• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
چهار شنبه 22 اردیبهشت 1400
کد مطلب : 130494
+
-

کتاب‌ و زندگی با احساسات

سبا دادخواه

کتاب‌ها در لابه‌لای صفحات سردشان، احساسات و اشک‌ها و شادی‌ها و غم‌های ما را جا داده‌اند.
وقتی قصه «گردونه‌دار‌ پیر» مک‌ماهون را در «سووشونِ» سیمین دانشور می‌خوانیم، گویی لحظه‌ای جهان می‌ایستد و غرق در لذت می‌شویم از تصور ریش بلند و سفید گردونه‌دار پیر و پستوی آسمانی و بچه ستاره‌هایی که از نردبام آسمان پایین می‌آیند و ستاره بخت انسان‌ها را به‌خودشان می‌سپارند.
وقتی در «کوری» ژوزه‌ساراماگو، بند‌بند وجودمان لبریز از ترس می‌شود و امید، تنها عامل محرک ‌ماست برای خواندن و به پایان‌رساندن کتاب و چه شیرین و دلنشین است، تحقق یک‌رؤیا در عمق کوری‌های ممتد...
و باز هم عشق...«بلندی‌های بادگیر» را به متروکه‌ای سرد و بی‌‌روح بدل می‌کند و انسانی سرکش را، مظلومانه و معصومانه در داغ عشقی دیرینه می‌سوزاند و به راستی، چیست این عشق که به قول امیلی برونته، هرگز نمی‌میرد...؟
شاید هم بزرگ‌ علوی بهتر از همه عشق را می‌شناسد که آنگونه، تصویر «چشم‌هایش» را توصیف می‌کند و قلب خواننده را از حرارت و گرمی آن عشق، به تپش می‌اندازد...
و انتظار برای پدر؛ پدری که «زنان کوچک» را در کلبه‌ای تنها می‌گذارد و دخترانش روز و شب چشم در راه دوخته‌اند. اما گاهی در عمق‌سیاهی‌ها، نوری می‌درخشد و داغ انتظار را سبک‌تر می‌کند. به گمانم، لوئیزا می‌الکوت مفهوم انتظار را جور دیگری در ذهنمان هک می‌کند که در سوز انتظار نباید از زیستن غافل شد؛ چرا که زندگی درازنای همین انتظارهاست.
و «دنیای سوفی» دید جدیدی از زندگی در اختیارمان می‌گذارد. در واقع خاصیت فلسفه این است که زندگی را از زاویه‌ای شگفت‌انگیز بررسی می‌کند. درست وقتی که یوستین گوردر می‌گوید: «بودن یا نبودن، تمام مسئله نیست. مسئله این هم هست که ما کیستیم؟» افکارمان یکی پس از دیگری نقش می‌بندند و در هم گره می‌خورند چرا که نمی‌دانیم، به راستی ما کیستیم؟
و هر کتاب دیگری، با هر نویسنده و زبانی، عده زیادی را مبهوت خود می‌کند و با خواندن هر کتاب، تکه‌ای از روح عواطف‌مان را در لابه‌لای صفحات آن جا می‌گذاریم. پس تا زمانی که قلبمان می‌تپد و بودن‌مان معنا دارد، کتاب‌ بخوانیم تا زندگی را با احساسات بیشتری، زندگی کنیم!

این خبر را به اشتراک بگذارید