زندگی پدیا/ اردیبهشت کتابها
مریم ساحلی
نمیدانم اردیبهشت که از نیمه میگذرد، حال و هوای سفر به دل و فکر چندین و چند نفر، پابرهنه میدود؟ اردیبهشت را اگر بخواهیم بر بوم خیالمان نقاشی کنیم، شاخههای سبز، شکوفههای سپید و صورتی، پرواز گنجشکها، رگبار باران، سبکبالی پروانهها و همه دیدنیهای بهار نقش میبندد، اما کنار اینها، لمس کاغذ و کلمه و کتاب هم هست. نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، سالهای بسیار از شکوه جهان کتابها نشان داشته است. از یاد نباید برد که همین نمایشگاه برای امثال ما که آن سوی دیوارهای پایتخت زندگی میکنیم، رنگ و بویی دیگر دارد؛ شور بیرون کشیدن کولهها از اعماق کمدها، قرار گذاشتن با یاران موافق و نوشتن فهرست کتابهایی که قرار است رفیق روزهای آتی باشند. حواسمان هم بود که از دوستان و فامیل کتابخوان بپرسیم، کتابی میخواهند یانه. ما با اتوبوسی همراه میشدیم که در تاریکی شب پیش میرفت و سپیدهای که از پشت پردههای پنجرهها خود را میکشید تو. ما اغلب زود میرسیدیم. پشت درهای بسته نمایشگاه منتظر میماندیم تا گشوده شود.
در که باز میشد، نگاه میکردیم به ساعت و راه میافتادیم. چشم میگرداندیم و در شلوغی و همهمه اطراف غرفه ناشران معروف، گم میشدیم. ازدحام بود و تنگنای راهروها و هرم گرما، اما آدمها انگار همه آشنا بودند. آن روزها دور از نگاه سنگین ویروس تاجدار، از دم و بازدم هم نمیترسیدیم. تب امضا گرفتنها داغ بود. کتابها را ورق میزدیم. بنکارتها را سبک و سنگین میکردیم. 3-2 ساعت از ظهر گذشته میرفتیم سراغ ناهار. خودمان را میسپردیم به خدا و مینشستیم به خوردن ساندویچی که در سلامتش تردید داشتیم. بطریهای نوشابه را از اعماق آب یخ میکشیدیم بیرون و به آشفتگی سر و وضع هم میخندیدیم. ساعت که زمان برگشت را نشان میداد، دلمان میگرفت. سنگینی کتابها بر خستگی تنمان میآویخت و انگشتهای پا در کفشها زقزق میکرد. یک وقتهایی هم از آمدن، پشیمان میشدیم اما وقتی در چهار دیواری اتاقهامان کتابها را کنار هم میچیدیم و عطرشان در فضا میپیچید، شعف میدوید به جانمان. شعفی که حالا در هجوم ویروسی مهلک محو شده است. نمایشگاه کتاب تهران سال گذشته بر پا نشد. چشمهامان اما بهمنماه به جمال یک نمایشگاه مجازی روشن شد. زیر سقف خانههامان، پشت لپتاپها نشستیم و کتابها را انتخاب کردیم، بعد هم چند روزی کار پستچیهای مهربان رساندن کتابها بود به کتابخوانها. اردیبهشت امسال هم بیضیافت بزرگ کتابها سپری میشود، اما نباید از خاطر برد که ردیفردیف کتاب در کتابفروشیهای کوچک و بزرگ شهرها، چشم انتظار ما هستند.