• شنبه 28 مهر 1403
  • السَّبْت 15 ربیع الثانی 1446
  • 2024 Oct 19
پنج شنبه 6 خرداد 1400
کد مطلب : 131670
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/PNVmA
+
-

قارقار کردن کلاغ‌ها وقتى چراغ‌ها خاموش بود

  طوبا ویسه

درست روزی که امتحان ریاضی داشتم و می‌خواستم اضطراب نداشته باشم، برق رفت. خانه‌ی ما طوری است که باید از اول صبح، لامپ‌های خانه را روشن کرد، چون فقط یک پنجره دارد، آن‌هم رو به حیاط‌خلوت که با دیوارهای سیمانی سربه‌فلک کشیده زندانی شده است. در خانه که هستیم نمی‌دانیم کی صبح و کی شب شده است؛ به‌خاطر همین همیشه زمان را گم می‌کنیم.
یک‌هو خانه در ظلمات فرو رفت. من تنها بودم و مادر و پدرم سرکار. من تنها بودم و تاریکی بدجوری اذیت‌کننده بود. تازه یادم افتاد برق که برود، وای‌فای خانه هم از کار می‌افتد. لپ‌تاپ خانه هم که هیچ، چندسالی هست که باتری آن مرخص شده و بدون برق یک لحظه هم کار نمی‌کند. باید به مادرم خبر می‌دادم که به مدرسه زنگ بزند و بگوید من در چه وضعیتی هستم. ساعت شروع امتحان بود، اما تلفن خانه هم وقتی که برق نیست کار نمی‌کند. دل‌پیچه گرفتم، حالم بد شد. چه باید می‌کردم؟ نیاز به دست‌شویی داشتم؛ اما وقتی برق نیست، پمپ آب مجتمع هم از کار می‌افتد و واحدهایی مثل ما در طبقه‌ی پنجم اصلاً یک چکه هم آب ندارند...
نمی‌دانستم چه کنم... کلاغ‌ها هم یک بند قارقار می‌کردند و دلشوره‌ی من زیادتر می‌شد. دیروز بچه‌ها توی گروه گفته بودند این‌روزها خیلی کلاغ‌ها سرو صدا می‌کنند و نمی‌گذارند امتحان بدهند... کلاغ‌ها حالا شروع به قارقار کرده بودند. سه‌ربع از امتحان گذشته بود و دیگر گریه‌ام گرفته بود. زانوهایم را در خانه‌ی تاریک، بغل کرده بودم و تنم می‌لرزید. چه باید می‌کردم؟ یک‌هو برق آمد. دستم می‌لرزید برای معلم پیام صوتی گذاشتم. معلم گفت: «نگران نباش، خیلی‌ها مثل تو بودند. نفس عمیق بکش. کمی آب بخور. چند لحظه به هیچ چیز فکر نکن و سؤال‌ها را دانلود کن.» نفس عمیق کشیدم. اشک‌هایم را پاک کردم. کمی آب نوشیدم و شروع کردم به حل 30 سؤال ریاضی. کلاغ‌ها هنوز قارقار می‌کردند.

این خبر را به اشتراک بگذارید