» آموزش‌های ابتدایی به فرزندان داده شود تا آنها برای ورود به مدرسه آمادگی لازم را پیدا کنند اما متأسفانه پدر و مادر عموما با جملاتی مثل «تو باید بروی مدرسه تا باسواد شوی»، «باید درس بخوانی تا بتوانی کار پیدا کنی»، «باید نمره بالا بگیری تا موفق شوی» و... ترس را از همان ابتدا در جان فرزندان خود می‌اندازند. امروز غالب افراد در جامعه ما فکر می‌کنند تنها راه سعادتمندی بچه‌ها رفتن به مدرسه است و برای همین کسی که به مدرسه نرود یا آن را به هر علتی رها کند، مدام با یک داغ ننگ یا سرخوردگی تلقین شده دست‌و‌پنجه نرم‌می‌کند. هیچ‌وقت به بچه‌ها یاد نداده‌ایم که تو درس می‌خوانی تا بهتر زندگی کنی نه اینکه راه دیگری نداری. بچه‌ها باید بدانند که «نیاز به دانستن برای زندگی بهتر» دارند. افراد به‌طور طبیعی وقتی فکر می‌کنند که نیاز به دانستن دارند در خود شوق و انگیزه احساس می‌کنند اما وقتی همین فرایند با خانواده، مدرسه و رسانه به همان فرد تحمیل شود دچار بی‌میلی و تنش می‌شود. این حس باید توسط خانواده تقویت شود. رسانه‌ها هم البته در این میان مقصرند. در بیشتر رسانه‌ها به خصوص رسانه ملی، حرف از تست و کنکور و... است اما هرگز به این مباحث که قطعا از هر تست و کنکوری سازنده‌تر و مهم‌تر است پرداخته نمی‌شود. حالا در مرحله بعد، وقتی فرزند با همین حس در سن 6سالگی، وارد مدرسه می‌شود، ماجرای تازه‌ای اتفاق می‌افتد. قریب‌به‌اتفاق همکاران عزیز من در مدارس، نمره‌محور فکر می‌کنند و سیستم ارزش‌گذاری آنها بر اساس نمراتی است که دانش‌آموز کسب می‌کند. حتی حضور معلم متأسفانه - ناخودآگاه- اطراف دانش‌آموزانی که نمرات بالاتری می‌گیرند، بیشتر است. سر صف چطور؟ مدیر، معاونین و... از دانش‌آموزانی حرف می‌زنند که یا 20شده‌اند یا قاری‌قرآن‌اند یا... . همه می‌دانیم در محیط‌های آموزشی ایران، متأسفانه هرگز از دانش‌آموزی که شاعر است، ورزشکار خوبی است، ‌کاردستی خوب می‌سازد یا... تقدیر نمی‌شود. دانش‌آموز در مراحل بعدی وارد مقطع متوسطه می‌شود و تنش‌های بسیاری را پشت سر می‌گذارد تا کنکور بدهد. بعد از پشت سر گذاشتن این همه ترس و اضطراب و تنش، وارد دانشگاه می‌شود و می‌بیند آنچه فکر می‌کرده نیست. 99درصد افرادی که به دانشگاه می‌رسند در نهایت به این نتیجه می رسند که ارزش این همه اضطراب و استرس را نداشت. به‌خصوص که وارد دانشگاه شدن خود با آشفتگی و واگرایی‌های بسیاری همراه است.
اما برای کاهش این تنش‌ها باید چه کرد؟ راه اول استفاده بهتر از رسانه‌هایی است که در اختیار داریم. خانواده‌ها در مرحله اول و مدیران مدارس در درجه دوم باید نسبت به این مسئله روشن شده و دیدگاه‌شان اصلاح شود. مشاوره‌های ویژه‌ای - در حوزه‌های مختلف- باید از این تریبون‌ها در اختیار افراد قرار گیرد. این راهکاری است که همه کشورهای توسعه‌یافته اختیار کرده‌اند. مسئله تنش‌زدایی از دانش‌آموز باید مدام پایش و برای مواجهه با آن راه‌حل‌های دوستانه طراحی شود. باید به جای درس‌محوری، آموزش‌محور باشیم. فراموش نکنیم که وقتی این مباحث را تعلیم نمی‌دهیم و شرایط را فراهم نمی‌کنیم هیچ فرصتی هم برای بروز ترس برای کودکان و نوجوانان فراهم نمی‌کنیم؛ چرا که مقدماتش را طی نکرده‌ایم. این زنگ خطر مدت‌هاست که به صدا درآمده است.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید