• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
چهار شنبه 22 اردیبهشت 1400
کد مطلب : 130462
+
-

با اینا خستگی مو در می‌کنم

انتخاب‌هایی برای همه عمر

با اینا خستگی مو در می‌کنم


سعید مروتی ـ روزنامه‌نگار

  ماموریت غیرممکن: مگر می‌شود از بین این همه فیلم یکی را انتخاب کنی و بقیه را کنار بگذاری؟ اگر دلبسته سینما باشی، تعداد فیلم‌های محبوبت خیلی زیاد است. خیلی بیشتر از اینکه بتوانی یکی را در آغوش بگیری و بقیه را قربانی کنی. نیمکت ذخیره‌ها برای همین اضافه شده. برای اینکه کمتر عذاب وجدان داشته باشی.
  به برداشت اول اعتماد کن: وقتی چاره‌ای جز انتخاب نداری به نخستین گزینه‌هایی که به ذهن می‌آید اعتماد کن. همانی که بیشتر از بقیه دیده‌ای و با آن زندگی کرده‌ای. همانی که شاید بهترین فیلم عمرت نباشد و اگر بخواهی فهرست بهترین‌ها تنظیم کنی دست و دلت بلرزد که انتخابش کنی یا نه؟! بهترین انتخاب همانی است که بیشتر از بقیه تماشایش کرده‌ای. همانی که وی‌اچ‌اس رنگی‌اش را آنقدر تماشا کردی که سیاه و سفید شد.
  انتخاب فیلم ایرانی: اینجا کار راحت‌تر است و تکلیف روشن‌تر. دو انتخاب همیشگی وجود دارند‌. دو فیلم قدیمی از کیمیایی. همان سیاه و سفید‌هایی که بخشی از حافظه جمعی ایرانیان است. حالا باید انتخاب کرد؛ «قیصر» یا «گوزن‌ها»؟ راستش این هم سخت است و راندن هر کدامشان به نیمکت ذخیره‌ها بی‌انصافی است. کاش می‌شد نوشت قیصر و گوزن‌ها. حیف که نمی‌شود‌.



سینمای ایران
  گوزن‌ها (مسعود کیمیایی ۱۳۵۴)
معجزه رفاقت


  سال‌ها پیش زنده‌یاد جلال مقدم درباره‌اش گفت: «این فیلمی است که یقه آدم را می‌گیرد.» توصیف دقیق و درستی از گوزن‌ها که همیشه و هر بار حسی از تاثر عاطفی را با رنگ‌مایه‌ای از حماسه و شکوه مردانگی برمی‌انگیزاند‌. این شاید تلخ‌ترین فیلم کیمیایی باشد که در میانه هر اندوه عمیقی، لحظه‌ها و صحنه‌ها و گفتار‌هایی دارد که حس طنز غریب خالقش را در دل درامی اینچنین تلخ نمایان می‌کند و به شکلی عجیب موفق می‌شود لحن همگون و منسجم را هم حفظ کند.
یکی از دلایل ماندگاری گوزن‌ها و لذت تمام‌نشدنی تماشای مکررش هم همین رفت و برگشت میان کمدی و درام است. سید به‌عنوان یکی پرداخته‌ترین کاراکترهای تاریخ سینمای ایران، با آن اندوه عمیق برآمده از خودآگاهی‌اش و با آن تراژدی دردناک زندگی‌اش، تا دلتان بخواهد تکیه کلام و کنش بامزه دارد.
به تعبیر دوستم علیرضا محمودی، گوزن‌ها بیش از هر چیز فیلم باحالی است و این با حال بودن، از نزدیکی‌اش به زندگی می‌آید. از اینکه سید در کنار میزبانی از رفیقش قدرت، همه جا حواسش هست که چه بگوید و چگونه عکس‌العمل نشان دهد. 
فیلم از «آغاز برنامه‌های ما هم‌اکنون شروع شد» تا «نمردیم و گوله هم خوردیم» یکسره در اوج است و معجزه رفاقت در آن به شکلی اساسی کار می‌کند و تأثیر می‌گذارد که توضیحش طولانی است و اساسا چه نیازی است به توضیح؟ آنها که گوزن‌ها را دوست ندارند باید دلایلشان را توضیح بدهند.

