گفت وگو با غلامحسین عمرانی، شاعر، پژوهشگر و استاد دانشگاه
«فطر» در آینه شعر و نثر فارسی
فرشاد شیرزادی- خبرنگار
غلامحسین عمرانی، از شاعران و پژوهشگرانی است که در حوزه شعر کلاسیک و معاصر به معنای واقعی کلمه غور کرده است. کمتر مجموعه شعر و نثری است که میان اهل ادبیات، زبانزد باشد و او آنها را مطالعه نکرده باشد. سالها تدریس او در کسوت استاد دانشگاه و مدرک تحصیلیاش، دکتری عرفان اسلامی، از او مردی خودآموخته در شعر و پژوهش اسلامی ساخته است. با او «فطر» را در آینه شعر و نثر کلاسیک و معاصر بررسیای اجمالی کردهایم.
«عید فطر» در آینه نثر کلاسیک چگونه است؟ نثرنویسان پس از اسلام چقدر به این موضوع پرداختهاند؟
اجازه بدهید درباره خود واژه «فطر» اشارهای کوتاه کنم. اگر بخواهیم آن را در فرهنگ فارسی- عربی یا عربی- فارسی معنی کنیم، درست به معنی گشودن روزه است. از همین واژه استفاده میکنیم و واژه دیگری داریم که در ماه مبارک رمضان با آن بیشتر سر و کار داشتهایم. منظورم افطار یا افطار کردن است. این هم به معنی گشودن، باز کردن یا شکستن روزه است. از این 2 واژه 2برداشت میتوان داشت. یعنی اشخاص روزه دارند و روزه را باز میکنند. حالا عید فطر داریم که معادل فارسی «عید» میشود «جشن» که ما پایان ماه روزه را جشن میگیریم که خود روزه و گشایش روزه فلسفهای دارد که در عالم شریعت باید به آن پرداخت. ما فراوان در مورد روزه و عید فطر یا افطار در نثر فارسی نمونههای منحصر بهفرد سراغ داریم که نثرنویسان مختلف در آنباره نوشتهاند.
میتوانید کوتاه اشاره کنید؟
از «کشف المحجوب» هجویری که یک کتاب عرفانی است تا دوره معاصر در زمینه نثر- منظورم جز داستاننویسی معاصر است- فراوان آثار مختلف نگاشته شده. و همینطور در «کلیله و دمنه» که در باب روزه و روزهگشایی به تمثیل سخن گفته میشود. در نثر فارسی از قرون سوم،چهارم ،پنجم و ششم و وقتی به دوره صفویه میرسیم، یعنی قرون دهم و یازدهم، بیشتر این اشارات دیده میشود. دوره صفویه نیز مهد مذهب است و دوره، دوره شریعت است. سخن گفتن درباره این هر دو همانطور که گفتم در شریعت مطرح است. البته برخی از شاعران و نثرنویسان به این موضوع پرداختهاند و برخی هم نپرداختهاند و صد البته عمدی هم در کار نبوده.
مهمترین شاعران چه کسانی بودهاند که درباره فطر شعر سرودهاند؟
از میان مهمترین شاعران از کسایی و رودکی اگر بخواهیم شروع کنیم، به لحاظ تتبع در شعر فارسی میتوان گفت که، اغلب شاعران درباره روزه و گشودن روزه شعر دارند. از منوچهری و فرخی که بگذریم وارد فضای عرفانی شعر فارسی میشویم که در آن، بیشتر به موضوع عرفان و معنویت پرداخته شده است. این جریان از سنایی آغاز میشود. اگر «حدیقه» سنایی را پیشرویمان قرار دهیم، چون کتابی سراسر عرفانی است، درباره روزه مطالب فراوانی در آن یافت میشود.
به اوج ادبیات عرفانی یعنی سنایی اشاره کردید. مولوی و سعدی اگر بخواهیم مغفول نمانند چه؟ آنها چگونه از فطر و به قول شما گشودن روزه نقل کردهاند؟
سنایی را سرسلسله شاعران عرفانی گرفتیم. پشت سر آن حتماً از عطار نیشابوری و مولوی باید نام ببریم که درباره روزه به وفور شعر گفتهاند. عطار در سراسر منظومههای عرفان خود درباره روزه سخن گفته. در «منطقالطیر»، «مصیبتنامه» و «اخلاقنامه» به وفور شعر دارد. مولانا از پی سنایی و عطار آمده است. خودش میگوید من از پی سنایی و عطار آمدهام. مثنوی معنوی مولانا دریایی است از همین مفاهیم معنوی و عرفانی. اتفاقاً آنها روزه را به معنای عرفانی آوردهاند و فطر را هم به معنی عرفانی نقل کردهاند. مولانا، عطار، سنایی و سعدی در حقیقت به پالایش روان آدمی به سبب این روزه و فطر میپردازند. آنها معتقدند که گوهر آدمی با روزه پالایش میشود و این پالایش را پس از ماه روزه جشن میگیرند برای اینکه انسان آمرزیده و قرین رحمت الهی قرار گیرد و این آمرزیده شدن و قرین رحمت الهی قرار گرفتن برای زندگان، با جشن امکانپذیر است و اتفاقا در آن خبری از سوگ و غم نیست. چرا که با مرثیه و غم روح آدمی پالایش نمییابد.
