سکون در بازار پولهای آهنی
فروشندگان بازار آهن شادآباد این روزها نه میفروشند و نه میخرند
مهیار زاهد/ خبرنگار
بازار آهن تهران یکی از عجیبترین بازارهای کشور است که خصوصیات منحصر به فردی داشته و از این لحاظ با بسیاری از بازارهای دیگر تفاوت دارد. برای هر آدمی که از بیرون وارد این بازار بشود در همان نگاه اول این تفاوت کاملا مشهود است. در میان بازارهای آهن موجود در تهران بازار شادآباد بهعنوان یکی از اصلیترین مراجع و منابع خرید و فروش آهن کشور شناخته میشود. فرقی نمیکند از کدام طرف و از کدام بلوک وارد این بازار بزرگ بشوید، در همان بدو ورود با خیابانهای پهنی روبهرو خواهید شد که دو طرفش را مغازههایی با شکل خاص تشکیل دادهاند و هر یک به اندازه یک مغازه کامل نیز در جلوی مغازه خود جنسهای مختلف را کنار خیابان چیدهاند. در وسط این خیابانهای پهن نیز اغلب ماشینهای بارکش در رفتوآمد هستند. سردر هر مغازه یک جرثقیل کوچک که از درون مغازه بهوسیله یک تیرک میچرخد و بیرون میآید کارهای حمل بار را سادهتر میکند و هر مغازهای نیز چندین کارگر دارد که مشغول برش و بار زدن اجناس مختلف هستند. در همین ابتدای کار متوجه تفاوت اساسی این بازار میشوید چرا که در برابر هر مغازه دستکم چند 100 میلیون جنس به شکل ورقههای سنگین چند تنی آهن زیر باد و باران چیده شدهاند. کمتر کاسبی اینچنین سرمایهاش را در کنار خیابان انبار میکند. به هر حال این بازار نیز هیاهو و رفتوآمد خود را دارد اما نکته اینجاست که ما در مدت زمان حضور چندین ساعته در شادآباد تنها دو بار شاهد بارگیری و فروش جنس به شکل قطعی در میان 12بلوک بودیم که خودش نمایانگر اوضاع و احوال این روزهای بازار آهن است. سعید صفری یکی از کسبه خوشنام بازار شادآباد است که درباره حال و روز این روزهای بازار آهن تهران به همشهری میگوید: «با نوسان ارز و بالا و پایین شدن قیمتها در روزهای ابتدایی سال ما هم دچار دردسر شدهایم. کارخانهها و واردکنندهها انبارها را بسته و فعلا دست نگهداشتهاند چراکه مشخص نیست واقعا در نهایت با چه قیمتی قرار است جنسها عرضه بشوند و دوباره جایگزین شوند. دلار روی همهچیز تأثیر میگذارد. آن کارخانهدار هم بالاخره نگران است که جنس جدیدی که بخواهد تولید کند قیمتش بیشتر خواهد شد. واردکننده هم که قطعا همین مشکل را خواهد داشت.» نگاهی به تختههای سنگین آهن در برابر مغازهاش میاندازد و میگوید: «ببینید الان من دوماه است که جنس جدید نخریدهام و جلوی مغازهام از روال معمول خلوتتر است. نه من بلکه همه مغازههای دیگر هم اغلب همینطور هستند. چون نمیدانم بالاخره بازار روی چه قیمتهایی خواهد ایستاد و میترسم که جنس جدید بگیرم.» از او میپرسیم که نگران نیستید که با نیاوردن کالای جدید مشتریها را از دست بدهید؟ میخندد و از درون مغازهاش دفتر خرید و فروشش را بیرون آورده و نشان میدهد:«ببینید. کلا طی یک هفته گذشته دو تا فروش داشتم که سر جمع 300تن هم نمیشود. مشتری کجا بود؟ مشتریها هم با این وضعیت بازار خرید نمیکنند.» صفری از آن کاسبهایی است که خانوادگی در بازار آهن فعالیت داشته و پیش از او، پدر و عموهایش نیز در بازار آهن فعال بودهاند. برادرش نیز یک بلوک آن طرفتر مغازه دارد. این کاسب قدیمی میگوید: «الان کارگر 26ساله مغازه من که براساس میزان فروش درآمدش تغییر میکند مدتهاست که نمیتواند ازدواج کند چرا که زندگیاش پیش نمیرود. ما هم 4 کارگر داریم که هزینههای آنها به اضافه هزینههای جاری مغازه و مالیات و... باعث میشود که در ماههایی مثل همین فروردین امسال که بازار رسما خوابیده است کلا از جیب هزینه کنیم. یعنی حتی هزینه کسب وکار خودمان را هم در نمیآوریم.» صفری گلایه دارد که مگر چه کاری برای ما انجام میدهند و چه خدماتی به ما ارائه میشود که هر سال باید عوارض و مالیات گوناگون هم بدهیم؟
رانندههای بیکار
2بلوک پایینتر تعدادی از رانندههای پای ثابت بازار شادآباد دور هم نشستهاند و گپ میزنند. پای حرفهایشان که مینشینی همه گلایه دارند. محمد آقا که بهخاطر دیسک کمر نشسته میگوید: «این چه بازاری است؟ نگاه کنید در این راسته حتی یک مغازه نمیبینید که در حال بارگیری باشد. ما هم که نانمان وابسته به همین خرید و فروشهاست. همینطور بیکار نشسته و نگاه میکنیم.» این رانندهها چند ردیف مغازه بسته را نشان میدهند و میگویند که این مغازهها همه بهخاطر وضعیت بد بازار و نداشتن پول مالیات و هزینههای جاریشان تعطیل شدهاند. در این ردیف مغازهها روی هم نزدیک به 15، 16مغازه بسته را میتوان دید. اما مرتضی صفر یزدی برای خرید به شادآباد آمده است. او که کارخانه دار است و ماشینهای صنعتی تولید میکند با ناراحتی میگوید:« بخش خصوصی که رسما دیگر کاری انجام نمیدهد. بخش دولتی هم که با من قرارداد بسته با دلار 3800تومان اما حالا که آمدهام جنس بخرم باید با دلار دستکم 4200تومان خرید کنم که البته این بیشتر شوخی است. واقعیتش همان دلار 5300تومان است. براساس محاسبه من امروز باید آهن کیلویی 4500تومان میخریدم ولی هرچه میگردم کمتر از کیلویی 6 هزار تومان نیست، در نتیجه پشیمان شدهام و دارم برمیگردم.»