قیصر (مسعود کیمیایی ۱۳۴۸)

  کمتر فیلمی را در سینمای ایران می‌توان سراغ گرفت که به اندازه قیصر کشش دراماتیک داشته باشد. چنین قهرمان هدفمندی، چنین روایت سلیس و روان و بدون لکنتی و چنین جذابیت تمام‌نشدنی‌ای که تماشای قیصر را برای چند نسل بدل به تجربه‌ای لذتبخش کرده و از دیالوگ‌هایش در طول بیش از نیم‌قرن تکیه‌کلام ساخته، جایگاهی بی‌بدیل به دومین ساخته مسعود کیمیایی بخشیده است‌.

اجاره‌نشین‌ها (داریوش مهرجویی ۱۳۶۵)

    سرگرم کننده‌ترین و دلچسب‌ترین فیلم داریوش مهرجویی. کمدی انتقادی اجتماعی دهه شصتی که تصویر طبقه متوسط را به شکلی دقیق و اسنادی ترسیم می‌کند. «اجاره‌نشین‌ها» بهترین فیلم سازنده‌اش هم هست. با تعداد قابل توجهی از سکانس‌های به یادماندنی و تیپ‌هایی دوست‌داشتنی از عباس آقا سوپر گوشت و آقای قندی و سعدی تا مش مهدی و غلام ترکه‌ای و آق باقری‌‌. این فیلمی است که بدون هیچ توضیح و تفسیری و فارغ از تمام تعابیر فرامتنی نسبت داده شده به آن، می‌شود با فراغ بال بارها و بارها تماشایش کرد. موقعیت جفنگ نه فقط در سینمای مهرجویی که در کل سینمای ایران هرگز به اندازه اجاره‌نشین‌ها چنین تبلور درخشانی نداشته است.

 سوته‌دلان (علی حاتمی ۱۳۵۶)

   این فیلم علی حاتمی ختم کلام همه عشق‌های جنون‌آمیز سینمای ایران است. مجید سه کله‌ای که «ختم اقدس اقدس» می‌گیرد و بین تمام شخصیت‌های سوته‌دل خالقش بیشتر از همه بر دل می‌نشیند و اندوه تراژیک را با رمانتیسمی نوستالژیک همراه می‌سازد، قلب‌ها را به تسخیر درمی آورد‌. اگر قرار به انتخاب تنها یک فیلم از علی حاتمی باشد، «سوته دلان» موجه‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین گزینه ممکن است.

کندو (فریدون گله ۱۳۵۴)

  از جمله فیلم‌های سینمای ایران که به شکلی مثال‌زدنی ایده مرکزی جذابش را نه‌تنها در پرداخت کدر نمی‌کند که در پرداخت و جزئیات با بهره از مشاهدات عینی فیلمساز به کلیتی قابل استناد برای ترسیم یک دوران می‌سازد. ابی شورشی‌ترین کاراکتر سینمای ایران در دهه 50، به‌عنوان بچه خیابان، با مجموعه‌ای از دراماتیک‌ترین صحنه‌هایی که فریدون گله در طول دوران فعالیت حرفه‌ای‌اش نوشته و کارگردانی کرده، تجربه‌ای را از سر می‌گذراند که در هر دیدار تازه و پر طراوت است‌.