خودتان هم درباره عید فطر شعری سرودهاید.
بله. یک مثنوی عرفانی بلند بالا دارم که در آنجا فقط 23 بیت را منحصراً درباره فطر و افطار سرودهام.
شاعران معاصر چطور؟ آنها هم درباره فطر شعر دارند؟
پس از انقلاب اسلامی، بیشتر شاعران به مباحث عاشورایی و شعر علوی پرداختهاند.
اگر بخــــواهید آسیبشناسی کنید، چرایی مغفول ماندن این موضوع به ویژه پس از انقلاب چیست؟
برای اینکه ما درگیر دو موضوع مهم انقلاب و دفاع مقدس بودیم، کمتر شاعری به موضوع فطر اشاره کرده است. سنگرنشینان یا همان رزمندگان تا جایی که من اطلاع دارم و دیده بودم، اغلبشان حتی روزهدار هم بودند. روزهداری مفهومی عرفانی هم دارد که یک نوع امساک و نه تنها از خوردن و آشامیدن است. از این واژهها در ادبیات عرفانی ما به وفور مفهومسازی شده است. بنابراین شاید اشتغال و تمایل ذهنی و زبانی اکثریت مردم و به تبع آن شاعران، در دهه نخست انقلاب و سپس دهه 70 به مفاهیم واقعگرایانه و رئالیستی، تنها دلیل موجه موجود روی کاغذ باشد. به همین دلیل این مباحث کمتر دیده شد، اما محمود شاهرخی، حمید سبزواری، مشفق کاشانی و حسین آهی بر این مفاهیم در شعر معاصر صحه گذاشتند. حسین آهی هم شاعری بود که شعرش را پنهان میکرد اما امروز در سلک همین شاعران میگنجد.
با نثر کلاسیک گفتوگویمان را آغاز کردیم. میخواهم با شعر کلاسیک به پایان برسانم. درباره نگاه حضرت لسانالغیب، حافظ، گل سرسبد شاعران ایران درباره فطر بگویید.
مغفول نماند که سعدی هم در غزلیاتش میگوید: «بازآ که در فراق تو چشم امیدوار/ چون گوش روزهدار بر الله اکبر است». به گل سرسبد شاعران جهان به قول احمد شاملو اگر بپردازیم، میرسیم به حافظ که هیچ مفهوم معنوی از نظرش دور نیست. یکی از همین مفاهیم معنوی روزهدار بودن و روزه گشودن است. حافظ اتفاقا غزلی دارد که تماماً درباره روزه و فطر و جشن گرفتن است و منظورش در آنجا از عید، فطر است و نه نوروز. مطلع این غزل چنین است: «روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست/ می ز خمخانه به جوش آمد و میباید خواست». بعضیها میخوانند «می باید خواست» و برخی دیگر «میباید خواست» که هر دو قرائت درست است. روزه یکسو شد یعنی ماه روزه به یکباره رفت و به پایان رسید. یکسو شدن فعل مرکب است. «عید آمد» یعنی عید فطر آمد. دلها برخاست یعنی دلها به شوق آمد. پس برداشت میشود که وقتی ماه روزه تمام میشود، جشن میگیرند و عبادت کنندگان به شوق میآیند.
به مفهوم بیت بعدی هم که میگوید «نوبه زهد فروشان گرانجان بگذشت/ وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست» اشارهای کوتاه کنید.
حافظ در واقع لبه تیغ کلامش بیشتر متوجه زهدفروشان است. منظورش از زهدفروشان منفی است. کسانی که ظاهر نمایی یا ریاکاری میکنند. او میگوید دوره این آدمها تمام شد. منظور از گرانجان بودن هم سنگینی کردن آن است. این عبارت نیز ضد سبکروحی و سبکباری است. روح انسان باید سبکبار باشد. زهدفروشان به تعبیر حافظ روحشان سنگین است. در حقیقت او هم مانند عطار و سعدی و مولانا و سنایی معتقد است که در عید فطر، آدمی به پالایش روان خود پرداخته و باید شاد و شادمان باشد و این شادی را با دیگران تقسیم کند. این شعر در حقیقت جنبهای اجتماعی نیز دارد. بسیاری از ابیات حافظ جنبه اجتماعی دارد و خود روزه و فلسفه «فطر» هم جنبه اجتماعی دارد.