سیداحمد بطحایی
یک. آینه کوژ یا همان محدب آینهای کروی است که بخش بلوری و صیقلیاش به بیرون است و نور را به بیرون منعکس میکند بیتمرکز و نقطهزنی. بیمرکز کانونی. بیکه شود تصویرش را روی پردهای نمایش داد.
دو. بعضی آدمها عین آینه محدبند. تصاویر را نزدیکتر از چیزی که هستند به تو نشان میدهند. یعنی فکر میکنی با کسی خیلی چفت و قرص و محکمی ولی وقتی نزدیکش میشوی میبینی قدر چند سال نوری باهم فاصله دارید و خاصیت کوژوارشان باعث شده تا تو را نزدیک خود بیاورند و جوری کنارت بایستند که انگار هم قد و قواره هم هستید. دست بیندازد گردنت و شانههایت را فشار دهد که چطوری پسر؟
سه. علی اسطوره محدب تاریخ است. بیآنکه خود را به رخ بکشد یا حتی چیزی از چنتهاش بیرون بریزد مینشیند کنار کودکی در انتهای تاریخ در بیبر و باروترین سفره کوفه. علی بیش از آنکه برای من جنگجو و دلیر و پرچمدار میدان باشد، مردی تنها در کوچهای تنگ و تاریک است. خستهترین انسانی که بشود تصور کرد. بیتک و تا. عین یک نخل بیسر در بیابانی تشنه. شکست خوردهترین پیروزمند تاریخ. از سویی تجمیع تمام فضایل اخلاقی است. صفاتی که جمع شدنشان در یک شخصیت اگر مقدور باشد دستکم کمنظیر و بعید است و از سویی زندگیاش پر است از ناکامی و ناتمامی. از دلبری که قد ده بهار و زمستان هم چفتش نبود. خانهای که اول با طناب دستپیچ شده بیرونش میکشند و بعد به آتشاش میزنند. از حکومت استعلاجی زورکی که به انجام نمیرسد. علی اسطوره مردی تمامعیار بود در میان وضعیتی ناتمام. مردی که نماز آخرش هم در میانه به پایان نرسید.
ماهِ ما/ اسطوره محدب تاریخ
در همینه زمینه :