شخصیتشناسی بتهوون، موسیقیدان و آهنگساز معروف
نابغه ناشنوای موسیقی
لودویگ فان بتهوون، آهنگساز و نوازنده پیانو، بهعنوان یکی از بزرگترین نوابغ موسیقی جهان شناخته میشود. آثار نوآورانه او ترکیبی از سازها و آوازهای مختلف، در قالب سونات، سمفونی، کنسرتو و کوارتِت است. بتهوون شخصیتی برجسته و حیاتی در هنر موسیقی بود که توانست عصر کلاسیک و رمانتیک موسیقی را به یکدیگر پیوند دهد. او با وجود اینکه سالهای آخر زندگیاش کاملا ناشنوا شده بود اما برخی از بهترین آثار خود را در همان دوران ساخت.
کودکی بیعلاقه به موسیقی
روایتهای مختلفی درباره تولد و کودکی بتهوون وجود دارد. تاریخ دقیق تولد او هنوز به طور قطع مشخص نیست اما با توجه به اسناد، به احتمال قوی تاریخ تولد بتهوون 16 دسامبر 1770 بوده است. جالب است بدانید که بتهوون همیشه معتقد بود، 2 سال پس از این تاریخ متولد شده است. حتی زمانیکه مدارک رسمی تولد را به او نشان دادند، همچنان روی این تاریخ پافشاری میکرد. پدرش خواننده دربار بود و اصرار زیادی داشت فرزندش موسیقی را دنبال کند. او موسیقی را با اجبار به بتهوون آموزش میداد. بتهوون کوچک آن روزها علاقهای به موسیقی نداشت و به گفته همسایههای آنها، این پسر کوچک هنگام نواختن ساز گریه میکرد و مجبور بود برای رسیدن به کلاویهها روی چهارپایه بایستد و پدرش با هر اشتباه او را کتک میزد.
بیاستعداد در تحصیل
موزیسین کوچک، دوران راهنمایی خود را در مدرسهای لاتین گذراند؛ جایی که به گفته یکی از همکلاسیهایش هیچ نشانی از نبوغی که بعدها در او دیده شد، وجود نداشت. بتهوون در تمام دوران زندگی خود با مباحث ریاضی و املا مشکل داشت. او یک دانشآموز متوسط بود. بعدها بتهوون خود را اینگونه توصیف میکرد: «موسیقی راحتتر از کلمات به ذهن من میآید». او در 10 سالگی ترک تحصیل کرد تا موسیقی را بهصورت تمام وقت بیاموزد. در 12 سالگی اولین قطعه هنری خود را منتشر کرد. پدر بتهوون با تشدیدشدن اعتیادش به الکل دیگر قادر به تامین مخارج خانواده نبود. در آن زمان بود که بتهوون بهطور رسمی درخواست عضویت در گروه موسیقی دربار را کرد. بهرغم جوانی با درخواست او موافقت شد و این موزیسین جوان در دربار استخدام شد.
موزیسینی در دربار
در اولین بهار سال1800 میلادی، بتهوون «سمفونی شماره ۱» خود را در دو ماژور، در سالن تئاتر سلطنتی وین اجرا کرد. البته او از این قطعه متنفر بود و بعدها در این باره گفته است: «من در آن روزها نمیدانستم چگونه باید آهنگسازی کنم». اما همین قطعه باشکوه بود که او را به یکی از برجستهترین آهنگسازهای اروپا تبدیل کرد. از دیدار بتهوون و موتزارت تنها شواهدی غیرقطعی و گمانهزنیهایی وجود دارد. بنابراین نمیتوان بهطور قطع گفت بتهوون نزد موتزارت آموزش دیده است. بتهوون به قصد پیشرفت در زمینه موسیقی از سوی دربار به وین، پایتخت فرهنگ و موسیقی، فرستاده شد. امیدوار بود در آنجا بتواند نزد موتزارت تحصیل کند. پس از گذشت چند هفته در وین، بتهوون متوجه شد مادرش بیمار است و خیلی زود به خانهاش در بن بازگشت. او در همان شهر ماند و شهرتش را بهعنوان جوانترین موزیسین دربار حفظ کرد.
روی مرز آیندهنگری
درست است که این روزها همه توصیه میکنند در لحظه زندگی کنیم و از لحظه لذت ببریم، اما این به معنای فراموشکردن آینده نیست. قرار نیست در گذشته غرق شویم و به حال بیتوجهی کنیم، اما آیندهنگری هم نباید از یادمان برود. برای آیندهنگری به شیوه درست، باید و نبایدهایی وجود دارد.
