شروین وکیلی ـ جامعهشناس
نظامی در مقالت دهم از منظومه «مخزنالاسرار» بیتهایی آورده که گزیدهای از آغازگاهش به وصف روزگار مانند است: «ای فلک، آهستهتر! این دور چند؟/ وی ز می آسودهتر، اینجور چند؟/ از پس هر شامگهی چاشتی است/ آخر برداشت فرو داشتیست/...حادثه چرخ کمین برگشاد/یک به یک اندام زمین برگشاد/... چرخ به زیر آید و یکتا شود/ چرخ زنان خاک به بالا شود»
نظامی با این بیتها آخرالزمان را توصیف کرده است. دورانی که سامان کارها از دست بشده و آسمان و زمین درهم ریخته و نظم و قاعده از گیتی برخاسته و آشفتگی بر زمینه و آشوب بر زمانه چیره گشته، و این همان است که از دیرباز آخرالزماناش میدانستند، و این سخت با آنچه امروزه تجربه میکنیم شباهت دارد. نخست ویرانی نهادهای اجتماعی که از فساد گسترده برخاسته، آنگاه فرسایش زیستبوم و تباهی اقلیم که از نشستن نالایقان به جای خردمندان ناشی شده، و در نهایت تنشهای بینالمللی و آشفتگیهای سیاسی و اجتماعی که پیامد طبیعی ناسازگاری در کردار ناسزاواران است، و اینک همه اینها به علاوه بیماری جهانگیری که خود دستمایه سیاست سیاستبازان و منافع سودجویان قرار گرفته است. آنچه امروز تجربه میکنیم، با این شاخصها شباهتی چشمگیر دارد به تصویر آخرالزمانی که نهصد سال پیش نظامی گنجوی دربارهاش چنین زیبا سخن گفته است. همان نظامی شیرینسخنی که میگفت «همه عالم تن است و ایران دل»، که در همان شهری در اَران میزیست که به تازگی قومگرایان کاشیهای آرامگاهش را شکستند، چون بر آن شعر پارسی نوشته شده بود.
شرایطی مانند این، هرچند شاید در چشم ما بزرگ و نامنتظره و شگفتانگیز بنماید، اما در تاریخ عمر جوامع انسانی امری تکرارشونده است و پیشینهای بیش از این حرفها دارد. هرکس به خواندن تاریخ خو کرده باشد، این را میداند که برخاستن موجهایی بنیانکن از آشوب و ویرانی قاعده جوامع انسانی است. خواه این آشوب از لشکری از گرسنگان غارتگر و آدمکش مثل مغولان برخیزد، یا بیماریای مرگبار مثل طاعون قرون میانه عاملاش باشد. حقیقت آن است که جوامع انسانی پیچیدهترین سازوارههای تکامل یافته در جانوران اجتماعی هستند و شاید به همینخاطر نظمهای اجتماعی شکننده و ناپایداری برمیسازند که مدام با آشوب دست به گریبان است.
آشوب اجتماعی پردامنه، خواه از دلایلی زیستمحیطی مثل خشکسالی ناشی شده باشد و خواه پیامد بیلیاقتی حکمرانان و اغتشاش سیاسی و حمله خارجی باشد، امری ویژه تمدن ایرانی یا زمانه ما نیست، و الگویی عام است که هر از چندی جوامع انسانی را فرومیپاشد و گاه منقرض میکند. تمدن ایرانی که هم نخستین تمدن پدید آمده بر کره زمین است و هم کهنترین تمدن زنده امروز، طبعا بیشترین تجربه و انباشت خاطره را در این زمینه دارد. چرا که ما ایرانیان بارها و بارها با آشوب گلاویز شدهایم و هنوز بقایمان بر فنایمان چیره است. اگر این جمله نیچه مصداقی بیرونی داشته باشد، همانا ماییم که «آنچه شکست دهد اما نابود نکند، نیرومندتر میسازد».