این کارخانهدار بخش خصوص تأکید میکند: «حالا من چه باید بکنم؟ با این شرایط چطور میتوانم اوضاع کارخانه خود و کارگرانم را مدیریت کنم؟ اصلا بحث گرانی دلار یک بحث است، بحث نوسان مداوم قیمتها یک چیز دیگر. با چنین شرایطی واقعا نمیتوان کار کرد و همین میشود که بخش خصوص مدام لاغرتر و کوچکتر میشود.»
اما در این میان محمد شیخی که هم کارخانه دارد و هم در بازار فروشنده است میگوید: «این بازار با وضعیت کنونی تا یکماه دیگر هم تکان نخواهد خورد. عمده مشتریهای ما در دو بخش ساختمان و صنعت هستند. بخش ساختمان که مدتهاست راکد شده، در ثانی قبل از عید هم اغلب خرید خود را کردهاند و هنوز چندان کارشان به روال نشده که خرید قبلی را مصرف کرده و برای خرید جدید بیایند. در نتیجه بهنظر میرسد این بخش از مشتریهای بازار آهن تا اواخر اردیبهشت چندان فعال نباشند. از طرف دیگر مشتری بخش صنعت هم روزبهروز ضعیفتر شده و توانش برای ادامه کار کمتر میشود. آنهایی هم که فعال هستند منتظرند تا بالاخره وضعیت قیمتها شفاف شده و تکلیفشان معلوم بشود.»
این تاجر آهن که مدام هم بهعنوان مرجع به او رجوع کرده و قیمت اجناس مختلف را میگیرند میگوید: «فروردینماه برای بازار آهن فقط هزینه بود و نه درآمد. من اینماه بیشتر از 100میلیون تومان در کارخانه صرف حقوق و هزینه کردهام درحالیکه چندان فروشی نداشتهام، حالا باید این عقبافتادگی را در ماههای آینده جبران کنم.»
در میان باقی فروشندگان این بازار وسیع نیز حرف متفاوتی شنیده نمیشود، همه معترض هستند و البته میزان فروش و رفتوآمد بارکشها نیز همین را نشان میدهد.
بازاری برای ازدواج
یکی از کسبه جوان که دوست ندارد اسمش را بگوید به شوخی میگوید: «دیگر بازار آهن فقط به درد ازدواج کردن میخورد.» بلند میخندد و ادامه میدهد: «در خواستگاری که بگویی تاجر آهنی همه فکر میکنند پس وضع و آیندهات خوب است. دیگر نمیدانند که چقدر وضعیت این روزهای بازار آهن بد شده و هر چند روز یکبار یک نفر کامل زمین میخورد. دیگر دارد مثل ضربالمثل میشود که در بازار آهن خیلیها زمین میخورند. ناچاریم بخش زیادی از کار را چکی انجام بدهیم البته تنها با کسانی که سالها در بازار کار کردهاند و شناس هستند. اما همانها هم بالاخره در این شرایط یک روز دخل و خرجشان جور در نمیآید و میمانند و یکباره همراهشان چندین نفر دیگر هم زمین میخوردند.»
این کاسب جوان به اجناس مغازهاش اشاره کرده و ادامه میدهد: «حالا شرایط طوری شده که دیگر خود کارخانهها هم در حد چند تن خردهفروشی میکنند. یعنی چون درآمدشان از عمدهفروشی کم شده به ناچار خردهفروشی هم میکنند. با این وضعیت دیگر من فروشنده در بازار چه کار باید بکنم؟»بازار آهن جنب و جوش خاص خود را دارد و بالاخره رفتوآمد در آن زیاد است اما کمی که بایستید و نظاره کنید متوجه میشوید که بسیاری دست خالی آمده و دست خالی نیز باز میگردند. فروشندگان نیز نمیدانند که فروش اجناسشان هماکنون به سودشان است یا به زیانشان، در نتیجه بزرگترین ویژگی این روزهای بازار آهن شادآباد شاید سکوت و رکود باشد. سکوتی که در انتظار ثبات در قیمتها و بهخصوص قیمت ارز در این فضای آهنی جاری شده است.