زندگی شخصی آشفته
بتهوون به دلایل مختلفی ازجمله کمرویی هرگز ازدواج نکرد و بچهدار نشد. مرگ کاسپار، برادر بتهوون در سال 1815 یکی از سختترین دوران زندگی او را رقم زد. او با جوانا، همسر برادرش، بر سر حضانت برادرزادهاش، کارل فان بتهوون، اختلافهای زیادی داشت. این کشمکشها 7 سال طول کشید و در نهایت بتهوون موفق شد حضانت کارل را بگیرد. بتهوون بهرغم ساخت قطعات بسیار زیبای موسیقی همیشه در دوران زندگی خود تنها بود. حواسپرتی، حریص، شکاک و بیحوصلهبودن از ویژگیهای شخصیتی او بهشمار میرفت. به دلیل همین خصوصیات اخلاقی بود که برادرانش، ناشران، خدمتکاران و شاگردان بتهوون اغلب با او دشمنی داشتند. او یک بار تلاش کرد صندلی را به سر شاهزاده لیچنوفسکی، یکی از دوستان نزدیک و از وفادارترین حامیانش، بکوبد. یک بار دیگر هم در بیرون از کاخ شاهزاده لوبوکوویتز ایستاد و فریاد زد: «لوبکوویتز یک الاغ است.»
رنج ناشنوایی
عجیبترین داستان زندگی مردی که با نتها زندگی کرد و برای مردم ماندگارترین موسیقیها را ساخت، ناشنوایی است. بتهوون همزمان با ساخت برخی آثار جاودانهاش با یک حقیقت تلخ و تکاندهنده روبهرو شد؛ حقیقتی که به سختی میتوانست پنهان کند؛ از دستدادن شنوایی. او در سال 1801 در نامهای غمانگیز به یکی از دوستانش نوشت: «اعتراف میکنم که زندگی بدی را سپری میکنم. 2 سال است که در هیچ رویداد اجتماعی شرکت نکردهام، زیرا نمیتوانم به مردم بگویم که ناشنوا شدهام. اگر حرفه دیگری داشتم شاید میتوانستم با این ضعف کنار بیایم اما در حرفه من ناشنوایی یک ضعف بزرگ است». این موضوع بر رفتارهای بتهوون هم تاثیر گذاشت و انگیزههایش را از او گرفت. روزها باقیمانده غذا و خوراکیها در ظرفهای نزدیک پیانو میماند و گاه میان کاغذ نتهای او دیده میشد. به این ترتیب بتهوون که در جوانی آهنگسازی شاد و شوخ بود در میانسالی بداخلاق شد. او در نامهای به یکی از دوستانش ناشنوایی را دلیل تندمزاجی و بیحوصلگیاش دانسته است.
سختکوشی و پشتکار
بیشتر افراد آیندهنگر علاوه بر اینکه دغدغه ساختن روزهای بهتر را دارند، برای رسیدن به این هدف پشتکار زیادی به خرج میدهند. آنها از سختیها، تبعیضها، شکستها، تعصبات و گاهی فجایع و بلایای زندگی عبور میکنند و خم به ابرو نمیآورند. آنها ارادهای محکم دارند که باعث میشود هر بار که زمین خوردند، دوباره روی پا بایستند. پشتوانه اراده آنها اعتقاد راسخ به تواناییها و انگیزه برای ساختن آینده است. به همین دلیل واقعبینی را چاشنی برنامهریزیها میکنند و برای انجام هرکاری، نیمنگاهی هم به آینده دارند.
عبور از گذشته
باید به شیوه صحیحی از گذشتهمان عبور کنیم. گذشته خوب یا بد تمام شده است و فرقی ندارد که حالا روی آن تمرکز کنیم یا نه، چون هیچ کمکی برای رسیدن به اهداف ما نمیکند. هر اتفاقی که در گذشته افتاده را فراموش کنید. روی هدف خود تمرکز کنید، هرگز به دلیل مشکلات گذشته غصه نخورید و به جای آن سعی کنید روشهایی را امتحان کنید که باعث میشود در آینده موقعیت بهتری داشته باشید. باید کارهایی را انجام دهید که تاکنون هرگز آنها را انجام ندادهاید تا نتایجی به دست آورید که تا به حال نداشتهاید.