سینمای جهان
بوچ کسیدی و سندانس کید (جورج روی هیل ۱۹۶۹)
قهرمانان دیروقت


  از بین این همه فیلم چرا این وسترن جورج روی هیل؟ پاسخم برای چنین سؤال موجهی تماشای مکرر و دیوانه‌وار بوچ کسیدی‌ در دوران نوجوانی و جوانی است. آنقدر که تعدادش از دستم در رفته است. فیلم را نخستین بار در یک مهمانی خانوادگی و از سکانس دوچرخه‌سواری پل نیومن و کاترین راس دیدم و قبل از تمام شدن مجبور به ترک مهمانی شدم و دو سالی در جست‌وجوی یافتن نام فیلم بودم که الان شاید عجیب به‌نظر برسد ولی در برهوت دهه 60 اتفاقی طبیعی و بدیهی بود. وقتی صاحب کپی وی‌اچ‌اس فیلم شدم روی ابرها سیر می‌کردم و همه‌‌چیزش برایم دلپذیر بود و همچنان هست. از داستان تلخ تمام شدن دوران کابوی‌ها که موضوع وسترن‌های فراوانی در دهه‌های 60 و 70 بود، و جورج روی هیل با افزودن مایه‌ای طنزآمیز فرار بوچ و سندانس را از دست آدم‌های اجیر شده‌ای که ماموریت نابودی‌شان را داشتند، تماشایی‌تر و غنی‌تر کرده بود گرفته تا حضور پل نیومن و رابرت ردفورد و حاشیه صوتی غنی فیلم و ارزش افزوده‌اش برای ما با صدای خوش نشسته چنگیز جلیلوند و جلال مقامی در دوبله فارسی و...
با احترام به شاهکارهای فورد و هاکس و والش و زینه‌مان و پکین پا که بهترین‌های وسترن هستند و در دوراهی میان «این گروه خشن» (سام پکین پا ۱۹۶۹) و بوچ کسیدی و سندانس کید و با علم به برتری فیلم پکین پا، انتخابم فیلم جورج روی هیل است که جز «نیش» (۱۹۷۳) معروفش، «والدو پپر بزرگ» (۱۹۷۵) را هم در کارنامه دارد که فیلم درجه یکی است‌. تقریباً هیچ لحظه‌ای در بوچ کسیدی‌ و سندانس کید نیست که دوستش نداشته باشم و شیفته پایانش هستم که جورج روی هیل با فیکس کردن تصویر قهرمانانش، مرگ‌شان را به نمایش نمی‌گذارد.

این گروه خشن (سام پکین پا ۱۹۶۹)

  همه فیلم با تمام لحظات فراموش‌نشدنی و جزئیات و پرداخت کاراکترها و کنش‌ها و موقعیت‌های جالب توجهش یک طرف، حمام خونی که پکین پا در انتهای ماجرا راه می‌اندازد یک طرف. به‌خصوص مقدمه‌ای که فیلمساز برای به مسلخ بردن قهرمانانش تدارک دیده و آن قاب فراموش‌نشدنی چهار نفره‌ای که پایک و رفقا مصمم و سبک‌بال می‌روند تا به جدال نهایی برسند، که غایت و نهایت سینمای پکین پا است. یاغیان این گروه خشن تصویری از کابوی‌ها را بر پرده بزرگ سینما تجسم بخشیدند که پیش از آن خیلی مسبوق به سابقه نبود و پس از آن هم با وجود انبوهی مقلد، همچنان منحصر به فرد باقی ماند. لذت تماشای نسخه ۷۰ میلی‌متری در فیلمخانه ملی دهه70، در سال‌های بعد و در تصویر کوچک تلویزیون گرچه دیگر تکرار نشد ولی دیدار مکررش همچنان سکرآور است.

سرود گیبل هوک (سام پکین پا ۱۹۷۰)

  فیلم حاشیه‌ای و کمتر به یاد آورده شده پکین پا که مفرح‌ترین فیلم کارنامه‌اش هم هست. «سرود گیبل هوک» باحال‌ترین و دلنشین‌ترین فیلم پکین پا است و او در تمام دوران فعالیت حرفه‌ای‌اش فیلمی به این بانشاطی نساخت. فیلم سرزنده‌ای که جیسون روباردز جونیور در نقش گیبل هوک سهم زیادی در موفقیتش دارد. چنین کمدی وسترن تماشایی و دوست‌داشتنی‌ای در کارنامه پکین پا دیگر تکرار نشد.

دختر خداحافظی (هربرت راس ۱۹۷۷)

  ملودرام دهه هفتادی تمام‌عیار با تمام ویژگی‌ها و شاخصه‌های دورانش که قصه رابطه عاشقانه را به‌درستی پیش می‌برد و پایان خوشش یکی از شورانگیز‌ترین پایان‌بندی‌های دهه 70 میلادی است. وقتی ریچارد دریفوس از تلفن عمومی به مارشا میسن زنگ می‌زند تا همراهش به هالیوود بیاید انگار حیثیتی دوباره به مفهوم هپی ‌اند در سینما بخشیده می‌شود.

سه تفنگدار(ریچارد لستر ۱۹۷۳)

  با فاصله این بهترین اقتباس سینمایی از رمان بلند آوازه الکساندر دوما است. از همه قبلی‌ها و بعدی‌ها سرگرم‌کننده‌تر و متقاعدکننده‌تر است. داستان محبوب دوما دستمایه مناسبی برای ریچارد لستر فراهم کرده تا از ماجراهای تارتانیان و «سه تفنگدار» فیلمی تماشایی بسازد.

این خبر را به اشتراک بگذارید