بایگانی تاریخی جوامع اما چیزی است و تجربه زیسته مردمان چیزی دیگر. مردمان در چشمانداز سال وماه به رخدادها مینگرند و نه نسب و قرن و هزاره، و از اینرو تصمیمهایی که در زمان رویارویی با آشوبی اتخاذ میکنند، تا حدودی از عواطف و هیجانهای موضعیشان ناشی میشود، و نه لزوما ارجاع به دادههای انباشت شده در فرهنگ، و خرد معقول سنجیده. از این روست که در همه جوامع برخاستن آشوب به کردارهایی نامعقول منتهی میشود که آشوب را تشدید میکند و گاه به سیری برگشتناپذیر هدایتش میکند. در ایران اما آن قدمت تاریخی و استواری هویتی بازمانده در هیاهوی آشوبهای بسیار، تکیهگاهی است که چنین رفتارهایی را مهار میسازد. به همینخاطر ورود ایران به دوران مدرن که با جنبش مشروطه (در حوزه سیاسی و اجتماعی) و انقلاب اسلامی (در حوزه دین و فرهنگ) همراه بود، برخلاف چین و روسیه و کشورهای اروپایی با جنگهای پردامنه داخلی و خونریزی پیوسته همراه نبود، و گریختن جمعیت از آشوب به جای آنکه مقیمان این آشوبکده را از دهکی اثرگذار از جمعیت محروم کند، در شبکهای جهانی و چالاک ارتباطی انداموار با ایشان را ممکن ساخت.
این پرسش که «در شرایط آشوب چه باید کرد؟» برای هرکس در دایره محدود تجربههای زیستهاش پاسخی ویژه و تکرار ناشدنی بهدست میدهد. مهاجرت کردن یا ماندن؟ در شهرها زیستن یا به روستاها رخت برکشیدن؟ در نهادهای رسمی مشارکت ورزیدن یا کناره جستن؟ و رعایت اخلاق و مرزهای عار یا همرنگ دورنگان شدن و سودجویی آزمندانه؟ همگی گزینهها و امکانهایی هستند که در شرایط آشوب پاسخ استواری برایشان نمیتوان یافت. در این شرایط مشکوک شدن نظمهای پیشین و در این محیط مهآلودی که هنوز نظمهای تازه سر بر نیاوردهاند، تصمیمهای فردی است که تعیینکننده است و این تنها زمانی سنجیده و اثرگذار و درست انجام میپذیرد که به آن خزانه فرهنگی و بایگانی معناهای انباشت شده در سیستمی تمدنی مسلح باشد. ایرانیان به این خاطر در گذر تاریخ بر آشوبهای بنیانکن گوناگون غلبه کرده و همچنان باقی ماندهاند، که در شرایط آشوب طبقهای نخبه از ایشان به آن اندوخته هویتی مراجعه کرده و موجی از کردارهای سنجیده و معقول و درست را در هماهنگی با هم به راه انداختهاند. این پرسش همیشه در این شرایط مطرح است که آشوبی که امروز رویاروی ماست چگونه چاره خواهد شد و چه پیامدی خواهد داشت؟ آشوب اصولا بهخاطر پیشبینیناپذیریاش چنین اسمی پیدا کرده و به همینخاطر نمیتوان پاسخی قطعی و از پیش معلوم بدان داد. اما با مسلح شدن به آن خزانه تاریخی، پاسخ قاطع دادن بدان ممکن است. آشوب موقعیتی نابهسامان و مبهم است که در آن دگرگونیهای خُرد به دگردیسیهای کلان منتهی میشوند، و این همان اثر پروانهای مشهور است. تک کردارها و انتخابهای شخصی است که در این زمینه اهمیتی تعیینکننده پیدا میکند و اینجاست که «من»ها بختی تاریخی برای اثرگذاری بر «نهاد»ها پیدا میکنند و سرنوشت تمدنها به انتخابهای شخصی گره میخورد.
منهای امروز مقیم ایران زمین در برابر آشوبی که رویارویشان است چه خواهند کرد؟ در این شکاف میان خوف و رجا و در این ابهام بین امید و هراس، کدام کردارهاست که برگزیده خواهد شد؟ از حالا نمیتوان پاسخی محکم به این پرسشها داد. اما میتوان امیدوار بود که منهایی که بار گران تعیین سرنوشت کهنترین تمدن زمین بر دوششان است، هنگام تعیین قواعد حاکم بر رفتار خویش، ادامه شعر نظامی را به یاد آورند که پس از توصیفی که نقل کردم، چند بیت پسینتر، چنین میگوید: «مار صفت شد فلک حلقهوار/ خاک خورد مار سرانجام کار/ ای جگر خاک به خون از شما/ کیست در این خاک برون از شما؟/... بر سر خاک از فلک تیز گشت/ واقعه تیز بخواهد گذشت/ سر بجهد چونکه بخواهد شکست/ وین جهش امروز در این خاک هست».
گلاویز با آشوب
در همینه زمینه :