حرفهای کیست؟
مهسا جزینی
میدانم اگر شما با عبارت «دوچرخهسوار حرفهای» مواجه شوید احتمالا نخستین تصویری که در ذهنتان نقش میبندد یک ورزشکار حرفهای در رشته دوچرخهسواری است. کسی که او را باید در جاده و طبیعت و پیستهای مسابقات با ست کامل لباس و تجهیزات ورزش دوچرخهسواری پیدا کرد. از نظر من اما همه پدرها و پدربزرگهای ما که در گذشته سوار بر دوچرخههای لاری سبزرنگ مسیر خانه تا محل کار را طی میکردند و در مسیر برگشت هم درکوچه پسکوچه و بازارچه سرمحل چرخی میزدند و خورجین سفیدرنگ را از سفارشات صبح همسر پر میکردند تا به خانه برسند، دوچرخهسوار یا رکابزن حرفهای بودند. اجازه بدهید از همین حالا بگویم که من تعریف خودم را از رکابزن حرفهای دارم. یعنی کسی که دوچرخه را جایگزین خودرو کرده یا حداقل سعی کرده تا حد امکان جایگزین کند. این همان نقطهای است که باید بین دوچرخه بهعنوان وسیله نقلیه با دوچرخه بهعنوان یک وسیله ورزشی تفاوت گذاشت. شاید بهنظر شما کمی غلوآمیز یا حتی بیربط بهنظر برسد چرا که در این صورت باید به همه دارندگان خودرو شخصی هم اتومبیلسوار حرفهای بگوییم! اما اجازه بدهید اینجا را کمی استثنا قائل شویم و در راستای ترغیب و تشویق فرهنگ دوچرخهسواری عمومی، کسانی را که حاضر شدهاند بر وسوسه خرید پیاز و سیبزمینی از سر کوچه با خودرو! فائق بیایند و سراغ دوچرخه بروند، دوچرخهسوار حرفهای بنامم. به کسانی که هر روز برای رفتوآمد تا سرکار، حتی مهمانی و قرارهای کاری و دوستانه در کافه و رفتن به سینما خود را متعهد به رکابزدن کردهاند، دوچرخهسوار حرفهای بگویم. لازمه حرفهای شدن، تعهد به مداومت در انجام کاری است و کسی که متعهد شده به جای کلاچ و ترمز پا روی رکاب بگذارد از نظر من حرفهای است.
نکته آخر اینکه میدانم خیلیها عادت ندارند برای رفتوآمد در سطح شهر از تجهیزات دوچرخهسواری استفاده کنند اما فراموش نکنید استفاده از دستکش و کلاه و داشتن چراغ عقب و جلو، حداقل ملزومات دوچرخهسواری ایمن برای کسی است که دوچرخه را جایگزین خودرو شخصیاش کرده است. من بارها با دوچرخه به زمین خوردهام. آخرین بار اول همین هفته، هنگام عبور از یک رمپ شیبدار بود که کنترل دوچرخه را از دست دادم و از عقب به زمین افتادم. اگر کلاه دوچرخهسواری نداشتم شک نکنید آسیب جدی از ناحیه سر دیده بودم!