هامون داریوش مهرجویی 1368
به راستی صلت کدام قصیده ای ای غزل؟
نگار حسینخانی ـ روزنامهنگار
«هامون» مهرجویی تا آن زمان که کارگردانش حرف اول و آخر را در سینمای ایران میزد و شمار فیلمهای سینمایی قابل دیدن به تعداد انگشتهای یک دست نبود، فیلمی بود برای تماشا و تماشا کردنهای هزارباره. آن وقتها که کتاب هنوز مسئله لوسی در تجویز تفکر نشده بود و همه رویاهایی داشتیم برای زندگی متفاوت در آبشخورهای سنتی زمانهمان. همان دوره بود که هر وقت میخواستیم در دوستیهای تازهای، خودمان را به دیگران معرفی کنیم، در ردیف علاقهمندیها هامون را میچپاندیم جزو فیلمهای اول و آخری که باید دید. گاهی با آنهایی که بیشتر دوستشان داشتیم یا برای تکرار درسهای روشنفکری، هامون میدیدیم تا یادمان بیاید جای پاهایی که باید راهشان را برویم، دقیقا کجاها هستند. حالا اما چند سالی است دیگر هامون را ندیدهام. گاهی حتی برای آنکه حالم را بهتر کنم، رفتهام سراغ فیلمهای شوخ و شنگتر و پرجزئیات و فانتزی تا بلکه برای ادامه ذهنم را به امور کوچکتری دلخوش کرده باشم. مثلا در همین چند سال «اجارهنشینها» را چپاندهام لای فیلمهایی که بهتر است چندبار تماشایش کرد. با این حال هنوز از آن سر پرشور چیزهایی برایمان به یادگار مانده. حالا علی عابدینی بیشتر برایم قهرمانی میکند. گاهی کسانی را که دوستتر دارم به این اسم میخوانم. هامون اما شده میراثی از دوستان و همنسلانم که حالا اسم قهرمانمان را پسرانشان به یادگار آن روزها نفس میکشند.