• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
یکشنبه 19 اردیبهشت 1400
کد مطلب : 130211
+
-

مکانی در آفتاب/ زینال بندری در چهارراه مولوی

مکانی در آفتاب/ زینال بندری در چهارراه مولوی

سعید مروتی

«تاراج» را در همان نخستین روزهای اکران دیدیم. در تابستان گرم ۶۴ و کمی قبل از آمدن «عقاب‌ها». سانس اول سینما استقلال و سالن تقریبا پر از جمعیت. تماشاگری که دل می‌داد به فیلم ایرج قادری که جمشید آریا برگ آس‌اش بود‌. آریایی که تقریبا از همان موقع و همزمان با ظهور ستاره‌گونه‌اش در سینمای دهه60، شهرت هنری و آرتیستی‌اش رفت داخل پرانتز و نام خانوادگی شناسنامه‌ای‌اش شد هاشم‌پور. زمان تاراج البته او هنوز جمشید آریا بود و در هیأت زینال بندری دوست داشتنی‌ترین ضد‌قهرمان دورانش، ترک تازی می‌کرد. تاراج هم فیلمی بود که از تماشایش سیر نمی‌شدیم. پس در آخرین روزهای تابستان وقتی با عموی کوچکم به حجره پدربزرگ می‌رفتم، حوالی ظهر سر از چهارراه مولوی درمی‌آوردیم و چند دقیقه بعد من و عمو احمد ساندویچ به‌دست در سینما آرش زل زده بودیم به پرده و سرمست می‌شدیم از قاب‌های خوش‌ترکیب فرج حیدری و موزیکی که ناصر چشم آذر برای هنرنمایی زینال بندری و سروان احمد تدارک دیده بود. سینمایی که بلیتش ارزان بود و تقریباً همه صندلی‌هایش پر. سینمایی که بیشتر مشتریانش هنوز در حال تماشای فیلم سیگار بهمن و آزادی دود می‌کردند. در میان غبار سیگاری که بالا می‌رفت چشم‌مان به زینال بندری بود که بگوید:« ما قاچاقچیا تو خودمون قانون داریم. ماده اول: دنیا پر نامرده! دوم: جز خودت کسی را دوست نداشته باش.‌ سوم: برادرت نخستین دشمن توئه، رفیقت دومی! » و از آن طرف شیفته این دیالوگ سروان احمد (بهزاد جوانبخش) بودیم:«دولت واسه این گلوله‌ها پول داده دونه‌ای هفتاد تومن. اما واسه سگا سم می‌خره کیلویی دو تومن.» و جمله بعدی را همه با سروان احمد بر زبان تکرار می‌کردند «تو لایق دومیشی!» در سینمای جمع‌و‌جور آرش که قدیمی هم بود تقریباً هیچ وقت زنی وجود نداشت. در شش هفت باری که تاراج را در این سینما تماشا کردیم حتی یک‌بار هم پای خانواده‌ای به سالن نمایش فیلم باز نشد. تماشاگران مرد مجرد مخاطب هدف سینما آرش بودند. آخرین روزهای تابستان ۶۴ با تماشای مکرر تاراج در چهار راه مولوی سپری شد. فیلمی که تماشایش از «عقاب‌ها» هم دلچسب‌تر بود که اگر فیلم ساموئل خاچیکیان حادثه و هیجان داشت، در فیلم قادری دیالوگ‌هایی که بعداً فهمیدیم سعید مطلبی آنها را نوشته در یادها می‌ماند و همه عناصر آرتیستیک فیلم از ژست قهرمان‌ها و نحوه راه‌رفتن و نگاه‌کردنشان تا موزیک گوش‌نواز و تصاویر شیک و کلوزآپ‌های مؤثر، برای ما تجسم و مصداق «با حال» بودن در سینمای ایران بود‌‌. سینما آرش، گیشه‌اش در آن تابستان گرم و ملتهب ۶۴ داغ و پررونق بود، از دهه70 تماشاگرانش را به مرور از دست داد و در انتهای دهه80 کرکره‌هایش برای همیشه پایین آمد. سینمایی که سال‌ها تبدیل به انبار شده‌بود در نهایت سال ۹۵ برای توسعه مترو تخریب شد و به خاطره‌ها پیوست‌. خاطره سینمایی در چهارراه همیشه شلوغ مولوی که بیشتر تماشاگرانش گذری و مشتریان خسته بازار تهران بودند و روزی روزگاری زینال بندری به وجدشان می‌آورد.

این خبر را به اشتراک بگذارید